خدایا کمک کن شکلی که تو میخواهی به خود بگیرم.........

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد آهنگر
ینل واترمن داستانآهنگری را می‌گوید که پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خداکند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، درزندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.
یک روزعصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهمایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود داده‌ای،زندگیی‌ات بهتر نشده.
آهنگر مکث کرد وبلافاصله پاسخ نداد.
سرانجام در سکوت،پاسخی را که می‌خواست یافت.
این پاسخ آهنگربود: در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارتمی‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم بهآن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آبسرد فرو می‌کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییرناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا بهشمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد وسپس ادامه داد:گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات رابیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد،هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوهزباله‌های کارگاه میاندازم.
باز مکث کرد و بعدادامه داد: می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر منوارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که ازآبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است : «خدایمن، از آنچه برای من خواسته‌ای صرفنظر نکن تا شکلی را کهتو می‌خواهی، به خودبگیرم. به هر روشی که می‌پسندی ادامه بده. هر مدت که لازم است، ادامه بده، اماهرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتابنکن».

 

Similar threads

بالا