رد پای احساس ...

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کودکان دوامِ محدود‌ِ شادی‌هایشان را باور نمی‌کنند. آن‌ها به لحظه‌های سنگین ندامت نمی‌اندیشند.
برای کودکان مرگ سوغاتی‌ست که تنها به پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها می‌رسد..... نادر ابراهیمی
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]زن ها را [/FONT]
[FONT=&quot]باید آهسته در آغوش کشید[/FONT]
[FONT=&quot]آن ها در زندگی[/FONT]
[FONT=&quot]آنقدر برای رسیدن به عشق[/FONT]
[FONT=&quot]انتظار کشیده اند[/FONT]
[FONT=&quot]که تمام تنهایی تن شان[/FONT]
[FONT=&quot]ترک برداشته است...[/FONT]
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]پدر بزرگ مى گفت؛[/FONT]
[FONT=&quot]انتظار كارِ مَرد نيست![/FONT]
[FONT=&quot]يك دلِ قوى مى خواهد كه در تنِ مَرد قرارش نداده اند![/FONT]
[FONT=&quot]زن بايد باشد[/FONT]
[FONT=&quot]تا انتظار را تاب بياورد[/FONT]
[FONT=&quot]مَرد؛ هزار وُ يك جور فكر مى كند وَ در آخِر مى اندازدش دور.[/FONT]
[FONT=&quot]زن امّا،[/FONT]
[FONT=&quot]مى ماند[/FONT]
[FONT=&quot]به هر جان كندنى[/FONT]
[FONT=&quot]مى ماند [/FONT]
[FONT=&quot]سپيده_اميدى[/FONT]
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]آدما همیشه تو یه سنی درگیر یه آدم شدن [/FONT]
[FONT=&quot]که فک کردن بدون اون نمی تونن زندگی کنن.[/FONT]
[FONT=&quot]بعده ها متوجه میشن[/FONT]
[FONT=&quot]دقیقا با همه می تونن زندگی کنن‌[/FONT]
[FONT=&quot]جز اون[/FONT]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیوانه شده اند گنجشک های کوچه ی ما ...

دیوانه شده اند گنجشک های کوچه ی ما ...

دیوانه شده اند
گنجشک های کوچه ی ما
فکر و خیالت
نان هاییست...
که روی دستم هر روز
به خانه می برم
رضا محبی راد:gol:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
امشب میگن شب نوشتن سرنوشته نمیدونم از سرنوشتم چی بخوام
خیلی قبلترها کسی میخواستم اما دیگه فهمیدم لازم نیست کسی بخوام اگر کسی من بخواد خودش یه راهی برای موندن تو سرنوشتم پیدا میکنه نه اینکه من دعا کنم برای بودنش هزار بار هم دعا کنی کسی که دلت باهات نیست نمیمونه از تو هم هیچی نمیمونه
پس اوممم بذار بگم از سرنوشتم چی میخوام آرامش فکر کنم بهتر این قایق به طوفان نشسته باشه وقتی کشتیت عرق باشه چه فرقی میکنه از سرنوشت چی بخوای کمی ارامش بهتر اینجوری کشتیم تعمیر میکنم از گل میکشم بیرون و بعد راهی سفر میشم یه سفر که توش فقط خودم هستم اونیکه بخواد کنار من باشه خودش سکان کشتیش به سمت کشتی من میرونه اونیکه نخواد در خلاف جهت من
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]برای آنکه تنها نمانیم به هر چیز و هر کس دست می اندازیم از پا که افتادیم[/FONT]
[FONT=&quot]به همان تنهایی که ازش فرار کرده بودیم پناهنده میشویم[/FONT]
[FONT=&quot]در این خود تبعیدی اجباری در حسرت باهم بودنیم و همیشه منتظر یک ملغی کننده حکمِ تنهاییمان...[/FONT]
[FONT=&quot]پای مسافر تازه که به جزیره تنهاییمان باز شد...می لرزیم[/FONT]
[FONT=&quot]آتشفشان منطق و ترس می کنیم[/FONT]
[FONT=&quot]و هزار بهانه و باید و نبایدِ مذاب جلوی پای باهم بودن می اندازیم[/FONT]
[FONT=&quot]اسمش را میگذاریم تجربه با این دلیل توجیهش می کنیم که نقره داغ شده ایم[/FONT]
[FONT=&quot]شب از راه میرسد مسافر خسته بینوا با اولین کشتی بازمیگردد[/FONT]
[FONT=&quot]باز ما میمانیم با یک پا که میرود به سمت کشتی[/FONT]
[FONT=&quot]و پای دیگر که رنجیرِ وزنه های سنگینِ ترس و تردید است...[/FONT]
[FONT=&quot]ما چه میخواهیم...![/FONT]
[FONT=&quot]از که میخواهیم...![/FONT]
[FONT=&quot]و تا کجا میخواهیم...![/FONT]
[FONT=&quot]ما اصلا کجای کاریم...![/FONT]
[FONT=&quot]ما که باز تنهاییم[/FONT]
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاهایم که رو به راه شود،
زخم هایش اگر
خوب شود،
دوباره راه می افتم ...!

عشق ، مرا
از تمام سربالایی های "نیامدنت"
بالا می برد !
من این
پیچ و خم های به تو نرسیدن را هم
دوست دارم...

مینا آقازاده
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]قضاوت نکنیم ...[/FONT]
[FONT=&quot]بعضی از آدم ها یکسری حرف ها میزنند و نمی دانند با همان یک حرف ممکن است با زندگی تو چکار کنند ، چون هیچ وقت از روحیه ی شکننده ی تو خبر ندارند .[/FONT]
[FONT=&quot]" من " اجازه ندارم " تو " را قضاوت کنم وقتی جایگاه درست تو را نمی دانم .[/FONT]
[FONT=&quot]" تو " اجازه نداری " من " را قضاوت کنی وقتی جایگاه درست من را نمی دانی . [/FONT]
[FONT=&quot]هیچ یک از ما حق نداریم دیگری را قضاوت کنیم وقتی نمی دانیم در خنده هایمان ، [/FONT]
[FONT=&quot]گریه هایمان و حتی در شب زنده داری هایمان چه گذشته است . [/FONT]
[FONT=&quot]آدم ها با سه کلمه خورد می شوند " ح ر ف " .[/FONT]
[FONT=&quot]مواظب دهانمان باشیم .[/FONT]
[FONT=&quot]حرفی را به دیگران نزنیم چون ممکن است در زندگی مان چنین آدم هایی وجود داشته [/FONT]
[FONT=&quot]باشند و آن ها سزاوار این حرف ها هستند ، نه ما .[/FONT]
[FONT=&quot]برای آدم هایی که برایمان ارزش قائل هستند و در برابر هر توهینی که به آن ها می کنیم فقط سکوت تحویلمان می دهند ، باشیم . این یعنی آن ها تلاش می کنند ما به خودمان بیاییم . [/FONT]
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من هم غمگین میشوم[/FONT]
[FONT=&quot]من هم تمام میشوم...[/FONT]
[FONT=&quot]همیشه خندیدن کار آدمیزاد نیست...[/FONT]
[FONT=&quot]یک جایی میرسد[/FONT]
[FONT=&quot]یک روزهایی[/FONT]
[FONT=&quot]یک شبهایی[/FONT]
[FONT=&quot]آدم است دیگر، دلش میگیرد[/FONT]
[FONT=&quot]یک جایی بغض میکند[/FONT]
[FONT=&quot]تنها که میشود خودش را بغل میکند[/FONT]
[FONT=&quot]در آغوش خودش زار میزند[/FONT]
[FONT=&quot]تا آرام بگیرد[/FONT]
[FONT=&quot]می گویند میگذرد[/FONT]
[FONT=&quot]شاید...[/FONT]
[FONT=&quot]اما آنچه میگذرد عمر ماست..[/FONT]
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشقآدم را به جاهای ناشناخته می بردمثلا به ایستگاه های متروکبه خلوت زنگ زده ی واگن هابه شهری کهفقط آن را در خواب دیده...وقتی عاشق شدیادامه ی این شعر راتو خواهی نوشت!
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمها
همیشه خوب را
برای یافتن خوب تر رها میکنند
غافل از اینکه خوب همانیست
که وقتی ازهمه چیز وهمه کس بریدی
یادش می افتی.
همان کسی که
هر روز حالت را میپرسد
و تو سرسری میگویی خوبم،
همان کسی که
تو حضورش را همیشه دیدی و حس کردی
اما ساده گذشتی،
همان کسی که
وقتی که کم حوصله ای زمین و زمان را
به هم میدوزد تا تو لبخند بزنی.
خوب
همان کسی است که
بی منت تو را دوست دارد،
که تو صدبار دست رد به سینه اش میزنی
اما یکبار هم خواهشت را رد نمیکند.
خوب همانیست
که طاقت قهر ندارد،
میگوید قهر اما دلش
دوری ات را تاب نمی آورد....
??????????????????

 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گاهی ادای رفتن در می آوری ![/FONT]
[FONT=&quot]فقط خودت میدانی که [/FONT]
[FONT=&quot]چمدانت خالیست و[/FONT]
[FONT=&quot]پایت نای رفتن و [/FONT]
[FONT=&quot]دلت قصد کندن ندارد [/FONT]
[FONT=&quot]ادای رفتن در می آوری [/FONT]
[FONT=&quot]بلکه دستی [/FONT]
[FONT=&quot]از آستین درآید و[/FONT]
[FONT=&quot]دودستی بازویت را بچسبد و [/FONT]
[FONT=&quot]چشمی اشک آلود[/FONT]
[FONT=&quot]زل بزند توی چشمانت و [/FONT]
[FONT=&quot]بگوید [/FONT]
[FONT=&quot]بمان ![/FONT]
[FONT=&quot]و[/FONT]
[FONT=&quot]تو چقدر به شنیدنش محتاجی ...[/FONT]
[FONT=&quot]گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری [/FONT]
[FONT=&quot]بلکه به خودت [/FONT]
[FONT=&quot]ثابت کنی [/FONT]
[FONT=&quot]کسی خواهان ماندنت هست هنوز [/FONT]
[FONT=&quot]و[/FONT]
[FONT=&quot]وای از وقتی که نباشد کسی ...[/FONT]
[FONT=&quot]با چمدان خالی و [/FONT]
[FONT=&quot]پای بی اراده و[/FONT]
[FONT=&quot]دل جامانده [/FONT]
[FONT=&quot]کجا میشود رفت ؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]کجا ...؟[/FONT]
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بعضی وقت ها باید "من" را برد و در چاله تنهایی دفن کرد[/FONT]
[FONT=&quot]باید "من" را کتک زد[/FONT]
[FONT=&quot]تا بفهمد نباید از دیگران انتظار داشته باشد[/FONT]
[FONT=&quot]تا بفهمد خودش برای "من" کافیست[/FONT]
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از انســــان هـــای احســـاساتــی بـیشتـــر بـتـــرسیـــد . . .

آن ها قـــادرند ناگهــــــانی

دیگــــر گــریـه نکـننــد

دوسـتــــ نــداشتـــه بــاشـنـــد

و قـیـــدِ همـــه چـیــز را بــزننــد

حتـــی زنــدگــــی . . .
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـــــــــــاهی

دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود

تمام خیابانها را ، با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم . . .
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دنیای بزرگی نیست ...

دنیای بزرگی نیست ...

‎دنياي بزرگي نيست
‎زمين
‎اما من
‎از هيچ كجايش به تو نمي رسم!

روشنک آرامش:gol:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
حواست به من هست؟
دلم میان این همه آدم…
فقط کمی…
سادگی میخواهد…
کسی را میخواهد که نپرسد:
” حواست به من هست؟”
فقط بیاید با اندک نگاهی
آرام بگوید
” حواسم به تو بود”…!
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
در عکس هایش که برایم می فرستاد
همیشه تنها بود !
در خیابان
پارک
خانه
فکر می کردم بی من
هرجا برود تنهاست
و من
چه ابلهانه
عکاس را ندید می گرفتم ... !
احسان_نجفی
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاعر شدن، گناه بزرگی ست!
تو را تحویل خودت می دهند و می گویند بفرما...
و تا آماده شوی بفرمایی انتقام سختی از عشق می گیرند!
باید لای مدادها سنگر بگیری پشت کتاب ها گلوله باران شوی...
و زنی را که دوست داری از خانه ات از قلبت حذف کنی....
و فقط توی شعرها سراغش را بگیری!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا