رد پای احساس ...

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
از گیلاس آبی. نوشته میلاد تهرانی


درست یک روز است
که یکدیگر را ترک کرده ایم.
ولی بی تو ،لحظه ها آنقدر دیر می گذرند
که میخواهم فردا...
سالگرد جدایی مان را جشن بگیرم!!!
©
©
تو را دوست خواهم داشت
آن چنان که خود را
حتی اگر...
تمام عشاق را دیوانه بخوانی
وعشق را قصه ای بی انجام
من...
تو را دوست خواهم داشت
بیشتر از آن چه خود را!!!
©
©
آتشی روشن کرده ام،
وعهد بسته ام
تا خاموش شدنش،
برایت دعا بخوانم.
تمام کارهایت رو به راه خواهند شد
چرا که من...
هیزمی دیگر در شومینه انداخته ام!!!
©
©
چوب کبریت های نیمه سوخته
وچشم هایی...
در حسرت دوباره دیدنت.
به امتحانش می ارزید
ولی ای کاش
قصه های زمان کودکی
براساس واقعیت بود!!!
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خَسته اَمـ و . . .

غـــرورَمـ اجــــازه نِمیدَهــــد بیُفتَمـ از پا . . .

حَتــــــی . . .

تَبَـــرهایی که دَر ریشــــه اَمـ گـــــیر کرده اند . . .

با تَعجُبـــ نگــاهَمـ میکنند و میگـــویَند :

اینــ دِرَخــــتـ مگـــر چندســــاله استـــ !
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بـدم . . . تـو خـوب بـــاش . . .

دیگــر ، سراغـم را نـگـیـر

خـودم را جـایی در این زندگــی گــُم کرده ام

دنبالـــــم نگرد . . . پـیـدایـم نـمـیـکـنی

نـفـس بـکـش . .

به جـای من هـم اگر تـوانستی مهربـــــانی کن

و بـعـد از مـن ، شـبـهـا بـه سـتـاره ام لـبـخـنـد بـزن

و مـاه کـه کـامـل شد ، از جــانـب مـن آرزویـی کـن

خودت هم منت بر سرم بگذار

و فـرامـوش کـن که زمـانی بـوده ام

خـودم نـیـز ، چـنـیـن خواهـــــم کرد...!
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
روی دیوار

روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو

چشــــم می کشم و دهانی که بخندد

به این همه تنهایی و انتـــظار ...

این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ

و تکه ذغالی که خطــــ می کشد

نیامدنتـــــــــ را ...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی صدایش می کنی، نمی شنود

وقتی به دنبالش می روی، نمی بیند

وقتی دوستش داری، به فکرت نیست

اما...

وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته

وقتی می بیند که خسته در راه افتاده ای

وقتی به فکرت هست، که دیگر نیستی
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://ghalbmaram.blogfa.com/post-541.aspxخدایــــــــــــــــــــــــا

این روزها زمان چقدر تنـــــــــــــــــــد برایم میگذرد !!

نمی دانـــــــــــــــــــــــم

خوشی هایم فراوان است یا درد های این دنیا شمارش روزها را از یادم برده !!!!
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه ...همین که هستی کافی نیست!

نمی دانی این فقط بودنهایت چقدر آزارم می دهد!

گویی که معلق در میان ِ نبودن های کابوس وارت ایستاده ام.

من تو را لبریز از خودت می خواهم…

با تمام نفس بریده گی هایت وقتی که سنگینی نام ِ مرا صدا می زنی

وقتی که هجوم ِ نگاه غریبانه ات،

قلعه ی قلب ِ سنگی ام را بی هیچ مقاومتی تسخیر می کند.

نه! همین که هستی کافی نیست!

من تو را شبیه خودت می خواهم…

شبیه لحظه هایی که دلبرانه آغاگر ِ دلواژه های شبانه ام می شوی

همین که فقط هستی ... کافی نیست!!
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
اهالی بیداری برایم تعریف کردندتو ان لانه را برای پرنده ساخته بودی
می گفتند شبها ارام گام بر میداشتی تا نکند یکوقت شاپرک های غم زده بد خواب شوند
در طول مسیر تا اینکه به من برسی بر سر تمام موجودات ریز و درشت دست می کشیدی و در گوششان لالایی می خواندی مانند یک مادر

میگفتند گلهارا نوازش می کردی سنجاقک هارا حتی علف ها و خارها رابه من که نزدیک شده بودی برایم زیر لب دعایی زمزمه کردی
اهالی بیداری نفهمیدند چه میگفتی فقط دیده اند هنگام زمزمه اشک می ریخته ای
لانه ای را در بغلت گرفته بودی و پرنده ای کوچکی را درون ان گذاشته بودی
بال زخمی پرنده را با پارچه ای سفید بسته بودی و به پرند گفته بودی
اینجا خانه ی توست نکند دوباره رهایش کنی مواظبش باش
سر کوچک پرنده را بوسیده ای و لانه را بر روی شانه هایم گذاشته ای
می گفتند پرنده صدایت کرده برایت اشک ریخته گفته بوده که من فراموش کارم
می گفتند پرنده را دلداری داده ای برایش لبخندی التیام بخش زده ای که پرنده گریه اش بند اید
گفته بودی که صبر کند
صبح که از خواب بیدار شدم پرنده را دیدم داشت اواز می خواند
فکر کنم تو را صدا میزد
خبر داری که همه را حیران خودت کرده ای حتی پرنده های نگهبان را
فکر کنم انبار هم که پرنده از دست نادانی هام خسته شد و فرار کردده بود
می خواست پیش تو بیاید


 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز
בلم کآر دست است ،

خوבم
بآفتمش !

تآرش رآ از سکوت

پوבش رآ از
تنهآیـﮯ ،

همیـטּ است که “خریـבار” نـבارد . .
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز


دل تنگم!
دل تنگِ خیلی چیزها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!
دل تنگم
دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی
دل تنگ این همه نبودن ها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست
دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست
و تمام هست هایی که نیست!
حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!
دل تنگ تر نیز خواهم شد
می رسد روزی که بگویم:
دلم برای آن روزهای دل تنگی تنگ شده!!


 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است و یکدست و باز
شمعدانی ها
و صدا دار ترین شاخه فصل ‚ ماه را می شنوند
پلکان جلو ساختمان
در فانوس به دست و در اسراف نسیم
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلکها را بتکان کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعــــ ــتـــرافــــ مـــیکنــمــــ...
اداے آدمــــاے قـــوے رو در آوردن هـــ ــنـــر مے خـــواد!
اینـــکـ ــه خـستــه بـــاشـے،
بــغـــض داشـــتـه باشــے، ...
و از درون شــکستــه باشــے ...
صورتــتـــــ رو با ســــیـــ ــلے ســــرخ نــــگــه دارے
و خــــودتــــ را به زور ســــرپـــ ــا!
هـــے به خــودتـــــ ـــ بــگے اتـــفاقے نیـفتــــــ ــاده ...
ولـــ ــے تـــه دلـــت بـــ ــدونـــ ــے"اتــــفــــاق افتــاده " ...!
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز

می دانستی اصالت پروانه به سوختگی بال های اوست؟!
می دانستی اگر می شد تا خورشید پر کشید دیگر اسم خورشید خورشید نبود؟!
نیستی! دیگر نیستی! چیزی نمی گویم. دل تنگم!
درد آشنای سفر کرده ی من! خسته ام!
خسته ازین آسمان خاکستری ثقیل!
ازین دیوارهای بلند آجری و نردبان های حقیر مقوایی ...
از راه مانده و پای آبله، خسته ام!
هنوز هم با منی ، مثل جان با تن!
و هنوز اصالت پروانه به سوختگی بال های اوست!
ببین بال های سوخته ام را ...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگ است...
روزهاست که دل تنگم...
دل تنگ صدایت...
صدای خنده هایت...
دلم تنگ است برای خنده های خودم...
برای لحظات بودنت...
دلم تنگ رویاهایی است که حتی نذاشتی در رویاها دلتنگت بمانم،
دلم تنگ است و چاره ایی جز سکوت،
در برابر دلی که همه آزار من شده ندارم...
این روزا کاش تو را در کنارم داشتم تا دلتنگی هایم را...
این روزها چه سخت بی تو میگذرد...
دلم تنگه...
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
اقیانوس بی کران درون
موج های خروشانش را بر صخره های دل می کوباند
گاهی این موج های دغدغه ی مردی را می گیرند که زمین و اسمان و همگان منتظرش هست
و جسورانه صخره های سخت را می شکافند
و گاهی نمی دانم چرا بی حال و خسته باتالاقی می شوند
خدایا مانده ام
گاهی می دانیم و می خروشیم
و گاهی هم نمی دانم و ندانم کاری می شود تمام حاصل این عمر حقیر
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
روزگارم بد نیست،
تکه نانی دارم،
خرده هوشی،
سر سوزن ذوقی.
مادری دارم،
بهتر از برگ درخت
دوستانی، بهتر از آب روان.
وخدایی که در این نزدیکی ست........................................
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
گفته بودی که شبی می آیی امشبم منتظرت می مانم
پشت این پنجره و این ظلمت باز شعرهای تو را می خوانم
نکند باز نیایی و دگر هرشب این قصه به تکرار کنم
نکند این دل بیمارم را پشت این پنجره تیمار کنم
باز شب شد و من بار دگر می روم پنجره را بگشایم
باز شب شد و این تاریکی مشت کوبید
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا