دوران کودکی بچه های دهه ی شصت ..........

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دهه شصتیا اینا رو یادتونه؟ اگه تجربه دیگه ای دارین بگید دورهم حال کنیم....:smile::(

یادش بخیر چقدر حرص میخوردیم وقتی روز تعطیل رسمی با جمعه تداخل داشت ؟!
.
.
.
بچه های نسل امروز هیچوقت رابطه نوار کاست رو با خودکار بیک نمیفهمن…
.
.
.
ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :
«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …
صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !
.
.
.
بچه کـــه بــودیم یکی از تفریحات سالم ما این بود:
که پنکه رو خاموش میکردیم,
یکم که سرعتش کم میشد, با انگشت پَره هاشو نگه میداشتیم…
.
.
.
یادش به خیر زمانی که راهنمایی بودیم یه دبیر داشتیم هر موقع از دست ما عصبانی میشد میگفت:
گوساله ها خجالت بکشید من جای پدرتون هستم!
.
.
.
یادش بخیر یه زمانی توو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که :
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام!
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو…..
من که حلالشون نمی کنم!!!!!
.
.
.
یه زمان از امتحانات که بر میگشتیم ، مامانمون میپرسید : چند میشیی ؟؟؟
با صدای بلند داد می زدیم ۲۰ !
یادش گرامی باد !
۱ دقیقه سکوت لطفا !!!
.
.
.
یادش بخیر بچه بودیم اون موقع ها شماره ها روی تلفن نمی افتاد !
زنگ میزدیم مزاحم میشدیم
یه بار زنگ زدم یه دختره گوشی رو برداشت ، منم فوت میکردم !
دختره گفت ، خوب حالا من با فشار دادن یک دکمه …..
آقا ما هم از ترسمون سریع قط میکردیم !
یه همچین اسگل هایی بودیم ما !!!
.
.
.
یادش بخیر قدیمـا رو عیدی فک و فامیل حســـــاب باز میکردیم
الانا خیلـــی بهمون لطف کنن ماچمون میکنن…!
.
.
.
والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی! میگفت: شما… مام میگفتیم: ما؟ میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو عقبتر بشین! مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر! آقا مام تا نزدیکیهای در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..! یعنی یه همچین اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما..!
.
.
.
این روزا به بچه ها میگن “برو گم شو”
میره تو اتاقش ، بعد بابا مامانه خودشون میرن منت کشی !!!
قدیما به ما میگفتن برو گم شو ، جا نداشتیم همینطوری مجهول بودیم الان کجا باید بریم !؟!؟!
.
.
یادش بخیر یه تفریح سالمی که داشتیم تو نوجوونی این بود که شبا با بچه های محل میشستیم راجب جن و روح صحبت میکردیم و هممون از ترس زهر ترک میشدیم …
.
.
یکی از بزرگترین دغدغه های دهه شصتی ها خفه کردن صدای مودم های دایل آپ بود !
.
.
یادتونه بچه که بودیم لواشک غیر بهداشتی میخریدیم میپیچیدیم دور انگشت سبابمون بعد هی انگشتمونو تا ته میکردیم تو حلقمون ؟ چه حالی میداد خدایی …
.
.
دهه شصت یعنی این جمله : پاهای پرتوان ، برسید به داد این ناتوان !
.
.
روزای اول که تلفن اومده بود خونمون تا زنگ میخورد ۱۶نفر رو تلفن بودن ولی بیچاره الان تلفنمون باید بسوزه تا یکی برش داره !
.
.
یادش بخیر وقتی قارچ خور یا میوه خور بازی میکزدیم و کلی مرحله میرفتیم جلو ، سِیو که نمیشد لامصب ، بعدِ یه مدت دستگاه داغ میکرد و بازی گیر میکرد !
یعنی از شکست عشقی بدتر بود …

.
.
وقتی مدرسه میرفتیم ناظم میومد سر کلاس میگفت فردا ۵۰تومن پول بیارید با کاسه و قاشق آش میدیم !
.
.
میدونید بهترین روز واسه ما ده شصتیا چه روزی بود ؟
روزی که مشق نمینوشتی بعد فردا معلمت مشقاتو نگاه نمیکرد …
.
.
“الان میرم به مامانت میگم”
یکی از ترسناک ترین جمله های دوران ما بود …
.
.
اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم ؛ مامانمونم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده و مام ذوق مرگ می شدیم …
.
.
برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم میبردیم سر کلاس پز میدادیم !
.
.
یادش بخیر هروقت تو کلاس هر اتفاقی میفتاد مینداختیم گردن شیفت مخالفی ها …
.
.
یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم ، در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه ۶ماه دیگه کار میکرد ؛ در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم توش چیه …
.
.
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم !
.
.
اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین داشت !
.
.
نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله : بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده !!!
.
.
یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان دیکته !
.
.
زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام “املا پاتخته اى” ، در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت ، یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملا عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم …
.
.
یادتون میاد ، کلاسی که در داشتن خودکار استدلر بود در سوار شدن بی ام دبلیو نبود ؟؟؟
.
.
میز نیمکت های چوبی و میخ دار رو کی یادشه ؟ زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت … وقت امتحان یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میزاشت رو نیمکت …
.
.
تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد مامورای آبخوری دیگه نمیذاشتن آب بخوریم !
.
.
یکی از سرگرمی های ما بالا رفتن از رختخواب ها بود ، خدا میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن و موندیم زیر !
لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله دماوند ! چه کنیم تفریح نداشتیم که …
.
.
یادش بخیر ، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانیمون بود !
.

.
گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون یا کتابمون نقاشی می کشیدیم بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن …
.
.
زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون !
.
.
چند نفر می شدیم نفری یه چوب دستی بود و یه لاستیک موتور ، با هم مسابقه میدادیم !
.
.
مهیج ترین تفریح بعضیا مزاحمت تلفنی از نوع فوتی بود !
.
.
سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکیشون میبستن و ذوق دنیارو میکردن که ماشینشون ۲متر عقب تر از خودشون راه میره …
.
.
به افتخار اون نسلی که ظهرها به زور میخوابوندنشون تا خرابکاری نکنن اما حالا باید ظهر به زور بیدارشون کنن …
.
.
یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود ، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها یا ضرب المثل یا چیستان !
.
.
دهه شصت :
یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحال
یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن
یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش
یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای ۱۰تا تک تومن
یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیف
یعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !”
یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدن
یعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم !
یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو خرخونا
یعنی صدآفرین ، هزار آفرین ، کارت تلاش
یعنی زنگای اول ریاضی ، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی
یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود
یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد : سیاه و قرمز
یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره
یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط ، لواشک پهن کرده تو سینی و سفره رو پشت بوم
یعنی کلاسی ۴۵نفر هر نیمکت سه نفر
یعنی میکرو ، سگا ، آتاری کرایه کردن ساعتی ۲۰تومن
یعنی دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، صفا ، صمیمیت ، عشق …


 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا