دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرم را سرسري متراش اي استاد سلماني که ما هم در ديار خود سري داريم و ساماني
 

ceaselife

عضو جدید
نگین من رفتم یه چند تا شعر خوشکل بزار تاپیکو خوشکلش کن :w30:


همسفر
بنام او
بارونی ترین احساسم
بی کینه ترین ترانه
یکه تاز اسب سفیدم
افسانه ترین شاهزاده
اسمونی ترین واژه ام
پرنور ترین ستاره
عاشق ترین همسفرم
تا انتهای جاده
همه تقدیم به تو
ای قشنگ ترین خاطره
 

ceaselife

عضو جدید
نگین من رفتم یه چند تا شعر خوشکل بزار تاپیکو خوشکلش کن :w30:



به صليب صدا مصلوبم اي دوست​
تو گمان مبري مغلوبم اي دوست​
شرف نفس من اگه شد قفس من​
به سکوت تن ندادم تا نميرم بي کفن​
وقتي گفتن يه گناه بود مثل ديدن يا شنيدن​
معني اوازم اين بود ته بن بست داد کشيدن​
وقتي حتي توي خلوت فکر ازادي قفس بود​
گفتني ها رو مي گفتيم اگه فرصت يه نفس بود​
به گناه صدا با جرم گفتن​
اگه روي صليب بيرون شدم من​
شرف نفس من اگه شد قفس من​
به سکوت تن ندادم تا نميرم بي کفن​
تو شباي سکوت، فرياد من بود​
توي جنگل خواب، بيداري رود​
از غروب هراس تا صبحمون بود​
تيغ خشم خليل بر قلب نمرود​
در عذاب تشنگي گم حسرت من بوي گندم​
بر دلم داغ شقايق از عذاب تلخ مردم​
از کسي که مثل بختک تو شبام انداخته سايه​
يه سوال ساده کردم نفرت من شد گلايه​
 

ceaselife

عضو جدید
نگین من رفتم یه چند تا شعر خوشکل بزار تاپیکو خوشکلش کن :w30:


به نام خداوندی که عشق را آفرید تا انسانها را به وسیله ی آن به هم پیوند دهد.این مطلب رو از دفتر شبهای تنهاییم مینویسم چون با تمام وجودم لمسش کردم
او چه
غمگین است و ساکت
در سکوت شمعی روشن نمود و نگاهش کرد
شمع اشک ریخ
ت و او اشک ریخت
آخر چرا اشک میریزی؟
مگر اشک شمع را نمیبینی؟
اشک شمع ز کدام درد است؟
درد دوری پروانه
و اشک تو ؟
درد فراق یار
و یارت کجاست؟
همانجا که پروانه است
و پروانه کجاست؟
بزودی خواهی فهمید
باز شمع اشک ریخت و او اشک ریخت
شمع به پایان آمد و سوخت او نیز سکوت کرد. لبخندی بر لب اورد
نگاهم کرد و چشمانش را بست و....... آری او نیز به یار پیوست

 

ceaselife

عضو جدید
نگین من رفتم یه چند تا شعر خوشکل بزار تاپیکو خوشکلش کن :w30:



در خرابات دل هيچكس تنهاييم را حس نكرد
***********
رد پاي اشكهايم را بگير تا ببيني خانه عشقت كجاست
*************
بي تو بايد عشق را بوسيد و مرد
*********
به نام آن كه آفتابه عشقش هرگز در دلم غروب نخواهد كرد
*********
كاش هر شب با دو جرعه نوره ماه عاشقان را مي شدش سيراب كرد
*********
دوست ندارم كه بگويم دوستت دارم دوست دارم كه بداني دوستت دارم
********
خيال نكن كه بي خيال از تو و روزگارتم به فكر تو و حالتم زنده به انتظارتم
********
عشق يعني كه ما باور كنيم يك دل ديگر ارادتمنده ماست
********
به شراب بوسه هايت كه از آن هميشه مستم گل من تو را نه اكنون همه عمر می پرستم
*********
اگر چشمان من درياست تويي فانوس شبهايش اگر حرفي زدم از گل تويي مفهوم و معنايش
*********
گفتند خلايق كه تويي ليلي ثاني چون نيك به ديدم به از آني
************
مرا بردند مكتب خانه عشق معلم آمد و درس غمم داد
 

ceaselife

عضو جدید
گمشده
دیدی سپهر جان ادم را

اشیاء بر نمی تابند

دیدی که هیچ آینه ای

جز دلت

جهان وپشت جهان را

به تو نشان نخواهد داد

چندین و چند قرن

مشتی مهره و پیچ

فکر تو را پیچاند

تصویرهای مجازی اشیاء

خود به خود خورد

صر عالم درون تو را

به غار غار کلاغ داده ای

چهچه قناری را.






امشب
می توانم در حوضچه اب
امشب
چراغ ستاره ای باشم
یا ماه کاهلی
که تن از آب
بر نمی کشد

می توانم در برکه نگاه ساده ای
سنگ پاره ای شوم
یا برگکی
که باد
تا کرانه می راندش
یا دست تو باشم
امشب
با پیاله های پی در پی.









سهم آبم را

به خاک بخشیدم

سهم خاکم را

به باد بخشیدم

سهم بادم را

به آتش شعله ور دادم

اتش شعله ور به جان من افتاد

عشق آمد و پیش پایش

غبار گردیدم.



به باغ نیا

که در مجمر نسیم

خزان وانهاده اند

رو نینداز پیش آب و خاک

که این دو هرزه گرد خالی از ادراک

از ازل

در کاسه آسمان دست و رو شسته

جان را نهاده اند

به عشق تکیه کن ای دل

که در تو و عشق

جهان را نهاده اند.




و سراسر من

نور کاه جهان چرخید

تو دورمی شدی

وابر روشنی را کم می کرد

ابر نور کاه عالم بود

که می چرخید

وچشمهای تو در من خاموش می شد

و سراسر من ابری است.

 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خداوندی که عشق را آفرید تا انسانها را به وسیله ی آن به هم پیوند دهد.این مطلب رو از دفتر شبهای تنهاییممینویسم چون با تمام وجودم لمسش کردم
او چه
غمگین است و ساکت
در سکوت شمعی روشن نمود و نگاهش کرد
شمع اشک ریخ
ت و او اشک ریخت
آخر چرا اشک میریزی؟
مگر اشک شمع را نمیبینی؟
اشک شمع ز کدام درد است؟
درد دوری پروانه
و اشک تو ؟
درد فراق یار
و یارت کجاست؟
همانجا که پروانه است
و پروانه کجاست؟
بزودی خواهی فهمید
باز شمع اشک ریخت و او اشک ریخت
شمع به پایان آمد و سوخت او نیز سکوت کرد. لبخندی بر لب اورد
نگاهم کرد و چشمانش را بست و....... آری او نیز به یار پیوست





امضات خشنگه....:razz:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه

ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها چقد سیز لایف مهربونه یاد بگیرین نصف شماست 68 هستش
راستی نگین جونی تو متولد چندی ؟
وای خدا مزاحما اومدن باید برم :w05:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه هااااااااااااااااا
یاسیییییییییییییییییییییییییی

ای بابا با هم خوب باشین
زشته
:(
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستای گلم
احساسی خوبی ندارم
منظورمو نمیتونم بفهمونم بقیه رو هم میرنجونم
لعنت به این زندگی
نخوام زندگی کنم کیو باید ببینم عزرائیلو
 

ceaselife

عضو جدید
تقدیم به نگین ویاسی جون

تقدیم به نگین ویاسی جون

واسه من طلوع خورشید نشون فردا نبود
واسه من غروب همیشه نشون جدایی بود
واسه من بین این آدمها دیگه هیچ جایی نبود
واسه من زندگی ارزش موندنی نبود



واسه من صدا یه بغض بود واسه من قفس چه تنگ بود

من ازین بی مهریا درد کشیدم من ازین دورنگیا زجر کشیدم
من ازین هوای آلوده به بغض بدم میاد
من ازین حرفای پوچ و تو خالی اشکم میاد

من ازین دنیا بریدم من ازین حرفا شکستم
من ازین خاک شنیدم من ازین هوا گرفتم

من دلم می خواد که دیگه فریادبزنم
من دلم میخوداد که دیگه دادوهیهات بزنم
بزنم فریادیو خالی بشم
از تموم بستگی هام دیگه من رها بشم

مثل یک پرنده شم کوچ کنم به آسمون
مثل یک غریبه شم دل بسپارم به کهکشون
مثل یک مسافری راهی جاده ها بشم
مثل یک درویش پیر راهی فرداها بشم

من از این دنیا بریدم......!!!
 

ceaselife

عضو جدید
آدمک...!

آدمک آخردنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که توراعاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک این جا همه بازیگرن زندگی هم همه بازیست بخند

اون صدایی که تورا وسوسه کرد

صدای سازودهل ماست بخند

آدمک غصه نخور غریبه نیست

همه این زخمه زبون از آشناست بخند

حرفهایی که تورو ویرونه کرد

همگی از دل ما هاست............بخند

آدمک گریه نکن زار بخند عشق بازیچه ی ماهاست بخند

عاشقی که تورو باورت می کرد

زیر یک عالمه خاکست...........بخند



آدمک چشماتو٬تو ببند٬بخند چشمای باز عیب ماهاست بخند

نگاهایی که تورومستت میکرد

بازی چشمک ماهاست بخند

آدمک چشماتو ٬ تو باز بکن مستی و دیوونگی آغاز بکن

اوون شرابی که تورو مست میکرد

ز پی میکده ی ماست......بخند

آدمک همه حرفاش یه دروغ بود

حرف راست توطعه ی ماست بخند

همه عشقی که یه روز عاشق می کرد

همگی از رو کلک بود.......بخند!!!!!


تقدیم به مهربانم پروانه های رویاهایم یاسی خانم بزرگوار و نگین:gol:
 

ceaselife

عضو جدید
تا به کی
ایستاده ام آرام بر سکویی از خاطره ها٬
تلخ و شیرین٬زشت و زیبا٬دورو نزدیک
چشم دوخته ام به جاده ها٬تا به کی فرصت دیدن است؟
باید کاری کرد! باید هوایی خورد!باید نفسی تازه کرد!
(باید هجوم سبز شقایق ها ره جشن گرفت)
باید ازدل شکسته ی کودکان چشم به راه غم وغصه را پاک کرد
باید زدود زشیشه ی عینک مردمان سیاه دل سیاهی و دود و نیرنگ
باید غریبه کوچه هارو نشانی داد
باید عاشق را جانی دوباره داد
باید مرغ عشق را ترانه ای تازه داد
تا به کی قفل سکوت بر حنجرست تا به کی ایستادو هیچ نگفت؟
تا به کی صدای خمپاره جای صدای بلبل بناله؟
تا به کی کودک خسته چشم بر آرزوها بسته؟
تا به کی مادر دل شکسته درپی کودکانش نشسته؟
تا به کی شعارو حرف و اندوه تا به کی علم بی عمل بر دود؟
تا به کی گفت این من ما شویم تا به کی مفت چنگ همه شویم؟
(آی مردم که بر ساحل هنوز نشسته)
تا به کی ساکت روی شنها بی تفاوت نشسته؟
تا به کی صدای فریاد می شنویدو دست بر دست گذاشته؟
تا به کی یک نفر می دهد جان تا به کی یک نفر می خورد نان؟
تا به کی آسمان سیاه است تا به کی این دلم بی پناه است؟
تا به کی رفتن و هیچ نگفتن تا به کی دیدن و زار گریستن؟
تا به کی حق خورد گربه ای چاق تا به کی آزرد موش در چاه؟
تا به کی موش در چاه باشد تابه کی گربه بر او فخر فروشد؟
تا به کی اسارت؟ تا به کی مرگ؟ تا به کی (مرگ رنگ)؟تا به کی ننگ
تا به کی ترس تا به کی ظلم؟ تا به کی کلبه ها خرابو مخدوم؟
تابه کی دروطن ترس و وحشت؟ تا به کی برسرش تیغ نفرت؟
تا به کی زمزمه تا به کی اشک؟ تا به کی آب سمی توی مشک؟
تا به کی می تواند کشیدن؟ تا به کی صبر ایوب را خریدن؟
تا به کی شرم از روی کودک؟ تا به کی هیج از هیچ بودن؟
تا به کی خستگی بی هیچ مزد؟ تا به کی حسرت گربه بودن؟
تا به کی آینده تباه است؟ تا به کی حقیقت سراب است؟
تا به کی حق رود زیر پاها ؟ تابه کی می دهد جان ز سودا؟
تا به کی وعده هاآب نبات است؟ تا به کی این جهنم بهشت است
تا به کی ظاهری واراسته؟ تا به کی در باطن شکسته؟
تا به کی این نقاب بر چهره ؟ تا به کی حق خوردن ز غیره؟
تا به کی حق الناس لگدکردن؟ تا به کی امرو نهی کردن؟
تا به کی ایمانی تو خالی؟ تا به کی وعده های پوشالی؟
تا به کی خود خورند حق مردم؟ می رسندمی کنند نهی مردم!
تا به کی سهم آنها ز زندگی جیب خالی٬بی مهری٬دورنگی
تا به کی اشک در چشم کودک
حلقه بندد چو دریایی از اشک؟
چون که بر لب آردآرزوی خویش
یک نه ده کتک خورد از پیش!
وای بر ما ننگ برشماهااین چنین می کنیم با دلی کوچک ازخویش..........
وای برما....................)
 

ceaselife

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سکوت سرشار از سخنان نا گفته است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از حرکات نا کرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده .
در این سکوت
حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من.
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و باز هم سکوت[/FONT]
سکوتی بی پایان.:redface:


تقدیم به مهدی جان:gol:
 

ceaselife

عضو جدید
داستان قاصدك




این داستان شاید به ظاهر ساده بیاد اما خیلی خیلی درش مفهوم و حرف نهفتس که دوست دارم هر کس خودش به قسمتی از اون پی ببره!

....کاش می شد که نگاهی به بر من می کرد....




نسيمي خنک در حال وزيدن بود پسرک در حياط چشمش به قاصدکي بود که با هر نسيم به سويي مي رفت پسرک به هيجان آمدو به سمت قاصدک رفت با شتاب دستش را به سوي قاصدک برد اما قاصدک از دست او فرار کرد بار ديگر تلاش کرد اما اين بار هم از بين انگشتانش در رفت. پسرک کلافه شد و از قاصدک نااميد. قاصدک آرام بر روي پيرهنش نشست. لبخندي مليح بر لبان پسر نشست و آرام قاصدک را گرفت!

نگاهي به قاصدک کرد وشروع به نجوا با قاصدک کرد.

سلام! مي گم برو پيش باباييم در گوشش بگو واسم يدونه شمشير بگيره از اونا که رضا داره.

پدرش پشت درب حياط قصد ورود به خانه داشت و خسته از کار بود. اما وارد خانه نشد و به بازار رفت.

پسرک قاصدک رو بوسيد و به باد سپرد!

دختر پاي پنجره نشسته بود زانوهاي خود را بغل كرده بود و آرام مي گريست قاصدك آرام به روي قطره ي اشكي كه از گونه ي او مي لغزيد چسبيد.
دخترك آرام قاصدك را برداشت و به آن خيره شد.
چيه قاصدك؟ چي شده حيروني؟ نكنه دل تو هم گرفت هان؟ شايد تو هم مي خواي گريه كني؟
دخترك با دست لرزانش موهايش را از روي پيشوني به كنار زد و اشك هايش را پاك كرد قاصدك رو در كف دستانش گرفت و زانو زد و گفت:
بهش بگو. آره برو پيشش و بگو هنوزم دوسش دارم و هر روز صبح براي خوشبختي شون دعا مي كنم.
اگه ..اگه پرسيد چرا گريه مي كرد؟
بگو از شوق خبر عروسيت بود.
هق هق گريه هايش قاصدك را تكان داد و نسيم قاصدك را با خود برد.

قاصدك از پنجره بر روي دفترچه اش نشست ناگهان دست از حل مسله برداشت نگاهي به قاصدك كرد.
اَي خدا يعني مي شه يه رتبه ي خوب بيارم سريع قاصدك رو فوت كرد و به حل مسله پرداخت.


-مي گم شعبون! هُي با تواما!
-نصف شب هم نمي ذاري كپه ي مرگمون رو بذاريم؟
-تو كه نصف عمرت رو تو چرتي
-يه جوري مي گه انگار خود آقا پاك پاك...
رمضون بي توجه به غرولندهاي شعبون چرخي روي كارتن زدو دستش را زير سر گذاشت و به او نگاه مي كرد.
-چيه مثل عزراييل زل زدي به من؟
-شعبون حالم خوش نيست حس مي كنم رفتني ام!
-دوا بهت نرسيده داري هذيون مي گي.
اين قاصدك رو كه ديدم ياد سارام افتادم. هر وقت يه قاصدك پيدا مي كرد همه بازي هاش رو ول مي كرد و با قاصدك آروم صحبت مي كرد .
شعبون دوباره به خواب رفته بود و رمضون با قاصدك حرف مي زد!
شايد با مادرش حرف مي زد و از باباش گلايه مي كرد
اون شب داشت حسابي بارون مي باريد بارون تند شده بود و رعد و برق مي زد باد دانه هاي باران رو همچون سيلي به صورتم مي زد لباس هاي سارا به تنش چسبيده بود اما انگار قصد بيدار شدن نداشت سخت در آغوشم خوابيده بود و انگار حس كرده بود كه اين آخرين باريه كه تو آغوش پدرش مي خوابه قطره هاي اشكم ميان قطرات باران گم شده بودند و چاره اي نداشتم اون ديگه نبايد سرنوشتش همچون من مي شد
به در ديوار به همه چيز فحش مي دادم و از خدا شكايت .آتش گرفته بودم هوا سرد بود و من از گرما آتش گرفته بودم.
سارا دستان كوچكش را به هم قلاب كرده بود آرام انگشتان كوچكش را باز كردم و او را چند لحظه در برابرچشمانم گرفته بودم هنوز خواب بود بوسيدمش و جلوي درب بهزيستي رهايش كردم.
چشمان مرد سرخ شده بود و بلند بلند حرف مي زد.
شعبون بيدار شده بود اما چشمانش را نمي گشود و آرام اشك مي ريخت.
مي دوني قاصدك من بلد نيستم آرزو كنم و تا حالا نكردم اما حالا يه آرزو دارم حسابي دارم درد مي كشم يه عمر درد كشيدم مغز استخوان هام داره تير مي كشه.
فقط وقتي رفتي پيش اوس كريم بگو هواي ساراي من رو داشته باشه.
مرد همچون نوزادي دست و پايش رو در سينه جمع كرده بود و به خود مي لرزيد.
چشمان مرد بسته شد و قاصدك به آسمان رفت!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا