دانشگاه علم و صنعت ایران

وضعیت
موضوع بسته شده است.

arash_saiialat

عضو جدید
سلام دوست عزیز...
اول از همه تبریک میگم بهت...
دوم از همه هم بله... (روزانه :smile:;))
ممنون،مرسی مجتبی جان،از اینکه منو در جریان گذاشتی......
مجتبی جان میتونی منو در جریان جو آنجا بگذاری(منظرم از نظر استاداش،درسی و فعالیت جنبیه)
ممنون میشم:smile::smile::smile:
 

htaheri

عضو جدید
هنگامی که خدا زن را آفريد به من گفت: "اين زن است. وقتي با او روبرو شدي، مراقب باش که ..."
اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ مکار سخن او را قطع كرد و چنین گفت: "بله
وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نكني. سرت را به زير افكن تا افسون افسانة
گيسوانش نگردي و مفتون فتنة چشمانش نشوي كه از آنها شياطين ميبارند. گوشهايت را ببند تا
طنين صداي سحر انگيزش را نشنوي كه مسحور شيطان ميشوي. از او حذر كن كه يار و همدم
ابليس است. مبادا فريب او را بخوري كه خدا در آتش قهرت ميسوزاند و به چاه ویل سرنگونت ميکند....
مراقب باش...."
و من بي آنكه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفريد، گفتم: "به چشم."
شيخ انديشه ام را خواند و نهيبم زد كه: "خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و اين از لطف
خداست در حق تو. پس شكر كن و هيچ مگو...."
گفتم: "به چشم."
در چشم بر هم زدني هزاران سال گذشت و من هرگز زن را نديدم، به چشمانش ننگريستم،
و آوايش را نشنيدم. چقدر دوست ميداشتم بر موجي كه مرا به سوي او ميخواند بنشينم، اما از خوف
آتش قهر و چاه ويل باز ميگريختم.
هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشي از نياز به چيزي يا كسي كه نميشناختم
اما حضورش را و نياز به وجودش را حس مي كردم . ديگر تحمل نداشتم . پاهايم سست شد
بر زمين زانو زدم، و گريستم. نميدانستم چرا؟
قطره اشكي از چشمانم جاري شد و در پيش پايم به زمين نشست. به خدا نگاهي كردم مثل هميشه
لبخندي با شكوه بر لب داشت و مثل هميشه بي آنكه حرفي بزنم و دردم را بگويم،
ميدانست.
با لبخند گفت: "اين زن است . وقتي با او روبرو شدي مراقب باش كه او داروي درد توست.
بدون او تو غیرکاملی . مبادا قدرش را نداني و حرمتش را بشكني كه او بسيار شكننده است . من او
را آيت پروردگاريم براي تو قرار دادم. نميبيني كه در بطن وجودش موجودي را میپرورد؟
من آيات جمالم را در وجود او به نمايش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفيت ديدار زيبايي مطلق
را نداري به چشمانش نگاه نكن، گيسوانش را نظر ميانداز، و حرمت حريم صوتش را حفظ كن
تا خودم تو را مهياي اين ديدار كنم."
من اشكريزان و حيران خدا را نگريستم. پرسيدم: "پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ويل تهديد كردي؟"
خدا گفت: "من؟"
فرياد زدم: "شيخ آن حرفها را زد و تو سكوت كردي. اگر راضي به گفته هايش نبودي چرا حرفي نزدي؟”
خدا بازهم صبورانه و با لبخند هميشگي گفت: "من سكوت نكردم، اما تو ترجيح دادي صداي شيخ را بشنوي
و نه آوای مرا."
و من در گوشه اي ديدم شيخ دارد همچنان حرفهاي پيشينش را تكرار ميكند

 

htaheri

عضو جدید
inaro yadetun raft????????tavalodet mobarak






 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام ...............
واقعا نمیدونم چی بگم ...........
طیبه عزیزم .........مریم گلم ...........حسین جان مرسی .............
دوستان عزیزم واقعا ممنونم و امیدوارم بتونم تو شادی های خودتون جبران کنم ...........
من همیشه شب تولدم یاد دوران کودکیم میفتم و معمولا تا نصف شب بیدار می مونم ........
همیشه این شعر حمید مصدق میخونم ..........چون منو میبره به گذشته هام ........اگر چه من ترنا بازی نکردم:D
بازهم ممنونم دوستای گلم ..........خیلی لطف کردید .........:gol::gol::gol:

خاطره کودکی :
چين به پيشاني و غم بر دل ماراه نداشت
بادبادک با باد
تا فراسوي زمين
خبر شادي ما را مي برد
سنگ هر کودک بر پهنه رود
لک لکي بود که لي لي مي کرد
دامن پيرهن هر کودک
پر لک و پيس ز رنگ شاتوت
عصر هنگام که از مدرسه بر مي گشتيم
و اندر آن کوچه تنگ
چه هياهوي غريبي برپا مي شد
ني سواران همه آماده جنگ
سر من گر چه به سنگ پسر همسايه
غرق خون گشت
ولي در دل من دلگيري
يک نفس راه نداشت
گاه ترنا بازي
گرچه چوب و فلکي بود , اما
ديو کين در دل کس راه نداشت
آرزوهايي بود
که به اندازه يک شير و شکر شيرين بود
شادماني همچون
نور خورشيد به قلب همه خوش مي تابيد
شب که مي شد
گوش ما منتظر قصه خاتون مي ماند
قصه یوسف و شاه مصری
قصه زرد پري , سرخ پري
قصه دختر شاه پريان
سند باد بحري ما را مي برد
بسوي چين , ماچين
تا فراسوي زمين
ناز خاتون مي گفت
ديده را بربنديم
تا مبادا که در آن خواب بيايد , اما
ناگهان چشم گشوديم دريغ
کودکي را ديديم
که به همراه صفا همچو عقاب
پر کشان رفت بر اين اوج فلک
آسمان زير پر خويش کشاند
و بجز خاطره اي مبهم از آن
هيچ نماند ...
"حمید مصدق"

 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به به...
تولدت مبارک سارایی... :smile::gol:
امیدوارم سالهای خوبی در پیشرو داشته باشی و زیاد زندگی کنی... ;)
سلام
مرسی مجتبی جان
مرسی دوست عزیزم ....انشالله بتونم تو شادیهای شما جبران کنم و همچنین تولدتون .......
امیدوارم شما هم سالیان سال در سلامتی و شادی زندگی کنید .......
مرسی عزیز من :gol:
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تولدت مبارک باشه سارا. شاد و موفق باشی

مرسی علی جان ...........لطف کردی .............
پارتی راه انداختی :D
مرسی انشالله همیشه دلتون شاد و در همه روزهای زندگیتون موفق باشید ......
بازهم ممنون:gol:
 

htaheri

عضو جدید
اون سین رو هم باید میکشیدی... :D
من که تشریف آوردم... :smile:
بر و بچ بدویین جمع شین طیبه خان می خوان که صحبت کنین... ;)

خودت چرا اول صحبت نمیکنی؟؟؟؟؟؟
بدو تا خانوم ها نیومدن وگرنه نوبتت میره واسه ماه بعد!!!!!!!!!:biggrin::biggrin::biggrin:
 

مریم راد

عضو جدید
کاربر ممتاز
سللللللللاااااااااااااااااممممممممممممممم
کجایید بر و بچ
تشریف بیارید کمی صحبت کنیم;)


سلام عزیز دلم
خوبی؟تشریف فرما شدیم کسی نبود.تو خوبی؟هر چند که ما روزی چند بار حرف زدیم با هم!:D
بقیه کوشند؟راستی یه عالمه دعام کنید بچه ها!خوب؟
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
مثل اینکه کسی نمیخواد سر صحبت باز کنه ...........
خب من یه موضوع خیل یساده میگم اگر دوست داشتید جواب بدید .........
برا تابستون امسال چه برنامه ای دارید ؟:cool:
انشا ها نمره داره هاااااااااااااااااا:)
 

مریم راد

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
مثل اینکه کسی نمیخواد سر صحبت باز کنه ...........
خب من یه موضوع خیل یساده میگم اگر دوست داشتید جواب بدید .........
برا تابستون امسال چه برنامه ای دارید ؟:cool:
انشا ها نمره داره هاااااااااااااااااا:)


سلام سارایی

این موضوع آدمو یاد دوران مدرسه انداخت.یادش بخیر.نشد دیگه بهتره درباره شیرینی ای که قراره بدی حرف بزنیم.بدجوری دلم خواست البته بستنیش بهتره!:biggrin::biggrin::biggrin:

 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام سارایی

این موضوع آدمو یاد دوران مدرسه انداخت.یادش بخیر.نشد دیگه بهتره درباره شیرینی ای که قراره بدی حرف بزنیم.بدجوری دلم خواست البته بستنیش بهتره!:biggrin::biggrin::biggrin:
شیرینیییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کی این قرا رگذاشته ؟
خب بگید به ادم !
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اون سین رو هم باید میکشیدی...
من که تشریف آوردم...
بر و بچ بدویین جمع شین طیبه خان می خوان که صحبت کنین...

خان؟!!!!!!!!!
نه مجید جان، خان رو برا آقایون استفاده میکنند، من بی بی هستم:biggrin:


چی بگم؟!!


سلام عزیز دلم
خوبی؟تشریف فرما شدیم کسی نبود.تو خوبی؟هر چند که ما روزی چند بار حرف زدیم با هم!:D
بقیه کوشند؟راستی یه عالمه دعام کنید بچه ها!خوب؟

آره، امروز هم بزنگ، تا کامل اخراج شم، بعدش میریم بازی شادی;):D
حتما دعا میکنم؛ اونم یه عالمه:smile:

سلام
مثل اینکه کسی نمیخواد سر صحبت باز کنه ...........
خب من یه موضوع خیل یساده میگم اگر دوست داشتید جواب بدید .........
برا تابستون امسال چه برنامه ای دارید ؟
انشا ها نمره داره هاااااااااااااااااا

اوه اوه تریب معلمی برداشتی:cool:


سلام سارایی

این موضوع آدمو یاد دوران مدرسه انداخت.یادش بخیر.نشد دیگه بهتره درباره شیرینی ای که قراره بدی حرف بزنیم.بدجوری دلم خواست البته بستنیش بهتره!


منم بستنی رو ترجیح میدم:w11:
 

htaheri

عضو جدید
کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم



کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش

را از نگاهش می توان خواند




کاش برای حرف زدن

نیازی به صحبت کردن نداشتیم


کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود


کاش قلبها در چهره بود


اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست

سکوتی را که یک نفر بفهمد

بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد


سکوتی که سرشار از ناگفته هاست

ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد


دنیا را ببین...


بچه بودیم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!


بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه


بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ شدیم تو خلوت




بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه


بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم



بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که

اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه



کاش هنوزم همه رو

به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم



بچه که بودیم اگه با کسی

دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم
گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم


بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم

بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه


بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه



بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم



بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی


بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند

بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد


بچه بودیم دوستیامون تا نداشت


بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره


بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم
ای کاش هیچ وقت بزرگ...
نمی شدیم
و همیشه بچه بودیم ...
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه مجید جان، خان رو برا آقایون استفاده میکنند، من بی بی هستم:biggrin:

مجید کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/:eek::D


اوه اوه تریب معلمی برداشتی:cool:

نه کجاش تریپ معلمی برداشتم .............تریپ فمضولی برداشتم می خواستم ببینم چه کار می کنید تابستون :smile:

منم بستنی رو ترجیح میدم:w11:
بستنییییییییییییییییی
به چه مناسبت اونوقت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:surprised:
خب بگید دیگه :confused:
 

mojtaba_81

عضو جدید

سلام سارایی

این موضوع آدمو یاد دوران مدرسه انداخت.یادش بخیر.نشد دیگه بهتره درباره شیرینی ای که قراره بدی حرف بزنیم.بدجوری دلم خواست البته بستنیش بهتره!:biggrin::biggrin::biggrin:


آره راست میگه... موضوع خوبیه ;)

شیرینیییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کی این قرا رگذاشته ؟
خب بگید به ادم !

خب گفت دیگه... ;)
البته به نظر منم بستنی بهتره :smile:

خان؟!!!!!!!!!
نه مجید جان، خان رو برا آقایون استفاده میکنند، من بی بی هستم:biggrin:



منم بستنی رو ترجیح میدم:w11:

حالا چرا بی بی؟ :biggrin: جوونی هنوز... :smile:
بانو خوبه ... بانو طیبه ;)

الهی من بمیرم برا این!!!!!!!!

وای وای... از دست نری آبجی :D
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
بستنییییییییییییییییی
به چه مناسبت اونوقت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:surprised:
خب بگید دیگه :confused:

حالا تو بستنی رو بده سارا
درباره مناسبتش می حرفیم
چیزی که زیاده مناسبت;)


آره راست میگه... موضوع خوبیه

خب گفت دیگه...
البته به نظر منم بستنی بهتره :smile:

خوب بستنی تصویب شد:smile:
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا تو بستنی رو بده سارا
درباره مناسبتش می حرفیم
چیزی که زیاده مناسبت;)



خوب بستنی تصویب شد:smile:
من تا ندونم به چه مناسبت از بستنی خبری نیست .....تازه خیلی هم عصبانیم به دلیل........مسخره بودن این پروژه ........
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تا ندونم به چه مناسبت از بستنی خبری نیست .....تازه خیلی هم عصبانیم به دلیل........مسخره بودن این پروژه ........

عصبانی نشو سارا جان.:gol:
اینکه مساله اس نیست بیا به مناسبت تموم شدن امتحاناتت( اونم اخرین امتحان های لیسانست) بستنی بده.
بهونه بهتر این چی میخوای؟:smile:
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عصبانی نشو سارا جان.:gol:
اینکه مساله اس نیست بیا به مناسبت تموم شدن امتحاناتت( اونم اخرین امتحان های لیسانست) بستنی بده.
بهونه بهتر این چی میخوای؟:smile:
بهونه نميخوام چون تو خودت بهونه مي تراشي :eek:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا