خاطرات ترم تابستانی ساری 92

Eshgh Khoodayi

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خداوند بخشنده ای و مهربان

شعری در مورد خاطرات ترم تابستانی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی ساری
داستان از جایی شروع شــــــــــــــــــد که درس مساحی نه شــــــــــــــــد

گشتیـــــــــــــــــــــم از همه دنیا،ناامید * گفتیـــــــم تا خدا هست چرا،ناامید


ترم تابستانی تنها راه پیشــــــــــــــــرو * بسم ا... به خدا بسپارو بــــــــــــــرو

گشتیم تو نت بهر مســـــــــــــــــــاحی * رسیدیم فقط به منابع طبیعی ساری


تا ده تیر فرستادیم ایمیلـــــــــــــــــــــی * بهر پیش ثبت نام سیالات و مساحی
گشتیم در نیمباز به دنبال هم خانه ای * یافتیم خانه لوکس با دوتا بابلی و تهرانی

راهی مشهد شدیم بهر زیارت و دعــــا * قرآن و نمازی خواندیم التماس دعـــــــا
دم غروب رسیدیم ترمینــــــــــــــــــــــال * سوار گشتیم با کلی عشق و حــــــال

سوار گشتن دو دختر بر این اتوبــــــوس * کردن،همه شب رو بی خوابی و کابـــوس
قورت داده بودن حیا،حجاب و عفــــــــت * شده بود خنده،مسخره بازی و مزاحمــت

خراب گشت اتوبوس نزدیک ســـــــــاری * بااتوبس دگر رفتیم ســـــــــــــــــــــــــــاری
هوایی ابری،شهر زیبــــــــــــــــــــــــــــــا * هوایی شرجی،امکانات محیــــــــــــــــــــا

پانصد پیش،ماهی هفتصدوپنجاه هـــزار * پنجاه متر زیربنا،جنب حسینیه آب انبـــار
لب دریایی شلوغ و نـــــــــــــــــــــــــــاب * آب تنی،غرق تماشایی آّبـــــــــــــــــــــــــ

عباس آباد،شهری نزدیک بهشــــــــــــــر * برکه ای فوق العاده زیبا با محیطی محشر
گاهی نم نم بارون،گاهی بارون سیل آسا * گاهی کورس،گاهی دلتنگ صدایی آشنا


یادم نمیرود،غذایی رستوران تو راهــــــی * خورشت گوشت سنگ با برنج پاکستانـی
امان زنها با شلوار تنگ،گور خـــــــــــری * پاشه بلند آستین کوتاه بدون رو ســـــری

حاجی بعد نماز ،دعا کرد و گفــــــــــــــــت * واسه دختر خانم ها پسر مومن،خرپول و خر کیف
خدا نگه دارش باشد،هر کجا که هســـت * فضل اولی،مردی که برایم سنگ تمام گذاشت

اولین شعری که نوشتم

ان شاء الله که خوشتون بیاد
بیشتر ماجراهایی که داشتم نشد به صورت شعر در بیارم برای همین صرف نظر کردم
بعضی جاهاش اصلا راهی به ذهنم نرسید که بهترش کنم
بخصوص بیت (حاجی بعد...)



و

در آخر از دوستان خوبم خشایار زند(بابل)،محسن نعیمی پور(تهران)،کربلایی محمد دانیال رستگار(مداح و شاعر)،جواد خانی فر(شوش مساحی)ومحمدرضا ساجدی(تهران سیالات)وبخصوص
دکتر رامین فضل اولی
و باقی دوستانی که در این سفر باهاشون آشنا شدم و دوستیمون هم خدا رو شکر پا پر جا بوده...

تشکر و سپس گذاری میکنم

ان شاء الله همیشه تو همه مراحل زندگیشون موفق و پیروز و موید باشند

یا علی
 
آخرین ویرایش:

ghahar

عضو جدید
به نام خداوند بخشنده ای و مهربان

شعری در مورد خاطرات ترم تابستانی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی ساری
داستان از جایی شروع شــــــــــــــــــد که درس مساحی نه شــــــــــــــــد

گشتیـــــــــــــــــــــم از همه دنیا،ناامید * گفتیـــــــم تا خدا هست چرا،ناامید


ترم تابستانی تنها راه پیشــــــــــــــــرو * بسم ا... به خدا بسپارو بــــــــــــــرو

گشتیم تو نت بهر مســـــــــــــــــــاحی * رسیدیم فقط به منابع طبیعی ساری


تا ده تیر فرستادیم ایمیلـــــــــــــــــــــی * بهر پیش ثبت نام سیالات و مساحی
گشتیم در نیمباز به دنبال هم خانه ای * یافتیم خانه لوکس با دوتا بابلی و تهرانی

راهی مشهد شدیم بهر زیارت و دعــــا * قرآن و نمازی خواندیم التماس دعـــــــا
دم غروب رسیدیم ترمینــــــــــــــــــــــال * سوار گشتیم با کلی عشق و حــــــال

سوار گشتن دو دختر بر این اتوبــــــوس * کردن،همه شب رو بی خوابی و کابـــوس
قورت داده بودن حیا،حجاب و عفــــــــت * شده بود خنده،مسخره بازی و مزاحمــت

خراب گشت اتوبوس نزدیک ســـــــــاری * بااتوبس دگر رفتیم ســـــــــــــــــــــــــــاری
هوایی ابری،شهر زیبــــــــــــــــــــــــــــــا * هوایی شرجی،امکانات محیــــــــــــــــــــا

پانصد پیش،ماهی هفتصدوپنجاه هـــزار * پنجاه متر زیربنا،جنب حسینیه آب انبـــار
لب دریایی شلوغ و نـــــــــــــــــــــــــــاب * آب تنی،غرق تماشایی آّبـــــــــــــــــــــــــ

عباس آباد،شهری نزدیک بهشــــــــــــــر * برکه ای فوق العاده زیبا با محیطی محشر
گاهی نم نم بارون،گاهی بارون سیل آسا * گاهی کورس،گاهی دلتنگ صدایی آشنا


یادم نمیرود،غذایی رستوران تو راهــــــی * خورشت گوشت سنگ با برنج پاکستانـی
امان زنها با شلوار تنگ،گور خـــــــــــری * پاشه بلند آستین کوتاه بدون رو ســـــری

حاجی بعد نماز ،دعا کرد و گفــــــــــــــــت * واسه دختر خانم ها پسر مومن،خرپول و خر کیف
خدا نگه دارش باشد،هر کجا که هســـت * فضل اولی،مردی که برایم سنگ تمام گذاشت

اولین شعری که نوشتم

ان شاء الله که خوشتون بیاد
بیشتر ماجراهایی که داشتم نشد به صورت شعر در بیارم برای همین صرف نظر کردم
بعضی جاهاش اصلا راهی به ذهنم نرسید که بهترش کنم
بخصوص بیت (حاجی بعد...)



و

در آخر از دوستان خوبم خشایار زند(بابل)،محسن نعیمی پور(تهران)،کربلایی محمد دانیال رستگار(مداح و شاعر)،جواد خانی فر(شوش مساحی)ومحمدرضا ساجدی(تهران سیالات)وبخصوص
دکتر رامین فضل اولی
و باقی دوستانی که در این سفر باهاشون آشنا شدم و دوستیمون هم خدا رو شکر پا پر جا بوده...

تشکر و سپس گذاری میکنم

ان شاء الله همیشه تو همه مراحل زندگیشون موفق و پیروز و موید باشند

یا علی

دمت گرم حاااااااال کردم که -حال کردی.......شاد باشی
 

moatamed

کاربر فعال تالار مهندسی مکانیک ,
کاربر ممتاز
به نام خداوند بخشنده ای و مهربان

شعری در مورد خاطرات ترم تابستانی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی ساری
داستان از جایی شروع شــــــــــــــــــد که درس مساحی نه شــــــــــــــــد

گشتیـــــــــــــــــــــم از همه دنیا،ناامید * گفتیـــــــم تا خدا هست چرا،ناامید


ترم تابستانی تنها راه پیشــــــــــــــــرو * بسم ا... به خدا بسپارو بــــــــــــــرو

گشتیم تو نت بهر مســـــــــــــــــــاحی * رسیدیم فقط به منابع طبیعی ساری


تا ده تیر فرستادیم ایمیلـــــــــــــــــــــی * بهر پیش ثبت نام سیالات و مساحی
گشتیم در نیمباز به دنبال هم خانه ای * یافتیم خانه لوکس با دوتا بابلی و تهرانی

راهی مشهد شدیم بهر زیارت و دعــــا * قرآن و نمازی خواندیم التماس دعـــــــا
دم غروب رسیدیم ترمینــــــــــــــــــــــال * سوار گشتیم با کلی عشق و حــــــال

سوار گشتن دو دختر بر این اتوبــــــوس * کردن،همه شب رو بی خوابی و کابـــوس
قورت داده بودن حیا،حجاب و عفــــــــت * شده بود خنده،مسخره بازی و مزاحمــت

خراب گشت اتوبوس نزدیک ســـــــــاری * بااتوبس دگر رفتیم ســـــــــــــــــــــــــــاری
هوایی ابری،شهر زیبــــــــــــــــــــــــــــــا * هوایی شرجی،امکانات محیــــــــــــــــــــا

پانصد پیش،ماهی هفتصدوپنجاه هـــزار * پنجاه متر زیربنا،جنب حسینیه آب انبـــار
لب دریایی شلوغ و نـــــــــــــــــــــــــــاب * آب تنی،غرق تماشایی آّبـــــــــــــــــــــــــ

عباس آباد،شهری نزدیک بهشــــــــــــــر * برکه ای فوق العاده زیبا با محیطی محشر
گاهی نم نم بارون،گاهی بارون سیل آسا * گاهی کورس،گاهی دلتنگ صدایی آشنا


یادم نمیرود،غذایی رستوران تو راهــــــی * خورشت گوشت سنگ با برنج پاکستانـی
امان زنها با شلوار تنگ،گور خـــــــــــری * پاشه بلند آستین کوتاه بدون رو ســـــری

حاجی بعد نماز ،دعا کرد و گفــــــــــــــــت * واسه دختر خانم ها پسر مومن،خرپول و خر کیف
خدا نگه دارش باشد،هر کجا که هســـت * فضل اولی،مردی که برایم سنگ تمام گذاشت

اولین شعری که نوشتم

ان شاء الله که خوشتون بیاد
بیشتر ماجراهایی که داشتم نشد به صورت شعر در بیارم برای همین صرف نظر کردم
بعضی جاهاش اصلا راهی به ذهنم نرسید که بهترش کنم
بخصوص بیت (حاجی بعد...)



و

در آخر از دوستان خوبم خشایار زند(بابل)،محسن نعیمی پور(تهران)،کربلایی محمد دانیال رستگار(مداح و شاعر)،جواد خانی فر(شوش مساحی)ومحمدرضا ساجدی(تهران سیالات)وبخصوص
دکتر رامین فضل اولی
و باقی دوستانی که در این سفر باهاشون آشنا شدم و دوستیمون هم خدا رو شکر پا پر جا بوده...

تشکر و سپس گذاری میکنم

ان شاء الله همیشه تو همه مراحل زندگیشون موفق و پیروز و موید باشند

یا علی
جوووون عزیز
این تاپیکات بار مثبتی که نداره ولی خوب لبخندیهم اگر ازش بیروم بیاد غنیمته...
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساری از لحاظ بی حجاب رشد خیلی زیادی کرده

اما تموم برو بچشو عشقهه

ساری بودی خو میومدی خونه ما((الکی)
 

Eshgh Khoodayi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان


قشیه این دو بیت ر نپرسیدین هاااااااااا

سوار گشتن دو دختر بر این اتوبــــــوس * کردن،همه شب رو بی خوابی و کابـــوس
قورت داده بودن حیا،حجاب و عفــــــــت * شده بود خنده،مسخره بازی و مزاحمــت
 

Similar threads

بالا