دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهربان باش و دوست بدار و به هر انكس كه دوستش داري بگو شايد كه فردايي نباشد...
 

hannaneh-sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ... هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.
انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد. می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اینها فرق می‌کنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند. از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.
با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام. تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را. و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود
 

hannaneh-sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان همه جوی ها که همراه همه رودها به دریا سرازیر می شوند جوی کوچکی هم بود که هیچ میل سرازیر شدن به دریا را

نداشت وقتی سایر جویها از او پرسیدند چرا گفت : هر چند در مقابل عظمت دریا بس ناچیز و خوارم ! اما من ... " گمنامی گم

نشده را بیشتر از شهرت گم شده دوست دارم "
 

elina1362

عضو جدید
باورت میشه این آهنگو دارم و چند روز نیست گوش دادمش اما زیاد به متن ترکیش توجه نکردم ممنون عزیزم که معنی این آهنگو گذاشتی
خیلی دوسش داشتم
خیلی خوشحالم کردی
ممنون هزار بار
قابلی نداشت.منم ممنون بابت تاپیک خوبت.:gol::gol::gol:
مطالب وشعراشو خیلی دوس دارم.
 

elina1362

عضو جدید
بمون
کاشکی تورو، سرنوشت ازم نگیره
می ترسه دلم، بعد رفتنت بمیره
اگه خاطره هام یادم می یارن تو رو
لااقل از تو خاطره هام نرو
کی مثل من واسه تو
قلب شکسته اش می زنه
آخه کی واسه تو مثل منه؟
بمون دل من فقط به بودنت خوشه
من و فکر رفتنت می کشه
لحظه هام تباهه بی تو
زندگیم سیاهه بی تو، نمی تونم
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم ، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه ی تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباس
 

arash62

عضو جدید
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولیکن سخت مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
بدست طفلکی گستاخ و بازیگوش
او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم ر
ا
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...



شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !



تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!



تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛



هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... !



برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد



و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد



تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!



متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم



از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی بخشم

نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر


تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که



برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی



بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر



زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی
 

khorshid777

عضو جدید
جلسه محاكمه عشق بود
و قاضي عقل ،
و عشق محكوم به تبعيد به دورترين نقطه مغز شده بود
يعني فراموشي ،
قلب تقاضاي عفو عشق را داشت
ولي همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداري از عشق
آهاي چشم مگر تو نبودي كه هر روز آرزوي ديدن اونو داشتي
اي گوش مگر تو نبودي كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي
و شما پاها كه هميشه آماده رفتن به سويش بوديد
حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟
همه اعضا روي برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند
تنها عقل و قلب در جلسه مادند
عقل گفت :ديدي قلب همه از عشق بيزارند !
ولي من متحيرم كه با وجودي كه عشق بيشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمايت ميكني !؟
قلب ناليد:كه من بدون وجود عشق ديگر نخواهم بود
و تنها تكه گوشتي هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند
و فقط با عشق ميتوانم يك قلب واقعي باشم .
پس من هميشه از او حمايت خواهم كرد حتي اگر نابود شوم...

دل نوشت:
خوب رويان جهان رحم ندارد دلشان
بايد ازجان گذرد هركه شود عاشقشان
روز اول كه سرشتند زگل پيكرشان
سنگي اندر گلشان بود همان شد دلشان
 

hannaneh-sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مرا می‌فهمی
من تو را می‌خواهم
و همین ساده‌ترین قصه یک انسان است
تو مرا می‌خوانی
من تو را ناب‌ترین شعر زمان می‌دانم
و تو هم می‌دانی
تا ابد در دل من می‌مانی
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت ****** آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین ****** کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش ****** آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم ****** سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
از پای فتادیم چو آمد غم هجران ****** در درد بمردیم چو از دست دوا رفت
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت ****** عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست ****** در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید ****** هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه ****** زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر روز دلم بزیر باری دگرست
در دیده من زهجر خاری دگرست

من جهد همی کنم قضا میگوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگرست
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست


هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا