خودتو با یه شعر وصف کن...!

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم
پُر است
پُر پُر پُر

آنقدر که گاهی
اضافه اش از چشمانم میچکد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم

پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
سفریعنی من و گستاخی من
همیشه رفتن و هرگزنماندن
هزاران ساحل و نادیده دیدن
به پرسش های بی پاسخ رسیدن
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببین هنوزکودکی که ناشیانه باقلم گل ودرخت وباغ رابه اشتباه می کشی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من لولي ملامتي و پير و مرده دل
تو كولي جوان و بي آرام و تيز دو
رنجور مي كند نفس پير من تو را
حق داشتي ، برو
احساس مي كنم ملولي ز صحبتم
آن پاكي و زلالي لبخند در تو نيست
و آن جلوه هاي قدسي ديگر نمي كني
مي‌بينمت ز دور و دلم مي تپد ز شوق
مي‌بينم برابر و سر بر نمي كني
اين رنج كاهدم كه تو نشناختي مرا
در من ريا نبود صفا بود هر چه بود
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سهراب : گفتی چشمها را باید شست[h=3].... شستم[/h][h=3]ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم[/h][h=3]ولی..... گفتی زبر باران باید رفت رفتم[/h][h=3]ولی.. او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را[/h][h=3]:هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت[/h][h=3]!! دیوانه باران زده[/h]
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ...ولی دل به پاییز نسپرده ایم ....چو گلدانه خالی لب پنجره ....پر از خاطراته ترک خورده ایم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در حسرت پرواز با مرغابیانم

چون سنگ‌پشتی پیر در لاكم صبورم

آخر دلم با سربلندی می‌گذارد
سنگ تمام عشق را بر خاك گورم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از هیاهوی وازه ها خسته ام

من سکوتم را از اوراق سفید آموخته ام

آیا سکوت

روشنترین وازه ها نیست؟

همیشه در خلوت

مرگ را مجسم دیده ام

آیا مرگ

خونسردترین وازه ها نیست؟

تا چشم گشودم

از چشم زندگی افتادم

شبی -شاید امشب-

زیر نور یک وازه خواهم نشت

نام خونسرد معشوقه ام را

از حواس پنچگانه ام خال خواهم کوفت

و هم زمان

پایین آخرین برگ خاطراتم

خواهم نوشت:

پایان
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري


لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري


آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري


با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري


صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده
خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري


عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي
پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري


رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم:
شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري


عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري


روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث
در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گریه حرف اخرم بود طاقت موندن نداشتم
همه حرفامو با گریه تو نگاهت جا گذاشتم
تو میگفتی قصر خورشیدچند قدم اونور دریاست

حلقه دستای گرمت اخرین نقطه ی دنیاست
دلمو دادم به دامت به دستای سنگی و سردت

وعده های پوچ و خامت باغ پاییزی و زردت
الهی دلت بسوزه تو که قلبموسوزوندی

همسفر شدی تو رویا پای وعده هات نموندی
الهی چشم سیاهت همیشه بارونی باشه
توی تاریکی چشمات اسمون زندونی باشه
الهی وقتی میخندی یاد گریه ها م بیفتی
توی حسرتت بخونی هرچی که بهم نگفتی



[h=2]http://myalone.blogfa.com/post-33.aspx[/h]

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=courier new,courier,monospace]راه که میروم هی پشت سرم را نگاه میکنم...

[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]
دیوانه نیستم..
[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace][/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]
خنجر از پشت خورده ام !!!
[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace][/FONT]​
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی...

شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی...

آه, باران من سراپای وجودم آتش است...

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من همونم كه يه روزي واسه چشمات خونه ساختم
به نگاه مهربونت دلمو بدجوري باختم

چيز تازه اي ندارم كه به پاي توبريزم

دست خوب مهربوني ياورت باشه عزيزم
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
من وتوچه بی کسیم
وقتی تکیمون به باده
بدوخوب زندگی
من و دست گریه داده
 

banooyeariayi

عضو جدید
مـهـربـــــــــــــانـی تـا کی ؟ ...

بـگــــــــــــــذار سـخـت باشم و سـرد !

بــــــــاران کـه بـاریــد ...

چـتـر بـگـیــــــــــــرم و چـکـمـه

خـورشـیـد کـــــــــــه تـابـیـد ...

پـنـجـره ببـندم و تــــــــــــاریـک

اشـک کـه آمـد ...

دسـتـمــــــــــــــالـی بـردارم و خـشـک

دل کـه رفـت ...

نـیـشخـنـدی بـزنــــــــــــم و سـوت !!! ....

ولــــــــــی ...

آیا ، میشود اینگونه بـــــــــاشم ؟!! ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایستاده ام
در اتوبوس
چشم در چشم‌های نا گفتنی اش.
یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»
چه غمگنانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف می‌کنند.
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در چشمانم تنهايي ام را پنهان مي کنم

در دلم، دل تنگي ام را

در سکوتم، حرف هاي نگفته ام را

در لبخندم، غصه هايم را

دل من چه خردسال است

...ساده مي نگرد

ساده مي خندد

ساده مي پوشد

دل من از تبار ديوارهاي کاهگلي ست

ساده مي افتد

ساده مــــي شکند
 

Similar threads

بالا