رباعی و دو بیتی

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا ذات نهاده در صفائیم همه//عین خرد و سفره‌ی ذاتیم همه//تا در صفتیم در مماتیم همه//چون رفت صفت عین حباتیم همه
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من آمده‌ام ز عشقها بنويسم
از زمزمة دل ِ شما بنويسم
خوشتر زصدای عشق، آوايی نيست
من آمده‌ام ازين صدا بنويسم
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خوردن و شاد بودن آيين منست
فارغ بودن ز کفر و دين؛ دین منست
گفتم به عروس دهر کابين تو چیست
گفتــا دل خـرم تـو کابين مـن است
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادی همه لطیفه گویان صلوات
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
همه ذرات جهان پیوسته با دوست

همه اندیشه ام اندیشه ی اوست

نمیبینم به غیر از دوست اینجا

خدایا این منم یا اوست اینجا؟
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبها گذرد که دیده نتوانم بست
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
باشد که به دست خویش خونم ریزی
تا جان بدهم دامن مقصود به دست
 

خداد

عضو جدید
دلي ديوانه دارم گرفتار عشق است نمي دانم دلم خويش راگم كرده است نمي دانم دل وعقلم درآميختند ازآتش خودكينه برانگيختند دل به دنبال معشوقه است وعقل به دنبال دل اي عقل نگاهترا ازم بردار كه من بيگانه ام
 
رباعي

رباعي

درود:gol:

اقبال من از يك نظر دوست نكوست

پاكي و صفاي باغ يادآور اوست

باشد همه وقت ذكر من اينگونه:

لطف و مدد خدا بود ياور دوست

سروده خودم:D
بدرود:gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش:

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

مولانا
 
رباعي

رباعي

درود:gol:
وقت است كه ماه ما برآيد اكنون

وقت است كه دلبر از در آيد اكنون

بگذشت زمان هجر و ايام فراق

وقت است كه يار در برآيد اكنون

سروده خودم:smile:

بدرود:gol::gol::gol:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
درود:gol:
وقت است كه ماه ما برآيد اكنون

وقت است كه دلبر از در آيد اكنون

بگذشت زمان هجر و ايام فراق

وقت است كه يار در برآيد اكنون

سروده خودم:smile:

بدرود:gol::gol::gol:






نوای ناله غم اندوته ذونه
عیار قلب و خالص بوته ذونه

بیا سوته دلان با هم بنالیم
که قدر سوته دل دل سوته ذونه
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سودای تورا بهانه ای بس باشد
مدهوش تو را ترانه ای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیر جفا
مارا سر تازیانه ای بس باشد
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دريا شكوه بردم از شب دشت،
وز اين عمري كه تلخ تلخ بگذشت،

به هر موجي كه مي گفتم غم خويش،
سري ميزد به سنگ و باز مي گشت...

فریدون مشیری
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قومي متفکرند اندر ره دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين

مي‌ترسم از آن‌که بانگ آيد روزي
کاي بي‌خبران راه نه آن است و نه اين!

"حکيم خيام"
:gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ماراچه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

حکیم خیام
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
از من رمقی به سعی ساقی مانده است
وز صحبت خلق بی وفایــــــــــــــی مانده
از بادن نوشین قدحی بیش نمانده است
وز عمر ندانم که چه باقـــــی مانده است

خیام
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد

عجب از محبت من كه در او اثر ندارد


غلط است هر كه گويد: دل به دل راه دارد

دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
 

Azarnush

عضو جدید
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود

عشق ز اوصاف خدای بی نیاز
عاشقی بر غیر او باشد مجاز

حضرت مولانا
 

Azarnush

عضو جدید
گر صید خدا شوی ز غم رسته شوی
گر در صفت خویش روی بسته شوی
میدان که وجود تو حجاب ره توست
با خود منشین که هر زمان خسته شوی

حضرت مولانا
 

Azarnush

عضو جدید

دگر درمان دردش دیر شد دل
چه زود از سیر عالم سیر شد دل
دل پیران جوان دیدم ولی من
جوان بودم که ناگه پیر شد دل

استاد شهریار
 

Similar threads

بالا