زيزاين هق هق بارون يه نفر دلش شكسته ** يه نفر شبيه بارون سرد و بيقرارو خسته ** يه نفر كه چشم خيسش پره از جاده و عابر ** يه نفر پراز اميدو انتظار،يه مسافر ** يه نفر مثل پرنده كه دلش تو آسمونه ** اما پرهاشو شكستن رو زمين بايد بمونه ** رو زمين بايد بمونه،بمونه تا بينهايت ** تا يه روزي اون مسافر بياد و تموم شه غربت ** آره اون مسافري كه از ميون پيچ و خمها ** مياد و ميشكنه يك شب قفل نفريني غم را ** من همون اسير غربت من همون پرنده بودم ** تو همون مسافري كه شعر چشماشو سرودم ** قطب من مسافر من!بسه قصه صبوري ** تو بيا تا اين پرنده نميره از غم دوري ** (تقديم با عشق به همه بچه هاي خوب باشگاه مهندسان ايران)