خودتو با یه شعر وصف کن...!

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ما کار و دکان و بیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ماست
جان و دل و دیده هر دو را سوخته ایم.
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
: یک جام دگر بگیر و من نتوانم
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
: یک جام دگر بگیر و من نتوانم
من عاشق اين شعرم ..ممنون
مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید

مرا با عشق او تنها گذارید .

غریق لطف آن دریا نگاهم

مرا تنها به این دریا سپارید !
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد

دل نفرین شده ماست که تنهاست هنوز
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام

دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام
 

elnaz66

عضو جدید
مرا گویند بی دردان که دستی زن به دامانش

اگر میداشتم دستی گریبان پاره میکردم
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امروز این منم که پریشان و دردمند
می سوزم و ز عهد کهن یاد می کنم
فرسوده شانه های پر از داغ و درد را
نالان ز بار عشق تو آزاد می کنم.
 

Motahare89

عضو جدید
کاربر ممتاز
این هستی را که روزو شب کاستم اش
تو خود دادی،من زتو کی خواستمش
با این همه هر دمیکه رفت از دستم
با یار و سرود وباده آراستم اش

از یه بیت بیشتره دیگه به بزرگواری خودتون ببخشید


 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام

از دهانی که بستگی به بغض گاه به گاهی دارد

از خودکاری که صبر جوهرش از حرف های من تمام شده
... ...
و از این انگشتان دراز احمق

که مثل قاضی های بلاتکلیف در آخرین محکمه

هنوز نمی دانند

باید طرفِ که را بگیرند !!!
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عكس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود.
ماهیان می گفتند:
((هیچ تقصیر درختان نیست.
ظهر دم كرده تابستان بود،
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد او را به هوام برد كه برد. ***
به درك راه نبردیم به اكسیژن آب.
برق از پولك ما رفت كه رفت.
ولی آن نور درشت،
عكس آن میخك قرمز در آب
كه اگر باد می آمد دل او، پشت چین های تغافل می زد،
چشم ما بود.
روزنی بود به اقرار بهشت.

***
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت كن
و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است.))

***
باد می رفت به سر وقت چنار.
من به سر وقت خدا می رفتم.
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هستم و اندیشه و جولانگه پرواز
سیمرغ ندارد طیران سفرم را
از اهل تظر پرس که با لطف خداوند
پوشیده ام از دولت گیتی نظرم را
 

نائیریکا

عضو جدید
:biggrin:خیلی خندوندیمون!یه هویی وسط اینهمه شعرای غم انگیز.ممنونUOTE=مدیسا;3875484]درود بر تمام دوستان عزیز

من نمیدونم این شعر کدوم شاعره ولی نوشتم لطفا دوستان عزیز نظر بدهید


(یک توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبی میزنم زمین

هوا میره نمیدونی تا کجا میر من این توپ را نداشتم

مشق هام خوب نوشتم بابام به من عیدی داد یک

توپ قلقلی داد) :D:smile:
[/QUOTE]
 

نائیریکا

عضو جدید
یه سال با این اهنگ می خوابیدم و با این دلتنگم از خواب بیدار می شدم.امروز که دلتنگم ناگهانه طغیان کن!شهر بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن.....
عشق...
اخرين همسفر من
مثل تو منو رها كرد
حالا دستام موندن و تنهايي من......
 

Similar threads

بالا