دکتری برای خواستگاری دختری رفت ولیی..

mahtab1996

عضو جدید
دکتری برای خواستگاری دختری رفت ولی دختر اورد کرد وگفت من به شرطی درخواست تورا قبول میکنم که مادرت به عروسی مانیاید.دکتر جوان ما که در کار خود مانده بود به پیش یکی از اساتیدخودرفت وبا خجالت چنین گفت:درسن یک سالگی پدرم را ازدست دام ومادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رختولباس میشست وحالا دختری که بسیار به او علاقه دارم شرط کرده است که بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است نه تنها این بلکه گذشته مادرم هم باعث خجالت زدگی من است.حال به من بگویید که چه کار کنم؟!استاد نگاهی به چشمان پراز اشک جوان کرد وگفت : به خانه برو دستان مادرت را بشوی وفردا به من خبر بده تا بگویم چه کارکنی!جوان به خانه رفت واین کار را کرد ولی باحوصله شستوشوی دستان مادر را در حالی که اشک از چشمانش سرازیر میشد انجام دادزیرا اولین باری بود که دستان مادرش را در حالی که از شدت شستن لباس های مردم چروک شده وتماما تاول زده وترک خورده بود را دید،
طوری که وقتی روی دستانش میریخت از شدت درد به لرزش می افتاد.پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فرداصبر کند .همان لحظه به استاد خود زنگ زد وگفت:ممنون که راه درست را به من نشان داید .من مادرم را به امروزم نمیفروشم....چرا که اوزندگیش را برایم تباه کرد!!!:confused:
البته فک کنم نسل اینجور پسرا منقرض شده....بجون ننه صغرا!!
 

Similar threads

بالا