کودک دورنم همیشه
مشغول بازی است
اما این من سالهاست
کودک درونم را دفن کرده ام
به یمن ادمهایی که
هرگز احساسم را نفهمیدند
و چنان تظاهر به فهمیدن احساسم کردند
که تا ده فرسخی
بوی تظاهرشان را دیگران حس کردند
ولی با صداقت پذیرفتمشان
حال سالهاست کودک را خودم دفن کرده ام
وقتی داشتم به گور میبردمش
اشک میریخت
التماس میکرد
گوشهایم یاد التماسهای خودم به ان متظاهران احساس افتاد
و همین شد که به یکباره از اغوشم به زمین پرتش کردم
سالهاست به بازیچه کردن احساس میگویند بزرگ بودند
اما دل من برای کودک انقدرتنگ هست که هیچ اشکی او را زنده نمیکند
a.m