نه ديگه اين نشون ميده كه اون آقايون بس كه خانوماشون خوب بوده دلشون نيومده ...بالا خره مردا هم يه كم انصاف و قدر شناسي دارند.... اما بپرسيد از دل اون زن بدبخت الهي بميرم چي كشيده كه اينجوري شده ................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خاک تو سر این مردی که با صندلی بمیرهخوب این حرف جای بررسی داره حتما این مرده یه کاری کرده که حتی وقتی فهمیده گلوله ها الکی با صندلی به جونه شوهره افتاده
حداقل به خانوما کاری و که محول میکنن به نحوه احسنت انجام میدنحدود چند ماه قبل CIA شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي تروريستي كرد. اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمامافراد حتي قبل از آنكه تصميم به شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد.
پس از برسي موقعيت خانوادگي وآموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد و
يك زن ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند. در روز تست نهايي تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد. در روز مقرر، مامور CIA يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزديك كرد و در حاليكه اسلحه اي را
به او مي داد گفت : "- ما بايد بدانيم كه تو همهدستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني، وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!"مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت : " – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم."مامور CIA نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد."بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي دادند گفتند: "- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را
بگير و او بكش " مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. براي مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از 5 دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت: " – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي
براي اين كار نباشم،"كارمند CIA پاسخ داد: "- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."
حالا خانم شركت كننده باقي مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند: " – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني.اين تست نهايي است. داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بكش."
او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد.حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي شليك 12 گلوله را يكي پس از ديگريشنيدند. بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند. اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت. سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند. او در حاليكه عرق را از پشاني اش پاك مي كرد گفت: "- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است است. من مجبور شدم مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد
نه ندا... استثنا نداریم... همشون عین همن.
زرناز حالا یکی دو تا پیدا میشه هانه ندا... استثنا نداریم... همشون عین همن.
eeeeeeeeeeeeeeeee زرناز چی شد پس؟!!!!!!!!!من بدم؟؟؟ نه بابا. شوخی میکنی؟؟؟ بابا ما ارادت داریم به این ذکور عزیز...
شوخیه جانم جدی نگیر...
ای بابا مگه من چی گفتم... هر کی یه توقعی از ادم داره. خب شب عیده نمیشه که دلشونو بشکنم... نه خیر هیچ مرد خوبی نیست...خوبه؟؟
ای بابا مگه من چی گفتم... هر کی یه توقعی از ادم داره. خب شب عیده نمیشه که دلشونو بشکنم... نه خیر هیچ مرد خوبی نیست...خوبه؟؟
نه بابا خدا اون ورزو نیاره.گفتم اخر شبی خوشحال باشی...یعنی منو سره کار گذاشتی؟؟؟
نه بابا خدا اون ورزو نیاره.گفتم اخر شبی خوشحال باشی...
دقیقا!!!!!!!!حالا نه به این خشانت اما یه ذرش بد نیست.
باید این عناصر ذکور تنبیه بشن.
این نشون میده خانوما در هر شرایطی به وظایفی که دارن عمل میکنن.
مسئولیت پذیرن. میشه روشون حساب کرد.
آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان استبچه ها من واقعا به دوستایی مثه شما افتخار میکنم.
مرسی که مثل کوه پشتم ایستادین و بهم دلداری میدن توی این مبارزه....