دل

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من

چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیده‌ی گریان من

هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من

شد دل بیچاره خون، چاره‌ی دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
همراه خود نسیم صبا می‌برد مرا
یارب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا؟

سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می‌برد مرا

با بال شوق ذره به خورشید می‌رسد
پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا

گفتم که بوی عشق که را می‌برد ز خویش؟
مستانه گفت دل که مرا می‌برد، مرا!

برگ خزان رسیده‌ی بی طاقتم رهی
یک بوسه‌ی نسیم ز جا می‌برد مرا
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

دیگه نمی دونم تکراری بود یا نه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

آنقدر شاعرم امشب که دلم ،

از پس سینه برون آمده باز

او نگاهش به من است

من نگاهم به قدم رنجه تو

آنقدر شاعرم امشب که فقط ،

روح روحانی تو حال مرا می فهمد

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
همچو نی می نالم از سودای دل

آتشی در سینه دارم جای دل


من که با هر داغ پیدا ساختم

سوختم از داغ نا پیدای دل


همچو موجم یک نفس آرام نیست

بسکه طوفان زا بود دریای دل


دل اگر از من گریزد وای من

غم اگر از دل گریزد وای دل


ما ز رسوایی بلند آوازه ایم

نامور شد هر که شد رسوای دل


خانه مور است و منزلگاه بوم

آسمان با همت والای دل


گنج منعم خرمن سیم و زر است

گنج عاشق گوهر یکتای دل


در میان اشک نومیدی رهی

خندم از امیدواریهای دل
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی دارم ز کوی می فروشان
ز سر مستی چو دریای خروشان
چو طفلی بی والد اسیر هر خانه دل من
ندارد پیمانی بجز با پیمانه دل من
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
...داشتم امید آنک بو که در آیی به خواب
عمر شد و دل ز هجر خون شد و خوابی نیافت...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره طفل دل من بهانه ی تو گرفت

شبانه گریه کنان راه خانه ی تو گرفت
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما

در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما

در چنین راهی که مردان توشه از دل کرده‌اند

ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما


منزل ما همرکاب ماست هر جا می‌رویم

در سفرها طالع ریگ روان داریم ما


چیست خاک تیره تا باشد تماشاگاه ما؟

سیرها در خویشتن چون آسمان داریم ما


قسمت ما چون کمان از صید خود خمیازه‌ای است

هر چه داریم از برای دیگران داریم ما


همت پیران دلیل ماست هر جا می‌رویم

قوت پرواز چون تیره از کمان داریم ما


گر چه غیر از سایه ما را نیست دیگر میوه‌ای

منت روی زمین بر باغبان داریم ما


گر چه صائب دست ما خالی است از نقد جهان

چون جرس آوازه‌ای در کاروان داریم ما
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشم اوست دلها مست و مخمور
ز لعل اوست جانها جمله مستور

ز چشم او همه دلها جگرخوار

لب لعلش شفای جان بیمار


به چشمش گرچه عالم در نیاید

لبش هر ساعتی لطفی نماید


دمی از مردمی دلها نوازد

دمی بیچارگان را چاره سازد


به شوخی جان دمد در آب و در خاک

به دم دادن زند آتش بر افلاک
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ای همه هستی ز تو پیدا شده [/FONT]
[FONT=&quot]خاك ضعیف از تو توانا شده [/FONT]
…​
[FONT=&quot]حلقه زن خانه بدوش توایم [/FONT]
[FONT=&quot]چون در تو حلقه بگوش توایم [/FONT]
[FONT=&quot]از پی توست این همه امید و بیم [/FONT]
[FONT=&quot]هم تو ببخشای و ببخش ای كریم [/FONT]
[FONT=&quot]چاره ما ساز كه بی‌داوریم [/FONT]
[FONT=&quot]گر تو برانی به كه روی آوریم [/FONT]
[FONT=&quot]دل ز كجا وین پر و بال از كجا [/FONT]
[FONT=&quot]من كه و تعظیم جلال از كجا؟[/FONT]
[FONT=&quot]در صفتت گنگ فرو مانده‌ایم [/FONT]
[FONT=&quot]من عرف الله فروخوانده‌ایم [/FONT]
[FONT=&quot]چون خجلیم از سخن خام خویش [/FONT]
[FONT=&quot]هم تو بیا مز به انعام خویش [/FONT]
[FONT=&quot]پیش تو گر بی‌سروپای آمدیم [/FONT]
[FONT=&quot]هم به امید تو خدای آمدیم[/FONT]​
…​
[FONT=&quot]نظامی گنجوی[/FONT]​
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگزم مهر تو از لوح دل و جان نرود
هزگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آنقدر مهر توام در دل و جان جای گرفت
که گر از سر برود از دل و از جان نرود
 

لاوي

عضو جدید
دلا سودای بی حاصل برایت کی ثمر دارد....

به سودای کسی بنشین که سودایت به سر دارد.
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبت "نه" ميگويد و پيداست مي گويد" دلت " آري
كه اين سان دشمني يعني كه خيلي دوستم داري....
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
این هدیه ی آسمانی چشمانت
دل بسته به شمعدانی چشمانت

ای عشق !تولدت مبارک ، قلبم
تقدیم به مهربانی چشمانت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین
در آن لحظه که نامم را ترنم می‌کنی گاهی
همه شعر و غزلهای پر احساس مرا با شوق
تو می‌خوانی و زیر لب تبسم می‌کنی گاهی

 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
رخ بنمای گه گهی کز پی آرزوی تو
بر دل و جان عاشقان سخت شکست می‌رود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بنشين گوش به درد دل ما کن .... بنشين
گره از کار من غمزده وا کن بنشين
بهر رفتن مشتاب
تو که دير آمده اي از بر ما زود مرو
بنشين نغمه بخوان شور به پا کن بنشين
از دل چشمه روشن به شبي مهتابي
دل تو صاف تراست
اي رُخت آينه مهر صفا کن بنشين
درنگا من وتو نقش بسي خاطره است
در نگاهم بنگر
گردشي در سفر خاطره ها کن بنشين
تا که از زلف تو هر باغ شود عطرافشان
گيسوان را به سر شانه رها کن بنشين
کعبه عشق تويي قبله عشاق تويي
چشم مشتاق مرا قبله نما کن بنشين
جان شيرين مني کام مرا تلخ مخواه
دل ناکام مرا کامروا کن بنشين
نازنينا غم بگذشته مخور عشق بورز
فرصتي کز کف ما رفت قضا کن بنشين
بنشين گوش به درد دل ما کن ...... بنشين
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطرب عشق عجب ساز نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
محترم دار دلم کاین مگس قند پرست
تا هوا خواه تو شد فّر همایی دارد
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نمي گيرد
زهر در ميدهم پندش وليكن در نمي گيرد...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
همچو نی می نالم از سودای دل

آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ پیدا ساختم

سوختم از داغ نا پیدای دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست

بسکه طوفان زا بود دریای دل

دل اگر از من گریزد وای من

غم اگر از دل گریزد وای دل

ما ز رسوایی بلند آوازه ایم

نامور شد هر که شد رسوای دل

خانه مور است و منزلگاه بوم

آسمان با همت والای دل

گنج منعم خرمن سیم و زر است

گنج عاشق گوهر یکتای دل

در میان اشک نومیدی رهی

خندم از امیدواریهای دل
 

رسول فهیم

عضو جدید
هرکس که آمد گل زباغ زندگانی چید و رفت &&&&آمد و بر سستی اهل جهان خندید و رفت

از این ویرانه دل یکدانه حاصل برنداشت &&&&هر که آمد پاره ای تخم هوس پاشید ورفت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وقتی دلم برایت تنگ می شود
می توانم هجوم لشگر غم را ببینم
که چطورشهر احساسم را
به ویرانی می کشد
و غنچه های شادیم را
تاراج می کند

وقتی دلم برایت تنگ می شود
می توانم ابر های طوفانزای گریه را ببینم
که آسمان آبی و خوشرنگ قلبم را
می پوشاند

وقتی دلم برایت تنگ می شود
همه دنیا برایم قفس تنگی می شود
که میله های آهنینش
مرا و روح مرا
اسیر می کند
وقتی دلم برایت تنگ می شود



 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم

به آزار دلم کوشد دل‌آزاری که من دارم


و گر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری

دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم


به خاک من نیفتد سایه سرو بلند او

ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم


گهی خاری کشم از پا گهی دستی زنم بر سر

بکوی دلفریبان این بود کاری که من دارم


دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی

ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم


ز پند همنشین درد جگر سوزم فزونتر شد

هلاکم می کند آخر پرستاری که من دارم


رهی آنمه بسوی من بچشم دیگران بیند

نداند قیمت یوسف خریداری که من دارم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد

آیینهٔ ما روی به دیوار ندارد

در حلقهٔ این زهدفروشان نتوان یافت

یک سبحه که شیرازهٔ زنّار ندارد


هر لحظه به رنگ دگر از پرده بر آیی

دل بردن ما این همه در کار ندارد


از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت

هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد


در هر شکن زلف گره‌گیر تو دامیست

این سلسله یک حلقهٔ بیکار ندارد


ما گوشه‌نشینان چمن‌آرای خیالیم

در خلوت ما نکهت گل بار ندارد


بلبل ز نظربازی شبنم گله‌مند است

مسکین خبر از رخنهٔ دیوار ندارد


پیش ره آتش ننهند چوب خس و خار

صائب حذر از کثرت اغیار ندارد


 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل ز غمت زنده شد ای غم تو جان دل
نام تو آرام جان درد تو درمان دل

من به تو اولی که تو آن منی آن من
دل به تو لایق که تو آن دلی آن دل
 
بالا