دلتنگی
- شروع کننده موضوع khatriya
- تاریخ شروع
دلت واسش تنگ شده ؟؟ یه مقدار از اینا بخوری خوب میشی!!
اگه نتونی بهش زنگ بزنی!!عکسشم نداشته باشی!!!کسیم نباشه باهاش حرف بزنی چی؟
البته من با خداجون حرف میزنم در موردش
اگه نتونی بهش زنگ بزنی!!عکسشم نداشته باشی!!!کسیم نباشه باهاش حرف بزنی چی؟
البته من با خداجون حرف میزنم در موردش
اونموقع از دلتنگی
میشیحتما باکسی حرف بزن
چیز که زیاده ادم بیکار
نگو خودم کم دلتنگم تو هم میگی........نمیخوام باهاش حرف بزنم.. ولی عکسشو که نگاه میکنم بیشتر دلم میگیره... کسی رو دارم که باهاش حرف بزنم ولی الان خیلی دیروقته ....
از اونا نه دارم ... نه تا حالا خوردم.. نه دوست دارم بخورم...
آرهاونموقع از دلتنگی
حتما باکسی حرف بزن
چیز که زیاده ادم بیکار
ولی اونام نمی خوان بشنون
من چم بود
بعضی دلتنگی ها بخاطر بعضی ها از همه چی قشنگتره. توش یه جور آرامش خاصی هم هستش.اگه دلتون واسه کسی تنگ بشه که نمیتونین ببینینش ..... چی کار میکنید که اروم بشین
دلتنگی را بهانه می کنی
و آنقدر ساده جمله ی " دوستت دارم " را به زبان می آوری که
دلم از ریشه می لرزد .
خوش به حالت !
عاشقانه هایت هنوز بوی سیب می دهند ...
حرفی نیست ، قبول !
اما بگذار بگویم
در برابر امید وصالت کم می آورم همیشه !
farshid618524
عضو جدید
خوش به حالت !
عاشقانه هایت هنوز بوی سیب می دهند ...!
عاشقانه هایت هنوز بوی سیب می دهند ...!
من اینو دو رنگی معنی نمیکنم. بهش میگم صلابت یک عاشق واقعیممنون قشنگ بون
چقد حفظ ظاهر سخته
دلت خون باشه
از این دورنگی خوشم نمیاد
چه دلتنگ به انتظارت نشسته بودم و تو چه دلسنگ خاطراتم رو دور ریختی!
چه عاشقانه در پیت بودم و تو چه بی رحمانه مرا از خود راندی!
چه صبورانه دوریت رو تحمل کردم و تو چه ناعادلانه مرا به فراموشی سپردی!
چه بی بهانه برایت نوشتم و تو چه گستاخانه اوراق عشقم را به آتیش کشیدی!
چه صادقانه برایت گفتم راز عشق را و تو چه ظالمانه آنها را نشنیده گرفتی...!
با این همه....
هنوز هم دوستت دارم.... !!!
این هم نامه ای هست واسم عشقم
و اگه این عشق واقعی دیگه نا نداشته باشه که حتی بخندهمن اینو دو رنگی معنی نمیکنم. بهش میگم صلابت یک عاشق واقعی
چه دلتنگ به انتظارت نشسته بودم و تو چه دلسنگ خاطراتم رو دور ریختی!
چه عاشقانه در پیت بودم و تو چه بی رحمانه مرا از خود راندی!
چه صبورانه دوریت رو تحمل کردم و تو چه ناعادلانه مرا به فراموشی سپردی!
چه بی بهانه برایت نوشتم و تو چه گستاخانه اوراق عشقم را به آتیش کشیدی!
چه صادقانه برایت گفتم راز عشق را و تو چه ظالمانه آنها را نشنیده گرفتی...!
با این همه....
هنوز هم دوستت دارم.... !!!
این هم نامه ای هست واسم عشقم
عشق نمیخنده فقط میگریونه.و اگه این عشق واقعی دیگه نا نداشته باشه که حتی بخنده
شایدآن روزكه سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی بایدكرد
خبری ازدل پر دردگل یاس نداشت،
باید این گونه نوشت
هرگلی هم باشی
چه شقایق چه گل پیچك و یاس زندگی اجبار است
شب بر همگی خوش
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
***
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
***
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
***
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
***
يادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
***
با تو گفتم :
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
***
اشكي ازشاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد،
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
*****
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
***
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
***
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
***
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
***
يادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
***
با تو گفتم :
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
***
اشكي ازشاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد،
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
*****
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
تو اوج دلتنگی صدای کی آرومت می کنه؟ | گفتگوی آزاد | 92 | |
|
سخنانی از جنس دلتنگی...... | گفتگوی آزاد | 17 | |
|
روزهای منهای دلتنگی .... | گفتگوی آزاد | 20 | |
|
زمزمه های دلتنگی من و دوستان | گفتگوی آزاد | 6 | |
| 6 | دلتنگی ها | گفتگوی آزاد | 301 |