کجایی ای ترنم زیبای بهاری،
ای بهانه ی بارش ابرها،
ای صدای خسته ی زمین به گوش فلک،
ای بلند سرور،
سروستان طاها!
چهقدر طولانی است سفرت،
آن روز که برای اولین بار رفتی نمیدانستم سفری چنین طولانی در پیش داری.
شاید آن روز خودت هم نمیدانستی......
ای نگار دلم!
ای بهار من!
این چشم های گریان بهانه تو را می گیرد!
این قلب حزین و اندوهناک، تنها به امید دیدار تو می تپد!
این تنهاییِ مرا چیزی جز نام و یاد تو مونس و همدم نمی شود.
جهان در حسرت آيينه مانده ست
گرفتار غمي ديرينه مانده ست
شب سردي ست بي تو بودن ما
بگو تا صبح چند آدينه مانده ست؟