خاطرات بامزه

shima.power

عضو جدید
داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب می کردیم.
یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توی کارتون درآورد،
نگاهش کرد و زد زیر خنده! گفت: می دونی این چیه؟
این رو خریده بودم هر وقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت،
حیف واقعا! خاک تو سرت!



داداشم داشت نماز می خوند،
من هم داشتم آهنگ گوش می دادم،
دیدم وسط نماز بلند گفت: "الله اکبر". فکر کردم شاید صدای موزیک زیاده،
یه کم کمش کردم، یک دقیقه بعد دوباره گفت: "الله اکبر".
فکر کردم شاید باز هم حواسش رو پرت می کنه، کلاً موزیک رو قطع کردم.
نمازش که تموم شد، میگم چرا این قدر "الله اکبر" می گفتی؟
گفت: منظورم اینه که از این آهنگ خوشم نمیاد، بزن آهنگ بعدى!


نشستم پای کامپیوتر، بابام میگه باز تو اینترنتی؟
این قدر نرو تو اینترنت، بدبخت! سرطان می گیریا!
می گم چه سرطانی؟
می گه سرطان زخم باسن!



داداشم می گفت: امروز صبح وایسادم کنار خیابون، تاکسی بگیرم، یه لکسوز کنارم وایساد.
ما رو میگی، خودمونو جمع و جور کردیم... با خودم گفتم بابا تو این شهر هم پیدا می شن کسانی که جلوی ما پسرا ترمز کنن
که یهو در باز شد و دیدم مامانه شلوار بچه شو کشیده پایین میگه جیش کن پسرم جیش کن آفرین!


همیشه فکر می کردم اگر این دکمه قرمزهای روی میله اتوبوس رو بزنی، اتوبوس می ایسته!
خیلی دقت می کردم دستم بهشون نخوره!



یادمه بچه که بودم، یه بار تصمیم گرفتم وقتی بزرگ می شم با خانم "آلیسا" توی شعر "آلیسا آلیسا جینگیلی آلیسا" ازدواج کنم!


به دوستم می گم تو چرا هم زن داری هم دوست دختر؟
می گه: مگه تو وقتی تلویزیون تو خونه ات داری، سینما نمی ری!
واقعا توی عمرم یکی این طوری قانعم نکرده بود!


یه بار جوگیر شدم، یه پیرمرد کور رو به زور از خیابون رد کردم،
دیدم یه چیزایی می گفتا... شلوغ بود توجه نکردم.
اون ور خیابون با عصا زد منو،
گفت: احمق! اون جا منتظر پسرم بودم!



توی رستوران بین راهی رفتم دستشویی دستمو بشورم،
مسئول دم دستشویی موقع خروج می گه: آقا! 200 تومن می شه.
من: من فقط دستمو شستم...
اون: پس برگرد برو توالت بعد بیا 200 بده!
دستمو کردم جیبم 200 تومن بهش دادم،
میگه: "نه! باید بری دستشویی حتما!"
میگم: چرا؟
میگه: من مال حروم از گلوم پایین نمی ره!


سال آخر دانشجویی که تو بیمارستان میلاد کشیک بودیم یه شب یک نفر رو آوردن اورژانس که دریل رفته بود تو شکمش و یه قسمت هایی از روده آسیب زده بود.
جریان از این قرار بود که این بنده خدا برای عروسی که دعوت بوده یه کمربند نو خریده بوده که سوراخ کمربند براش تنطیم نبوده این بنده خدا هم تو حالتی که کمربند تو شلوارش بوده می خواسته با دریل سوراخ بزنه که...
اون شب کل اورژانس از خنده روده هاشون باد کرده بود!



یه بار تو یه جمعی بودم، مامانم زنگ زد،
گفت یه سوال می پرسم، اون جا تابلو نکن، فقط با آره یا نه جواب منو بده...
گفتم: بپرس. گفت: اوضاع اون جا چه جوریه؟!


سر جلسه امتحان، یکی از بچه ها به استاد گفت: "استاد ! نخوندیم، اگه میشه یه کمکی بکنید.”
بعد استاد دست کرد تو جیبش، یه 200 تومانی در آورد، گذاشت رو دسته صندلی طرف و رفت!
دهن طرف باز مونده بود ما هم داشتیم می ترکیدیم!



تا زمانی که بزرگ شدم و فهمیدم "وجه نقد" یعنی پول،
فکر می کردم بانک پر از "بچه قنده" که به مردم میدن!




گوشی مامانم زنگ می زنه،
هر چی می گرده تو کیفش پیدا نمی کنه...
میگه فکر کنم جا گذاشتم!


یه همسایه داشتیم به خانمش می گفت: "منزل".
خانمش خونه ما بود. اومد دنبالش.
برادرم در را باز کرد. آقاهه گفت: "منزل ما این جاست؟"
برادرم گفت: "نه، منزل شما ته کوچه است."
بنده خدا در همه خونه ها رو زده بود تا منزلش رو پیدا کنه!
:biggrin:
 

дажджавая кропля

عضو جدید
کاربر ممتاز
داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب می کردیم.
یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توی کارتون درآورد،
نگاهش کرد و زد زیر خنده! گفت: می دونی این چیه؟
این رو خریده بودم هر وقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت،
حیف واقعا! خاک تو سرت!



داداشم داشت نماز می خوند،
من هم داشتم آهنگ گوش می دادم،
دیدم وسط نماز بلند گفت: "الله اکبر". فکر کردم شاید صدای موزیک زیاده،
یه کم کمش کردم، یک دقیقه بعد دوباره گفت: "الله اکبر".
فکر کردم شاید باز هم حواسش رو پرت می کنه، کلاً موزیک رو قطع کردم.
نمازش که تموم شد، میگم چرا این قدر "الله اکبر" می گفتی؟
گفت: منظورم اینه که از این آهنگ خوشم نمیاد، بزن آهنگ بعدى!


نشستم پای کامپیوتر، بابام میگه باز تو اینترنتی؟
این قدر نرو تو اینترنت، بدبخت! سرطان می گیریا!
می گم چه سرطانی؟
می گه سرطان زخم باسن!



داداشم می گفت: امروز صبح وایسادم کنار خیابون، تاکسی بگیرم، یه لکسوز کنارم وایساد.
ما رو میگی، خودمونو جمع و جور کردیم... با خودم گفتم بابا تو این شهر هم پیدا می شن کسانی که جلوی ما پسرا ترمز کنن
که یهو در باز شد و دیدم مامانه شلوار بچه شو کشیده پایین میگه جیش کن پسرم جیش کن آفرین!


همیشه فکر می کردم اگر این دکمه قرمزهای روی میله اتوبوس رو بزنی، اتوبوس می ایسته!
خیلی دقت می کردم دستم بهشون نخوره!



یادمه بچه که بودم، یه بار تصمیم گرفتم وقتی بزرگ می شم با خانم "آلیسا" توی شعر "آلیسا آلیسا جینگیلی آلیسا" ازدواج کنم!


به دوستم می گم تو چرا هم زن داری هم دوست دختر؟
می گه: مگه تو وقتی تلویزیون تو خونه ات داری، سینما نمی ری!
واقعا توی عمرم یکی این طوری قانعم نکرده بود!


یه بار جوگیر شدم، یه پیرمرد کور رو به زور از خیابون رد کردم،
دیدم یه چیزایی می گفتا... شلوغ بود توجه نکردم.
اون ور خیابون با عصا زد منو،
گفت: احمق! اون جا منتظر پسرم بودم!



توی رستوران بین راهی رفتم دستشویی دستمو بشورم،
مسئول دم دستشویی موقع خروج می گه: آقا! 200 تومن می شه.
من: من فقط دستمو شستم...
اون: پس برگرد برو توالت بعد بیا 200 بده!
دستمو کردم جیبم 200 تومن بهش دادم،
میگه: "نه! باید بری دستشویی حتما!"
میگم: چرا؟
میگه: من مال حروم از گلوم پایین نمی ره!


سال آخر دانشجویی که تو بیمارستان میلاد کشیک بودیم یه شب یک نفر رو آوردن اورژانس که دریل رفته بود تو شکمش و یه قسمت هایی از روده آسیب زده بود.
جریان از این قرار بود که این بنده خدا برای عروسی که دعوت بوده یه کمربند نو خریده بوده که سوراخ کمربند براش تنطیم نبوده این بنده خدا هم تو حالتی که کمربند تو شلوارش بوده می خواسته با دریل سوراخ بزنه که...
اون شب کل اورژانس از خنده روده هاشون باد کرده بود!



یه بار تو یه جمعی بودم، مامانم زنگ زد،
گفت یه سوال می پرسم، اون جا تابلو نکن، فقط با آره یا نه جواب منو بده...
گفتم: بپرس. گفت: اوضاع اون جا چه جوریه؟!


سر جلسه امتحان، یکی از بچه ها به استاد گفت: "استاد ! نخوندیم، اگه میشه یه کمکی بکنید.”
بعد استاد دست کرد تو جیبش، یه 200 تومانی در آورد، گذاشت رو دسته صندلی طرف و رفت!
دهن طرف باز مونده بود ما هم داشتیم می ترکیدیم!



تا زمانی که بزرگ شدم و فهمیدم "وجه نقد" یعنی پول،
فکر می کردم بانک پر از "بچه قنده" که به مردم میدن!




گوشی مامانم زنگ می زنه،
هر چی می گرده تو کیفش پیدا نمی کنه...
میگه فکر کنم جا گذاشتم!


یه همسایه داشتیم به خانمش می گفت: "منزل".
خانمش خونه ما بود. اومد دنبالش.
برادرم در را باز کرد. آقاهه گفت: "منزل ما این جاست؟"
برادرم گفت: "نه، منزل شما ته کوچه است."
بنده خدا در همه خونه ها رو زده بود تا منزلش رو پیدا کنه!
:biggrin:
مرسی استارتر
لبانت از خنده لبریز
 

مصومه

عضو جدید
داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب می کردیم.
یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توی کارتون درآورد،
نگاهش کرد و زد زیر خنده! گفت: می دونی این چیه؟
این رو خریده بودم هر وقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت،
حیف واقعا! خاک تو سرت!



داداشم داشت نماز می خوند،
من هم داشتم آهنگ گوش می دادم،
دیدم وسط نماز بلند گفت: "الله اکبر". فکر کردم شاید صدای موزیک زیاده،
یه کم کمش کردم، یک دقیقه بعد دوباره گفت: "الله اکبر".
فکر کردم شاید باز هم حواسش رو پرت می کنه، کلاً موزیک رو قطع کردم.
نمازش که تموم شد، میگم چرا این قدر "الله اکبر" می گفتی؟
گفت: منظورم اینه که از این آهنگ خوشم نمیاد، بزن آهنگ بعدى!


نشستم پای کامپیوتر، بابام میگه باز تو اینترنتی؟
این قدر نرو تو اینترنت، بدبخت! سرطان می گیریا!
می گم چه سرطانی؟
می گه سرطان زخم باسن!



داداشم می گفت: امروز صبح وایسادم کنار خیابون، تاکسی بگیرم، یه لکسوز کنارم وایساد.
ما رو میگی، خودمونو جمع و جور کردیم... با خودم گفتم بابا تو این شهر هم پیدا می شن کسانی که جلوی ما پسرا ترمز کنن
که یهو در باز شد و دیدم مامانه شلوار بچه شو کشیده پایین میگه جیش کن پسرم جیش کن آفرین!


همیشه فکر می کردم اگر این دکمه قرمزهای روی میله اتوبوس رو بزنی، اتوبوس می ایسته!
خیلی دقت می کردم دستم بهشون نخوره!



یادمه بچه که بودم، یه بار تصمیم گرفتم وقتی بزرگ می شم با خانم "آلیسا" توی شعر "آلیسا آلیسا جینگیلی آلیسا" ازدواج کنم!


به دوستم می گم تو چرا هم زن داری هم دوست دختر؟
می گه: مگه تو وقتی تلویزیون تو خونه ات داری، سینما نمی ری!
واقعا توی عمرم یکی این طوری قانعم نکرده بود!


یه بار جوگیر شدم، یه پیرمرد کور رو به زور از خیابون رد کردم،
دیدم یه چیزایی می گفتا... شلوغ بود توجه نکردم.
اون ور خیابون با عصا زد منو،
گفت: احمق! اون جا منتظر پسرم بودم!



توی رستوران بین راهی رفتم دستشویی دستمو بشورم،
مسئول دم دستشویی موقع خروج می گه: آقا! 200 تومن می شه.
من: من فقط دستمو شستم...
اون: پس برگرد برو توالت بعد بیا 200 بده!
دستمو کردم جیبم 200 تومن بهش دادم،
میگه: "نه! باید بری دستشویی حتما!"
میگم: چرا؟
میگه: من مال حروم از گلوم پایین نمی ره!


سال آخر دانشجویی که تو بیمارستان میلاد کشیک بودیم یه شب یک نفر رو آوردن اورژانس که دریل رفته بود تو شکمش و یه قسمت هایی از روده آسیب زده بود.
جریان از این قرار بود که این بنده خدا برای عروسی که دعوت بوده یه کمربند نو خریده بوده که سوراخ کمربند براش تنطیم نبوده این بنده خدا هم تو حالتی که کمربند تو شلوارش بوده می خواسته با دریل سوراخ بزنه که...
اون شب کل اورژانس از خنده روده هاشون باد کرده بود!



یه بار تو یه جمعی بودم، مامانم زنگ زد،
گفت یه سوال می پرسم، اون جا تابلو نکن، فقط با آره یا نه جواب منو بده...
گفتم: بپرس. گفت: اوضاع اون جا چه جوریه؟!


سر جلسه امتحان، یکی از بچه ها به استاد گفت: "استاد ! نخوندیم، اگه میشه یه کمکی بکنید.”
بعد استاد دست کرد تو جیبش، یه 200 تومانی در آورد، گذاشت رو دسته صندلی طرف و رفت!
دهن طرف باز مونده بود ما هم داشتیم می ترکیدیم!



تا زمانی که بزرگ شدم و فهمیدم "وجه نقد" یعنی پول،
فکر می کردم بانک پر از "بچه قنده" که به مردم میدن!




گوشی مامانم زنگ می زنه،
هر چی می گرده تو کیفش پیدا نمی کنه...
میگه فکر کنم جا گذاشتم!


یه همسایه داشتیم به خانمش می گفت: "منزل".
خانمش خونه ما بود. اومد دنبالش.
برادرم در را باز کرد. آقاهه گفت: "منزل ما این جاست؟"
برادرم گفت: "نه، منزل شما ته کوچه است."
بنده خدا در همه خونه ها رو زده بود تا منزلش رو پیدا کنه!
:biggrin:

:w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:خیلی باحال بود ممنون
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
حوصلم نشد بخونم .................شاید بعدا اومدم خوندم.
 

Similar threads

بالا