پرنیان1990
عضو جدید
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم!!!
ایام عمر چوگل به رفتن شتاب کرد
چون آدمک زنجیر بر دست و پایم
از پنجه تقدیر من کی رهایم
من همون جزیره بودم خاکیو صمیمیو گرم واسه عشق بازی موجا قامتم یه بستر نرمنه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم ...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
آموزش وزن شعر فارسی | اشعار و صنايع شعری | 0 | ||
شعر-بحر طویل | اشعار و صنايع شعری | 4 | ||
کارگاه شعر تجربی و آموزش | اشعار و صنايع شعری | 28 | ||
یه بیت به انتهای شعر اضافه کن | اشعار و صنايع شعری | 115 | ||
داستان عاشقانه یک شعر معروف از مهرداد اوستا | اشعار و صنايع شعری | 2 |