دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول

ArsinDez

عضو جدید
سلام خدمت تمامی دانشجویان دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول

ابتدا لازم می بینم که در مورد دانشگاه صنعتی جندی شاپور توضیحی رو عرض کنم :

این دانشگاه در استان خوزستان و در شهرستان دزفول واقع شده است.

این دانشگاه با پیمودن پله های پیشرفت در چند ساله اخیر می رود که به یکی از برترین دنشگاههای منطقه و بلکه کشوری تبدیل شود .:):)
 

bahareh85

عضو جدید
آهان این درسته جندی شاهپور دزفول:w17::w33::w33:
ایشالله ما که از خدامون دانشگاه شهرمون پیشرفت کنه البته با رئیس جدیدی که دیروز معرفی کردن بعیده:crying2:
 

ArsinDez

عضو جدید
سلام :smile:

فعلا به صورت موقت برای دوستانی که به اینجا مراجعه می کنند پیشنهاد می کنم به سایت دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول مراجعه کرده تا هم عنوان دانشگاه براتون روشن بشه و هم آدرس دانشگاه رو که در زیر صفحه اول سایت اومده بخونید

http://www.jsu.ac.ir
 

sam-smith

عضو جدید
مهر از آسمان با هزار چشم بر ایرانی می نگرد تا دروغی نگوید
مهریشت-اوستا
 

sam-smith

عضو جدید
تاریخچه دانشگاه گندی (جندی) شاپور 1

تاریخچه دانشگاه گندی (جندی) شاپور 1

خلاصه:شرحي برگندي شاپور كه يكي از مراكز مهم علمي و پزشكي پيش ازاسلام بود، نظرتاريخ نويسان دربارة اين شهر و مركز علمي "ويل دورانت"، "اسطخري" اين فقيه" ، "ياقوت حموي"، "بارتلو" خاورشناس شوروي.
گندي شاپور
علي سامي
يكي از مراكز مهم و معروف علمي و پزشكي دنياي پيش از اسلام و قرون اوليه اسلام گنديشاپور بوده است. از اين شهر دانشگاهي بزرگ عهد ساساني فعلا هيچ آثاري باقي نمانده و بزحمت بقاياي مختصري از خرابه‌هاي آن در نزديكي كارون هيجده كيلومتري جنوب شرقي دزفول و پنجاه كيلومتري شمال غربي شوشتر تشخيص داده شده است ولي در دوران آبادي از شهرهاي مهم شاپور اول (241 – 271 م) بوده و معروف است كه وي پس از غلبه بر والرين و ويران ساختن آنتاكيه شام اسيران رومي آن شهر را در اين محل متوقف ساخت. اعراب آنرا الاهواز ونام شامي آن بت لابات1 بوده است.
براي وجه نامگذاري گنديشاپور تعبيراتي نموده‌اند. از آنجمله آنرا مخفف واژه (وه آنديوشاپور)2 يعني (به از انتاكيه شاپور ) و (ونديشاپور) و (انتي جك شاپور ) نوشته‌اند. شهرهاي ديگري نيز كه معني (بهتر از انتاكيه ) ميداده در زمان ساسانيان منسوب بشاهان ديگري بنا شده،‌مانند (وه ايمدكواذ) يعني به از آمد 3 كواذ، شهري كه قباد شهريار ساساني در سرحد فارس بنا نمود.
گنديشاپور از همان بدو تأسيس يك مركز بزرگ علمي و فلسفي و طبي گرديد كه برحسب گفتة تاريخ نويسان، شاپور دستور داده بود، تعداد زيادي از كتابهاي طب يوناني را به پهلوي ترجمه و درآنجا نگاهداري نمايند. ماني در همين شهر بدار كشيده شد و پوست او را از كاه آكنده،‌بر دروازه آويختند و از آن ببعد آن دروازه تا ادوار اسلامي بنام دروازه ماني ناميده ميشده است4.
در زمان شاپور بزرگ (310 379 م ) تئودوروس5 پزشك عيسوي براي معالجه بدربار وي آمد. او مقدمش را گرامي و مغتنم شمرد و در همين شهر نگاهش داشت تا بتدريس علم طب بپردازد و بخاطر اين پزشك، كليسائي ساختند و بسياري از هم كيشان او را آزاد نمودند.
گنديشاپور علاوه بر موقعيت خاص علمي، پس از نشر طريقه نسطوري و توجه پيراون اين فرقه بسوي ايران، مركز اسقف بزرگ نسطوريان گرديد.
نسطوريان از پيروان نسطوريوس6 (نيمه اول قرن پنجم ميلادي)كشيش شامي اهل (ژرژ مارنكند) شمال سوريه بودند. وي معتقد بود كه در حضرت مسيح دو طبيعت و دو شخصيت موجود بوده است:‌(انساني يا ناسوتي و رباني يا لاهوتي )، ولي كشيش ديگري بنام اوتيكس7 در دير نزديك قسطنطنيه، [6] معتقد بود كه در حضرت عيسي دو طبيعت ولي يك شخصيت موجود بود. پيروان اين فرقه را اوتيكياتيسم 8 ميناميده‌اند. نسطوريها بدو شعبه مهم تقسيم ميشدند: يوسفي‌ها ساكنان موصل و با كليساي روم همكاري ميكردند،‌شمعونيها ساكنان دو شهر (وان و اروميه )،‌(كلدانيها – آشوريها).
يعقوبيان پيروان يكي ديگر از روحانيان مسيحي بنام (يعقوب ماراديوس) بوده‌اند. دسته‌اي از آنها كه در سوريه و شمال عراق ساكن بوده يعقوبي و آنها كه در مصر بوده (قبطي ) و كساني كه در حبشه بوده‌اند (اتيوپي) ناميده شده. نسطوريان بسوي مشرق متمايل و شاهنشاهي ساساني از آنها حمايت ميكرد و كليساهاي نسطوري معروف به كليساهاي ايران گرديد.
خسرو انوشيروان در اين شهر بيمارستان بزرگي بساخت و بر توسعه دانشكده پزشكي آن افزود كه تا نيمه دوره خلفاي عباسي داير و مركز تعليم و تعلم پزشكي بوده است و ضمن مدرسان نخستين اين دانشكده،‌دانشمندان و پزشكان رومي هم بودند كه در عهد ژوستي‌نين بدربار خسرو انوشيروان پناهنده شده بودند، ولي بعدها پزشكان ايراني، خود مدرسان عمده آنجا گرديدند.
مدرسه رُها (اِدِسا) در حوزه تسلط رومي‌ها و محل تدريس علوم معقول و الهي و از مراكز مهمه اشاعه عقايد فرقه نسطوري بوده و از همين جهت در سال 489 ميلادي كه توسط (زينون) امپراطور روم شرقي بسته شد،‌بسياري از معلمان و شاگردان اين مدرسه به نصيبين آمدند و بار سوما 9 اسقف آنجا از آنها نگاهداري نموده و مدرسه نصيبين از آن تاريخ اهميتش از مدرسه رها بيشتر گرديد. فارغ التحصيلان اين مدرسه براي تعليم و موعظه و تبليغ بتمام نقاط ايران پراكنده ميگرديدند. دسته‌اي از دانشمندان مدرسه‌رها نيز بشهر دانشگاهي گنديشاپور و دانشكده آن آمدند و خسرو انوشيروان مقدم آنها را مغتنم شمرد.
در اين مدرسه طب يونان و ايران و هند،‌هر سه آموخته ميشده و مخصوصا پزشكان هندي اين علم را بزبان پهلوي تدريس ميكرده‌اند و از اطراف و اكناف، علما و بزرگان و دانش آموزان جهت فرا گرفتن دانشها باين مدرسه ميآمدند و گنديشاپور در حقيقت يك مركز بزرگ علمي و محل تلاقي و اختلاط علوم پزشكي ايراني و هندي و يوناني گرديده بود و مخصوصا طب يوناني پس از بسته شدن مدرسه (رها) در سال 489 ميلادي و آمدن معلمان يوناني باين شهر بيشتر متداول گرديد.
بنا بگفته اخبار الحكما، در سال هشتم سلطنت انوشيروان اطباي اين دانشكده بدستور وي مناظراتي در علم طب ترتيب داده و سخنرانيهائي نمودند. پيشرفت علم پزشكي در اين حوزه بحدي بالا رفته بود كه بر حسب نوشته يكي از تاريخ نويسان،‌اطباي گنديشاپور معتقد بودند كه تنها دارنده اين علم آنان هستند و از بين آنها بيرون نخواهد رفت و ديگران را آن مايه و مقدار نيست كه از آن استفاده برند.
ويل دورانت مورخ و محقق عاليقدر معاصر در كتاب تاريخ تمدن (عصر ايمان ) بخش اول صفحه 234 ضمن بحث در باره دانش و هنر ساساني مينويسد: (در دوره فرمانروائي خسرو انوشيراوان، دانشگاه گندي شاپور، بزرگترين مركز فرهنگي آنزمان شد. دانشجويان و استادان از اكناف جهان بآن روي مي‌آوردند. مسيحيان نسطوري در آن دانشگاه پذيرفته شدند و ترجمه‌هاي سرياني آثار يوناني در طب و فلسفه را بارمغان آوردند. نو افلاطونيان در آنجا بذر تصوف را كاشتند،‌و سنت طبي هندوستان، ايران،‌سوريه و يونان در آنجا بهم آميخت و يك مكتب معالجه‌اي روبترقي را بوجود آورد.
بموجب نظريه طب ايراني، بيماري از آلودگي يا ناپاكي يكي از عناصر چهارگانه: آتش، آب، خاك و باد حاصل ميشد. پزشكان و موبدان ايراني ميگفتند كه بهداشت عمومي مستلزم سوزانيدن تمام مواد فاسد كننده است كه بهداشت فردي اطاعت كامل از دستورات نظافت دين زرتشت را ايجاب ميكند.)
گنديشاپور و دانشكده پزشكي و بيمارستان وابسته بدان در اواخر عهد ساساني بمنتها درجه شهرت خود رسيد و تا زمان خلفاي عباسي آباد و بهمان كيفيت زمان ساسانيان بر جا و مركزيت داشت و حتي در زمان عباسيان و پيش از توسعه شهر بغداد بر اهميت آن افزوده شد و معالج دربار خلفا، استادان و پزشكان و رؤسا، همين دانشكده بوده‌اند.ابو جعفر منصور دوانيقي فرزند محمد (136 تا 158 ه.ق) دومين خليفه عباسي از همان هنگام كه بغداد را ميساخت بسال 148 ه. ق بدرد معده شديدي دوچار شد بطوري كه همه اطباء عرب از معالجه او عاجز ماندند. جورجيس پسر بختيشوع رئيس دانشكده پزشكي گنديشاپور با دو دستيارش (عيس ابن شهلافا و ابراهيم ) ببغداد احضار و ويرا درمان نمود و درنتيجه در دربار خليفه قرب و منزلت فراواني پيدا كرد. تا آنجا كه وقتي جيورجيس بيمار شد، خليفه با پاي پياده براي عيادت و احوال پرسي او رفت. هارون الرشيد خليفة‌ديگر عباسي جبرئيل پسر بختيشوع را باين سمت منصوب و دستور داد در بغداد (مركز خلافت) بيمارستاني نظير آنچه در گنديشاپور بوده است تأسيس نمايد تا اطبائي در آنجا تربيت و بساير نواحي مختلف اعزام گردند10. جورجيس چون با زبانهاي پهلوي و سرياني [7] و عربي آشنا بود، كتابهاي طبي چندي از يوناني و پهلوي بعربي ترجممه نمود و چند كتابي نيز بسرياني تأليف كرد كه از همه معروف تر الكناش 11 رساله‌ايست در علم طب كه چيزي از آن باقي نمانده است.
معروف است كه جورجيس در حالت بيماري از منصور اجازه خواست كه بزاد و بوم خود برود تا چنانچه بميرد پهلوي نياكانش بخاك رود. منصور اسلام براو عرضه كرد تا به بهشت رود. جورجيس پاسخ داد: (من رضا داردم كه با نياكان خود باشم اگر چه در دوزخ باشد.)منصور از اين پاسخ خنديد و دستور داد تا وسائل مسافرت او را به وطنش فراهم سازند و منصوري كه به بخل و امساك مشهور بود، ده هزار دينار هم به او انعام داد.
واژه بختيشوع نيمي ايراني و نيمي سرياني است يعني (نجات يافته بدست عيسي ) بخت بضم از بخش و در فرس ميانه بمعني نجات دادن آمده است. نامهاي ايراني ديگري است كه با فعل (بوختن يعني رهانيدن) تركيب شده مانند ماه بوخت (ماه نگهدار) سه بخت، چهاربخت وغيره…
بختيشوع پسر جورجيس (ابوجبرئيل) پس از آنكه پدرش پزشك مخصوص و مقرب دربار منصور شد، سرپرست بيمارستان گنديشاپور گرديد. در زمان هادي پسر مهدي خليفه عباسي به بغداد فراخوانده شد و پزشك ويژه خليفه گرديد ليكن چون مادر مهدي (خيزاران) ميل نداشت كه جز ( ابوقريش) پزشك ديگري در دربار خلافت باشد، بهر وسيله كه ممكن بود در دور ساختن او اقدام ميكرد و چون مهدي اين موضوع را فهميد بختيشوع را با احترام و تكريم بسيار رخصت داد كه به گنديشاپور برگردد. در سال 171 ه ق رشيد برادر هادي به سردرد سختي دوچار شد كه پزشكان دربار خلافت از درمان او عاجز ماندند مجددا بنابر پيشنهاد يحيي ابن خالد برمك او را ببغداد آوردند و خليفه را درمان كرد. رشيد مقدم او را گرامي داشت و خلعت و مال فراوان بخشيد و رئيس پزشكان دربار گرديد12.
 

sam-smith

عضو جدید
تاریخچه دانشگاه گندی (جندی) شاپور 2

تاریخچه دانشگاه گندی (جندی) شاپور 2

فرزند اين پزشك گنديشاپوري نيز در دستگاه متوكل عباسي داراي مقام رفيعي گرديد و بيماري شديد (المعتز بالله) فرزند متوكل را درمان كرد. قفطي شرح اين سرگذشت را چنين نوشته 13 كه : (معتزبالله در اثر حرارت زياد، هيچ غذا نميخورد و معالجه پزشكان مفيد قرار نگرفت. بختيشوع را بر بالين معتزبالله حاضر کردند او دراين عيادت جبه وشي14 يماني گرانبهائي در بر داشت كه مورد پسند فرزند خليفه قرار گرفته بود. بختيشوع گفت اين جبه مانند ندارد و براي من يكهزار دينار تمام شده واگرمعتزبالله دو عدد سيب بخورد آن جبه را تقديم او خواهد نمود. معتزبالله پس از چندي كه لب بخوردني نميزد دو سيب را خورد. سپس بختيشوع گفت كه اين جبه جامه‌اي همطراز دارد كه اگر يك پياله سركنگبين بياشامد آن جامه رانيز تقديم خواهد كرد، معتزبالله جام سركنگبين را نيز نوشيد و در نتيجه بتدريج شروع بخوردن غذا كرد و از مرض رهائي يافت.
خاندان بختيشوع تا شش نسل يا بيش از 250 سال معروف و از پزشكان درجه اول زمان خود بوده‌اند آخرين آنها جبرئيل بن عبيدالله در دهم آوريل 1006 ميلادي برابر 397 ه. ق در گذشت.
از استادان و پزشكان معروف ديگر اين دانشكده،‌ابو ذكريا يوحنا ابن ماسويه و كنكه 15 هندي و از اطبا و جراحان تربيت شده در اين دارالعلم كه نام آنها باقي مانده (حارث ابن كلده ثقفي) طبيب مشهور عرب اهل طائف متوفي سال 13 ه. ق و فرزندش ( نصر) و ابن خديم و ابن ابي روميه تميمي ميباشند.
ابو زكريا يوحنا ابن ماسويه در اواخر قرن دوم هجري ميزيسته و در اوائل قرن سوم در عهد مأمون عباسي برياست بيت الحكمه كه مركز مهم تأليف و ترجمه عهد اسلامي بود برگزيده شد. كنكه هندي از منجمان و پزشكان مشهور بوده استكه در گنديشاپور خدمت ميكرده. هارون الرشيد او را از آن بيمارستان ببغداد فراخوند و در دربار او ميزيست و رتبت رفيعي پيدا كرد و چند كتاب طبي و نجومي را جهت او از هندي به پهلوي و عربي ترجمه نمود. از آنجمله كتاب السموم مربوط به (شاناق) يكي از اطباي قديم هند، و كتاب ديگري از (سيسرد)16 هندي جهت يحيي ابن خالد برمكي.
كتاب السموم در پنج قسمت و با كمك ابوحاتم بلخي به پهلوي ترجمه شد سپس در زمان مأمون توسط عباس ابن سعيد [8] الجواهري به عربي گردانيده شد. اين كتاب شامل داروشناسي و سم شناسي است و در سال 1934 ميلادي در برلن تحت عنوان (كتاب اشاناق في السموم و الترياق ) به آلماني ترجمه و چاپ شد.
گندي شاپور در قرن سوم هجري كه بر شهرت بغداد افزوده شد اهميت خود را بتدريج از دست داد و پيوسته بويراني گرائيد و دزفول جانشين آن شد بطوريكه در قرن هفتم هجري ياقوت حموي جغرافي نويس معروف، اين شهر را ويرانه ديده است.
تازيان در اوائل سال 18 هجري و زمان خلافت عمر اين شهر را گشودند. در اين باره نوشته‌اند كه سردار عرب (زرابن عبدالله ) شهر را در محاصره گرفت، چون كاري از پيش نبرد (ابوسيره ) فاتح شوش بياري او آمد، آنهم سودي نبخشيد. يكي از ايرانيان اسير كه درميان اردوي عرب بوده است دستخط امان به تيري مي‌بندد و بدرون شهر رها ميسازد. مردم شهر بهمان اطمينان دروازه‌ها را باز و بزندگي عادي خود برميگردند. مهاجمان و محاصره كنندگان، از تسليم بدون مقدمه و فوري شهر در حيرت ماندند. پس از تحقيق معلومشان شد كه يك اسير ايراني مبادرت بچنين كاري كرده.
چون علت را از او ميپرسند ميگويد: (من خواستم دلسوزي كرده خون آنها ريخته نشود. زيرا قوم من هستند.)
سردار عرب امان خود سرانه اسير و بنده را نميخواسته بپذيرد، ولي مسلمين باين دليل كه درآئين اسلام بين بنده و خواجه تفاوتي نيست. امير را متقاعد ساخته و اماني را كه اسير ايراني داده قبول مينمايد و در نتيجه گنديشاپور از آن هنگامه و كشت و تاراج سپاهيان تازي رهائي مييابد.
در اواخر قرن چهارم هجري كه مقدسي آنجا را ديده، نوشته است كه اطراف آن بسيار حاصلخيز و تمام قندي كه در خراسان و جبال (شهرهاي كوهستاني شمال خوزستان ) مصرف ميشده از همين حدود حمل ميگرديده است.
تاريخ نويسان اسلامي در باره اين شهر و وجه نامگذاري و دانشگده پزشكي گنديشاپور نوشته‌هائي دارند كه خلاصه بعضي از آنها به شرح زير نقل ميگردد:
مؤلف ناشناس حدودالعالم كه بسال 372 ه . ق تأليف شده مينويسد: (وندو شاوور شهري است آبادان و با نعمت بسيار و گور يعقوب ليث آنجاست.)17
ابو اسحق ابراهيم اضطخري در مسالك و ممالك نوشته: (گنديشاپور شهري بزرگ و آبادان است، نخل و كشاورزي بسيار دارد: يعقوب بن الليث الصفار آنجا مقام كرد و گور وي هم آنجاست.)18
صاحب تاريخ سيستان : (جنديشاپور در زمان خلافت عمر بدست موسي اشعري گشوده شد و يعقوب ليث در سال 265 ه در آنجا بمرد.)
ابن عبري:‌( چون شاپور دختر اورلينوس قيصر روم را بزني گرفت شهري براي او مانند بوزنطيا در ايران بنا كرد و آنرا جنديشاپور ناميد.)
ابن فقيه: (جنديشاپور معرب ونديشاپور است يعني يافت شد شاپور و اهل اهواز آنجا را بيلاباد مينامند.)
حمزه اصفهاني: (به از انديوشاپور شهري است در خوزستان كه عرب آنرا جنديشاپور گويد و انديو انطاكيه است- و معني آن به از انطاكيه ميباشد و بناي اين شهر بشكل رقعه شطرنج هشت خيابان در هشت خيابان است و در قديم شهرها بصورت اشياء ميساختند، مانند شهر شوش كه بصورت باز است و شهر شوشتر راكه بصورت اسب ساخته‌اند.)
مقدسي: (جنديشاپور شهري بس آباد و مهم و باستاني بود و در ايام پيشين مصر (پايتخت ) اين كشور و مركزيت سلطنت را داشت، در اين ايام روبخرابي نهاده و در اثر استيلاي كردان (لران) جورو فساد در آن شايع شده است و با وجود اين شكر بسيار از آن بدست آيد و گويند تمام شكر عراق عجم و خراسان از آنجاست و مردمش اهل سنت اند وداراي دو جوي است و دهات بسيار آباد و مزارع برنج و نيكوئيها و ارزاني و اسباب آسايش در آن فراوان است ونيز نوشته است ولايت جنديشاپور را شاپور ابن فارس آبادكرده و بنام خود خوانده است و آن با صفا و بكوهستان پيوسته است و گويند در پيش، نشيمن پادشاهان بوده است. شكر بسيار از آن پخته ميشود و از شهرهاي آن ذره و روناش و بايوه و فاصبين و لوراست.)
ياقوت حموي صاحب معجم البلدان (575 تا 626 ه. ق ) مينويسد: (بخوزستان شاپور پسر اردشير آنرا بساخت و اسراء روم و جمعي از لشكريان خود را در آن جاي داد. و آن شهري وسيع و محكم است نخلستانها و مزارع و آبهاي بسيار دارد و چون يعقوب بن ليث صفاري بر خليفه ياغي شد در سال 262 يا 263 اين شهر را بمناسبت محكمي و نزديكي به شهرهاي بسيار مركز سلطنت خود قرار داد و يعقوب در سال 365 در آنجا بمرد و مدفون شد). وي مينويسد: (من بارها از جنديشاپور گذشتم در‌آن اثري از آباداني نبود.)
 

sam-smith

عضو جدید
تاریخچه دانشگاه گندی (جندی) شاپور 3

تاریخچه دانشگاه گندی (جندی) شاپور 3

در مجمل التواريخ والقصص چنين نوشته شده است:
شاپور همتي بزرگ داشت اندر داد و انصاف و آباداني و عالم بر سان پدر و شادروان شوشتر او كرد كه عجائب عالم است و شهرهاي بسيار كرد، چون شاپور و نيشاپور، شاپور خواست، بلاش شاپور، پيروز شاپور، ماني شاپور از ناحيت ابر شهرست بخراسان و آنرا بنا شاپور سپهبد كردست. بگاه افريدون در آن خلاف است و بي شاپور از پارس است. بشاور خوانند، [9] شاد شاپور از ناحيت ميسان است. نبطيان آنرا ديها خوانند. پيروز شاپور در ناحيت عراق است انبار خوانند به از انديو شاپور جنديشاپور است از خوزستان انديو نام انطاكيه است بزبان پهلوي به از انديو، يعني از انطاكيه بهتر است و نهاد آن بر مثال عرصه شطرنج نهادست ميان شهر اندرهشت راه اندر هشت، و در آن وقت شطرنج نبود و ليكن شكلش بر آن سان است و اكنون خراب و مانند ديهي بجا و پراكنده است و اندر آن وقت شهرها برسان چيزها كردندي. چنانك شوش بر صورت بازي نهادند و شوشتر بر صورت اسبي و قلعه طبرك بر صورت كژدم، بر اين مثال. و اكنون بر آن شكل بماندست و هم زمين پارس بدارالملك اصطخر از جهان بيرون رفت والله اعلم.)19
مؤلف اين كتاب در جاي ديگر ميگويد: (درسي سال دارالملك او بگنديشابور بود تا خراب روميان آباد كرد و اين عمارتها كه گفته شد، و حمزه گفته است كه ديوار جنديشاپور از نيمي گل است و نيمي خشت پخته كه هر چه روميان بيران كردند بخشت و گچ، باز فرمودشان كردن….)20
قفطي در اخبارالحكما شرح افسانه مانندي در باره بناي گنديشاپور باين شرح نوشته است:
(سبب بناي اين شهر آنست كه شاپور پسر اردشير پس از غلبه بر سوريه و فتح انطاكيه بقصر پادشاه روم تشبه ميجست و از او خواست كه دخترش را بعقد وي درآورد قيصر چنين كرد و پذيرفت كه دختر را نزد شاپور فرستد. شاپور براي او شهري بر هيئت قسطنطنيه ساخت و آن شهر جندي شاپور است. در سير ساسانيان چنين نگاشته اند :‌كه اين شهر اصلاً قريه‌اي بود متعلق بمردي معروف به (جندا) و شاپور چون اين موضع را براي بناي شهر اختيار كرد، فرمان داد كه مالي فراوان بصاحب آن بپردازند، ليكن صاحب آن بدين كار رضا نداد مگر آنكه خود آن شهر را بنا كند و شاپور نيز بدان شرط پذيرفت كه او در بناي شهر شركت ورزد و مردمان ميگفتند كه اين شهر را جند و شاپور بنا ميكند و بهمين سبب آنرا (جندي شاپور ) گفتند و چون دختر قيصر بدان شهر رفت و با وي افرادي از صنفهاي مختلف كه بآنان حاجت داشت از اهل بلد همراه او بودند، از آنجمله پزشكاني فاضل باوي رفتند و چون در آن شهر با او اقامت گزيدند، شروع به تعليم نو آموزان كردند و پيوسته كار ايشان در تعليم قوي تر ميشد و شماره آنان فزوني مييافت.)
فتحعيلخان حاكم خوزستان در سال 1050 ه. ق در قسمتي از ويرانه‌هاي گنديشاپور قريه‌اي بنام شاه آباد ساخته كه تاكنون بهمين نام و آباد است. قبري در آنجاست بنام شاه ابوالقاسم كه بعضي‌ها احتمال داده اند شايد قبر يعقوب ليث باشد. يعقوب ميخواست اين شهر را پايتخت خود قرار دهد و هم در اين شهر بمرد و مدفون گرديد. خاندان آل زيار نيز مصمم بودند كه بغداد را بگيرند و تيسفون را مجددا پايتخت نمايند.
استاد و . بارتلد خاورشناس شهير روسي در جغرافياي تاريخي ايران مينويسد: (ايرانيان واژه جنديشاپور را به ازآندوشاپور يعني (بهتر از آنطاكيه شاپور) ميدانند. نلدكه اين اشتقاق را رد ميكند و تصور مينمايد كه در زمان ساسانيان بنام (وندوشاپور) موسوم بود. ماركوارت تصور ميكند كه (ونديشاپور) است. عربها هميشه جندي شاپور مينويسند و ضمنا اين حرف(ي ) صداي كسره فارسي را ميده ولي بودن همين (ي) كه ياي اضافه نيست و بعضي تصورات مربوط به علم زبان شناسي نلدكه را وادار ميكند كه جنديشاپور را بمعناي (قشون) و يا (معسكر) شاپور كه بنظر اول تقريبا مسلم ميامد رد كند. جنديشاپور در زمان ساسانيان شهر عمده خوزستان و مسند اسقف بزرگ نسطوريان و مدرسه طبي در همين شهر بود.21 [10]

(پاورقي‌ها)
1 - Beit Labat
2- Weh Andew- I – Shahpur
3- Amid همان ديار بكر فعلي است.
4- از قول طبري – يعقوبي – ابوريحان بيروني.
5- Theodoros
6- Nestorius
7- Eutyches
8- Eutychianisme
9- Barsoma
10- معروفترين بيمارستان بغداد توسط امير عضدوالدوله بنام بيمارستان عضدي در سال 368 ه. ق. بنا گرديد كه بسيار مجهز و داراي داروخانه مفصلي بوده است. ادويه و داروهاي معروف همه جا را در آن داروخانه گرد آورده بودند. بيمارهاي عادي را سرپائي و بيمارهائي كه نياز بجراحي و مراقبت بيشتر داشته در انجا بستري مينمودند. پرستار و پزشكيار داشته و بعلاوه داراي يك مدير اداري بوده والزامي نداشته كه حتما پزشك باشد. بيمارستان دفتري هم براي گردآوري پولهاي بريه و صدقات داشته است. دراين بيمارستان 24 پزشك و جراح و فساد شبانه روز كار ميكرده‌اند. بدون رعايت مذهب بيماران معالجه و مداوا ميشدند و تا بيمار كاملا درمان نميشد او را مرخص نميكردند و اگر بيمار ميمرد هزينه كفن و دفن او را بيمارستان ميپرداخت. در كتاب طبقات الاطباء نوشته شده كه : بيمارستان عضدي بغداد چند بيمارستان سيار هم داشت كه پزشكان و جراحان با اسب و شتر باطراف شهرها و روستاها رفته و بيماران دور از شهر را درمان مينموده اند.
11- Kunnash
12- صفحه 141 كتاب تاريخ الحكماء قفطي.
13- صفحه 143 همان كتاب.
14- وشي نوعي پارچه ابريشمي برنگهاي مختلف كه بدوا اين نوع قماش را در شهر وش تركستان ميبافته اند.
15- Kanka
16- Susruta
17- صفحه 139 حدود العالم بكوشش آقاي دكتر منوچهر ستوده چاپ تهران سال 1340.
18- صفحه 92 مسالك و ممالك اصطخري بكوشش آقاي ايرج افشار چاپ تهران.
19- صفحه 63 مجمل التواريخ و القصص.
20- صفحه 67 همان كتاب.
21- صفحه 241 كتاب جغرافياي تاريخي ايران تأليف بارتلد ترجمه حمزه سردادور.
 

mohammad.fathi

عضو جدید
آره!
من امروز رفتم اما نذاشتن برم تو!! آخرین روزه کنکور ارشد بود...
فردا هم که اربعینه اما از پس فردا دیگه شروع میشن
 

arash_one_6000

عضو جدید
عجله!!!!!!

عجله!!!!!!

شما خیلی عجله دارید برید مجتمع:)redface:همون دانشگاه خودمون) ما که بعد از 4 ماه تلاش:surprised: رفتیم خونه لا اقل بذارید یه 2 ،3 روزی بیشتر اینجا باشیم;) thanks
در مورد بحث این تاپیک من 4 ماه پیش اومدم موضوع سر اندیمشک و دزفول بودن این مجتمع بود لااقل بذارید بشه دانشگاه بعد....:razz:
آقا محمد شما هم خسته نباشید & موفق باشید.:)
 

mohammad.fathi

عضو جدید
نرفتم که برم سر کلاس :thumbsup2::D
نمیدونم به مکانیک دادن یا نه اما فیزیک 2 رو قراره توی حذف و اضافه بدن به برق. رفتم بپرسم ببینم حتما باید بیان واسه گرفتن فیزیک یا منم می تونم واسشون بگیرم که 2،3 روزی بیشتر بمونید!
اما خوب نشد!! باید بیاید:lol:
 

madararch

عضو جدید
دانشگاه جندي شاپور

دانشگاه جندي شاپور

سلام ! اگه مي شه نقشه معماري دانشگاه جندي شاپور رو داشته باشين برام بذارين ممنون مي شم :)
 

arvin5

عضو جدید
سلام !بچه ها کسی بهنود میشناسه استاد امار؟ ....لطفا ن اگه اماری دارید در اختیار من قرار بدید .....در دانشگاه جندی شاپور دزفول استاد امار ....! ...هر کی چیزی میدونه ندایی بده!
 

mina1991

عضو جدید
دعوا بسه کمک کنید

دعوا بسه کمک کنید

سلام دوستانمن تازه مکانیک دزفول یااندیمشک قبول شدممن شیرازیم تا حالام اونجا نیومدم لطفا یکم راجع به جو اونجا و دانشگاش بگهضمنا اگه کسی مکانیکه یکم راجع به استادا بگه.
 

arvin5

عضو جدید
سلام....!بابا کسی بهنود استاد امار میشناسه یا نه؟توی همین جندی شاپور درس میده؟!
 

Similar threads

بالا