دعا

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
دو دست دعا را برآور، به زاری

دو دست دعا را برآور، به زاری

دلا تا به کی، از در دوست دوری
گرفتار دام سرای غروری؟
نه بر دل تو را، از غم دوست،دردی
نه بر چهره از خاک آن کوی، گردی
ز گلزار معنی، نه رنگی، نه بویی
در این کهنه گنبد، نه هایی، نه هویی
تو را خواب غفلت گرفته است در بر
چه خواب گران است، الله اکبر
چرا این چنین عاجز و بی‌نوایی
بکن جستجویی، بزن دست و پایی
سؤال علاج، از طبیبان دین کن
توسل به ارواح آن طیبین کن
دو دست دعا را برآور، به زاری
همی گو به صد عجز و صد خواستاری:
الهی به زهرا، الهی به سبطین
که می‌خواندشان، مصطفی قرةالعین
الهی به سجاد، آن معدن علم
الهی به باقر، شه کشور حلم
الهی به صادق، امام اعاظم
الهی، به اعزاز موسی کاظم
الهی، به شاه رضا، قائد دین
به حق تقی، خسرو ملک تمکین
الهی، به نقی، شاه عسکر
بدان عسکری کز ملک داشت لشکر
الهی به مهدی که سالار دین است
شه پیشوایان اهل یقین است
که بر حال زار بهائی عاصی
سر دفتر اهل جرم و معاصی
که در دام نفس و هوی اوفتاده
به لهو و لعب، عمر بر باد داده
ببخشا و از چاه حرمان بر آرش
به بازار محشر، مکن شرمسارش
برون آرش از خجلت رو سیاهی
الهی، الهی، الهی، الهی

شیخ بهایی

:gol:

:gol:

:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دردمندان غم عشق دوا می‌خواهند
به امید آمده‌اند از تو، تو را می‌خواهند

روز وصل تو که عید است و منش قربانم
هر سحر چون شب قدرش به دعا می‌خواهند

اندراین مملکت ای دوست تو آن سلطانی
که ملوک از در تو نان چو گدا می‌خواهند

بلکه تا بر سر کوی تو گدایی کردیم
پادشاهان همه نان از در ما می‌خواهند

ز آن جماعت که ز تو طالب حورند و قصور
در شگفتم که ز تو جز تو چرا می‌خواهند

زحمتی دیده همه بر طمع راحت نفس
طاعتی کرده و فردوس جزا می‌خواهند

عمل صالح خود را شب و روز از حضرت
چون متاعی که فروشند بها می‌خواهند

عاشقان خاک سر کوی تو این همت بین
که ولایت ز کجا تا به کجا می‌خواهند

عاشقان مرغ و هوا عشق و جهان هست قفس
با قفس انس ندارند هوا می‌خواهند

تو به دست کرم خویش جدا کن از من
طبع و نفسی که مرا از تو جدا می‌خواهند

عالمی شادی دنیا و گروهی غم عشق
عاقلان نعمت و عشاق بلا می‌خواهند

سیف فرغانی هر کس که تو بینی چیزی
از خدا خواهد و این قوم خدا می‌خواهند

در عزیزان ره عشق به خواری منگر
بنگر این قوم کیانند و کرا می‌خواهند
 

rf_niloofar

عضو جدید
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را

که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم

مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را


مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت

ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا


دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی

تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا


همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایان بنوازد آشنا را


چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی

دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را


به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز

که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

حافظ
 

rf_niloofar

عضو جدید
اگر مرا تو نخواهی دلم تو را نگذارد

تو هم به صلح گرایی اگر خدا بگمارد

هزاران عاشق داری به جان و دل نگرانت

که تا سعادت و دولت که را به تخت برآرد


ز عشق عاشق مفلس عجب فتند لئیمان

که آنچ رشک شهان شد گدا امید چه دارد


عجب مدار ز مرده که از خدا طلبد جان

عجب مدار ز تشنه که دل به آب سپارد


عجب مدار ز کوری که نور دیده بجوید

و یا ز چشم اسیری که اشک غربت بارد


ز بس دعا که بکردم دعا شدست وجودم

که هر که بیند رویم دعا به خاطر آرد


سلام و خدمت کردم مرا بگفت که چونی

مهم مس چه برآید چو کیمیا نگذارد


چگونه باشد صورت به وفق فکر مصور

چگونه می‌شود انگور گر کفش نفشارد

مولانا
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است

که مدعا طلبیدن ز یار بی‌ادبی است

حکیم جام جم و آب خضر چون گوید

مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است

نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی

شکرفشان لبش از خنده‌های زیر لبی است

شب از جفای تو می‌نالم و چو می‌نگرم

همان دعای تو با ناله‌های نیمه شبی است

به یک کرشمهٔ چشم فسونگر تو شود

یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است

برد دل از همه کس نظم او که هاتف را

ملاحت عجمی و فصاحت عربی است

هاتف اصفهاني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عطار

عطار



هر که این شوریده خاطر را دعا گوید به صدق
یارب آن خورشید خاطر را دعا کن مستجاب
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح

دلت مباد به تیر دعای من مجروح

عجب مدان که به تیر دعا شود دل سنگ

ز شست خاطر ناوک گشای من مجروح

شکست شیشهٔ دل در کفش که می‌خواهد

به شیشه ریزه آزار پای من مجروح

ز خاک تربت من گل دمید و هست هنوز

ز خار گلی داغهای من مجروح...

محتشم كاشاني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قیصر امین پور

قیصر امین پور



دو دستم ساقۀ سبزِ دعایت

گلِ اشکم نثارِ خاکِ پایت

دلم در شاخۀ یادِ تو پیچید

چو نیلوفر شکفتم در هوایت
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
روی او را من از ایزد به دعا خواسته‌ام

آنچنان روی ز ایزد به دعا باید خواست

دل من خواست همی بر کف او دادم دل

ور به جای دل، جان خواهد، بدهم که سزاست

اندرین عشق مرا نیز ملامت مکنید

کاین قضاییست بر این سر که ندانم چه قضاست


فرخي سيستاني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
.
.
.

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا





 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صائب

صائب



یارب، که دعا کرد که چون قافلهٔ موج
آسایش منزل نبود در سفر ما
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**ابوسعید ابوالخیر**

**ابوسعید ابوالخیر**

تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را

وز خست خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو برنمی‌آید راست

دادم سه طلاق این فلک اطلس را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگر سرم برود در سر وفای شما
ز سر برون نرود هرگزم هوای شما

بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم
هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما

چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد
کند نزول بخاک در سرای شما

در آن زمان که روند از قفای تابوتم
بود مرا دل سرگشته در قفای شما

شوم نشانهٔ تیر قضا بدان اومید
که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما

کرا بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما

ز بندگی شما صد هزارم آزادیست
که سلطنت کند آنکو بود گدای شما

گرم دعای شما ورد جان بود چه عجب
که هست روز و شب اوراد من دعای شما

کجا سزای شما خدمتی توانم کرد
جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما

غریب نیست اگر شد ز خویش بیگانه
هر آن غریب که گشستست آشنای شما

اگر بغیر شما می‌کند نظر خواجو
چو آب می شودش دیده از حیای شما
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
...سرو را قامت خوبست و قمر را رخ زیبا

تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت

ای رقیب ار نگشایی در دلبند به رویم

این قدر بازنمایی که دعا گفت فلانت


من همه عمر بر آنم که دعاگوی تو باشم

گر تو خواهی که نباشم تن من برخی جانت


سعدیا چاره ثباتست و مدارا و تحمل

من که محتاج تو باشم ببرم بار گرانت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**سلمان ساوجی**

**سلمان ساوجی**

دل من به یارب آمد ز شکنج بند زلفت
مشکن که در دل شب اثری بود دعا را
 

siyavash51

عضو جدید
ستاره ها رها رها در آسمان بی دعا

مؤذنی دگر اذان به رایگان نمی دهد

کرم قلاوند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**حافظ**

**حافظ**

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت

تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت

ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به دعا کرده‌ام مدعیان را هلاک

زان که خواص دعا دفع بلا کردن است


فروغي بسطامي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**حافظ**

**حافظ**

به دعا آمده‌ام هم به دعا دست بر آر

که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما

فلک آواره به هر سو کندم می‌دانی؟

رشک می‌آیدش از صحبت جان پرور ما
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ای رفیقان نیمه شب دست دعا بالا کنید
بی هیاهو ، تا مگر چشمی به ما، غوغا کنید

عاشقی از جمع ما خونین دلان دارد هوس
وای اگر تنها رود، هنگامه ای بر پا کنید

گرچه معشوقش در ِ پنهان برویش بر گشود
پیش ِ چشم ما رقیبان! پیش ِ پا دریا کنید

یا مبر او را اگر بردی ببین اینجا چه شد
بندیان! زنجیر جنبان هر کجا نجوا کنید

می برد ایمان ما گوید چرا کافر شدند!
آتش خشمش فروزان می شود، پروا کنید

این رجز خوانی ز ما بسیار پیش از این شنید
او اگر دلگیر شد، این ها همه حاشا کنید

(بی نشان)با چشم گریان گفت و گم شد گوشه ای
ای رفیقان نیمه شب دست دعا بالا کنید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**سعدی**

**سعدی**

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن

که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که محل راز باشد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**سعدی**

**سعدی**

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
دعا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دعا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

زهی یزدان ثناخوانت، دوگیتی خوان احسانت

خهی فتراک فرمانت جهان را عروه‌الوثقی

در اوصاف تو قاآنی دهد داد سخندانی

کند امروز دهقانی‌که تا حاصل برد فردا

سخن تخمست و او دهقان ثنا مزرع امل باران

فشاند دانه در میزان‌که چیند خوشه در جوزا


تعالی‌الله‌گرش خوانی معاذالله‌گرش رانی

به هر حالت‌که می‌دانی تویی مهتر تویی مولا


گرش خوانی زهی با ذل ،ورش رانی خهی عادل

گرش خوانی شود خوشدل ،ورش رانی شود رسوا


گرش خوانی عفاک‌الله ورش رانی حماک‌الله

بهر صورت جزاک‌الله،‌کما تبغی‌کما ترضی


گرش خوانی ثناگوید ورش رانی دعاگوید

نترسد برملاگوید، ستم زیباکرم زیبا


الا تا در مه نیسان دمد ازگل‌گل و ریحان

بروید سنبل از بستان برآید لاله از خارا


چو لاله زایرت خرم چوگل با خرمی توأم

چو ریحان سبز و مشکی دم چو سنبل بوستان را.
.

قاآنی
:gol:

:gol:

:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**مولانا**

**مولانا**

سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد
میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد

به جان رسید فلک از دعا و ناله من
فلک دهان خود اندر ره دعا بگشاد

ز بس که سینه ما سوخت در وفا جستن
ز شرم ما عرق از صورت وفا بگشاد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**عطّار **

**عطّار **

کسی که یاد کند در دعای خیر مرا
به فضل خود همه حاجات او به خیر برآر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**عراقی**

**عراقی**

با آنکه خوش آید از تو، ای یار، جفا

لیکن هرگز جفا نباشد چو وفا

با این همه راضیم به دشنام از تو

از دوست چه دشنام؟ چه نفرین؟ چه دعا؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**فیض کاشانی**

**فیض کاشانی**

بروم در آتش اگرم برانی
که بسوزم آنرا که سزا نباشد

شکنم دو پا را برهت ار نپوید
ببرم دو دست ار به دعا نباشد

بکنم دو چشمی که ترا نبیند
نبود در و نور و ضیا نباشد

ببرم زبانرا چه نگویدت شکر
دو لبم به بندم چه ثنا نباشد



شب خوش هایده جون...:gol:
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای بیمار ز جان گذشته

کز هر که رسم دوات جویم

گاهی به دوات چاره خواهم

گاهی به دعا شفات جویم

کس چارهٔ درد تو نداند

درمان مگر از خدات جویم

هاتف اصفهاني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آرش محمدی

آرش محمدی

تک درخت تنها
جامه سبز به تن کرده و در بستری از پولک و تور سبزه
خفته آرام و شکیل
و به شکرانه این سبزیها
بنشسته به دعا
همه جا بوی بهشت
همه جا بوی خدا
گوییا خالق زیبا
عشق‌بازی می‌کند با صحرا
بلبل عاشق زار
دل و هوشش ز کفش رفته و سرمست و خمار
رفته‌اش صبر و قرار
چهچهه می‌زند از شوق وصال
**
خبری خوش ز فراسوی زمان
خبری خوش ز فراسوی غبار
«می رسد اینک بهار»
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم که گوشه میخانه خانقاه من است

دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک

نوای من به سحر آه عذرخواه من است


حافظ
 
بالا