رباعی و دو بیتی

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي بس كه نباشيم و جهان خواهد بود
ني نام ز ما و ني نشان خواهد بود
زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلل
زين پس چو نباشيم همان خواهد بود

 

EVER GREEN

عضو جدید
مولوی

مولوی

ای در سر زلف تو پریشانیها
واندر لب لعلت شکرافشانیها
گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی
ای جان چه پشیمان که پشیمانیها
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وحشی

وحشی

ازدیده ز رفتن تو خون می‌آید
بر چهره سرشک لاله گون می‌آید

بشتاب که بی توجان ز غمخانهٔ تن
اینک به وداع تو برون می‌آید
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون حاصل آمی در این شورستان ///جز خوردن غصه نیست تا کندن جان


خرم دل آنکه زین جهان زود برفت //و آسوده کسی که خود نیامد به جهان

خیام....
 

EVER GREEN

عضو جدید
مولوی

مولوی

خود را به خیل درافکنم مست آنجا
تا بنگرم آن جان جهان هست آنجا

یا پای رساندم به مقصود و مراد
یا سر بدهم همچو دل از دست آنجا
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندردل بي وفاغم باد --آنكس دردلش وفانيست زعالم كم باد
ديدي كسي جزغم مرا ياد نكرد-- كه هزارآفرين برغم باد
مولوی:gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با دوست چنانکه اوست می‌باید داشت
خونابه درون پوست می‌باید داشت

دشمن که نمی‌توانمش دید به چشم

از بهر دل تو دوست می‌باید داشت
 

EVER GREEN

عضو جدید
رهی معیری

رهی معیری

آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست

مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عراقی

عراقی

ای یاد تو آفت سکون دل من
هجر و غم تو ریخته خون دل من


من دانم و دل که در فراقت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دلِ من؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گر زری و گر سیم زراندودی ، باش
گر بحری و گر نهری و گر رودی باش


در این قفس شوم ، چه طاووس چه بوم
چون ره ابدی ست ،‌ هر کجا بودی ، باش
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هر لحــظه دلـیـل انـتـظارم بــودی
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در آیــنــه نــا نـمـوده یــارم بـودی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]این دفعه که من دوباره پیدا گشتم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دیـدم تــو منی و در کـنـارم بــودی[/FONT]
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسوس که سرمايه ز کف بیرون شد
در پای اجل بسی جگر ها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد
خیام.....
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمرت تــا کـی بـه خودپرستی گــذرد
یا در پـی نـیستی و هستی گــذرد


می خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن بـه کـه بخواب یا به مستی گذرد

خیام:gol:
 

EVER GREEN

عضو جدید
آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست

می‌گفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی دردو یکی درمان پسنده
یکی وصل و یکی هجران پسنده
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسنده
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مو آن آشفته حالم چون ننالم
شکسته پر و بالم چون ننالم
همه گویند فلانی چند نالی
تو آیی در خیالم چون ننالم
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مو آن آشفته حالم چون ننالم

شکسته پر و بالم چون ننالم

همه گویند فلانی چند نالی

تو آیی در خیالم چون ننالم
باباطاهر
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شب آمد دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت ... :gol::gol:
 

شهاب21

عضو جدید
من با تو دوباره عشـــــق را میسازم
تنها به تو و وصال تـــــــــــو مـــینازم
هر لحظه که در شعر به نام تو رسم
با یک نگهت قـــــــافیه را مـــی بازم
«شهاب»:gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زدست عشــــق هر شو حالم این بی
سریرم خشــــــــــت و بالینم زمین بی
خوشم این بی که موته دوســت دیرم
هر آن ته دوست داره حالـــش این بی

"بابا طاهر" .... :gol::gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عراقی

عراقی

با حکم خدایی، که قضایش این است
می‌ساز، دلا، مگر رضایش این است

ایزد به کدامین گنهم داد جزا؟
توبه ز گناهی، که جزایش این است
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عراقی

عراقی

اندیشهٔ عشقت دم سرد آرد بار
تخم هجرت ز میوه درد آرد بار

از اشک، رخم ز خاک نمناک‌تر است
هر خار، که روید گل زرد آرد بار
 

EVER GREEN

عضو جدید
عراقی

عراقی

عشق تو ز دست ساقیان باده بریخت
وز دیده بسی خون دل ساده بریخت

بس زاهد خرقه پوش سجاده نشین
کز عشق تو می بر سر سجاده بریخت


 
آخرین ویرایش:

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در نظربازی ما بی‌خبران حيرانند
من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در اين دايره سرگردانند
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
نی قصه​ی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد
هر پاکروی که بود تردامن شد
گویند شب آبستن و این است عجب
کاو مرد ندید از چه آبستن شد
 

EVER GREEN

عضو جدید
اوحدی

اوحدی

جانا، سر زلف تو پراگنده چراست؟
وان حقهٔ لعل خالی از خنده چراست؟

روی تو بکندند، نگوید پدرت
در خانه، که: روی پسرم کنده چراست؟


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ابوسعید ابوالخیر :gol:

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ

گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ

این درگه ما درگه نومیدی نیست

صد بار اگر توبه شکستی باز آ
 

Similar threads

بالا