حس خوبی نیست
در رویای کسی گم بشی که
فکر تو حتی در خوابش نمی گنجد ...
در رویای کسی گم بشی که
فکر تو حتی در خوابش نمی گنجد ...
ثانیه های خاکستری...
- شروع کننده موضوع MEMOL...
- تاریخ شروع
عطرهاي گرون قيمت و وووووول کن..... آدم بايد بوي اعتماد بده!!!!!
سر میز شام یادت که می افتم بغض میکنم، اشک در چشمانم حلقه میزند
و همه با تعجب نگاهم میکنند
لبخندی میزنم و میگویم :چقدر داغ بود...!!!
و همه با تعجب نگاهم میکنند
لبخندی میزنم و میگویم :چقدر داغ بود...!!!
دریای عشق رنگ بیابان گرفته است
دیدارِ پشت پنجره پایان گرفته است
حالا فسیل خاطره هایی که نیستد
در چشم های خسته من جان گرفته است
رفتی و دور کردی همه ام را ز خود ، ببین
من مانده ام و دلی که آسان " گرفته " است
دیگر قسم به عشق که گریه نمی کنم
باران گرفته است که باران گرفته است !
دیدارِ پشت پنجره پایان گرفته است
حالا فسیل خاطره هایی که نیستد
در چشم های خسته من جان گرفته است
رفتی و دور کردی همه ام را ز خود ، ببین
من مانده ام و دلی که آسان " گرفته " است
دیگر قسم به عشق که گریه نمی کنم
باران گرفته است که باران گرفته است !
اگه کسی شما رو
بخواد
همیشه کنارتون میمونه
خودش هم
راهی
برای
بودن با شما پیدا میکنه
دیگه نیازی نیست
خودتون خسته کنید
تا بمونه برای موندن هیچ کس تلاش نکنید اونی که بخواد بمونه میمونه
اونی که وقت رفتنش برسه با هزار ترفند هم میره
گیرم که باخته ام!!!
اما کسی جرات ندارد به من دست بزند
یا از صفحهء بازی بیرونم بیندازد
"شوخی نیست من شاه شطرنجم... "!!!
اما کسی جرات ندارد به من دست بزند
یا از صفحهء بازی بیرونم بیندازد
"شوخی نیست من شاه شطرنجم... "!!!
تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان میآموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم ..
ناظم حکمت
چیزهای زیادی
به انسان میآموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم ..
ناظم حکمت
تقویم روزهایم شکسته و گم است
بی تو چه فرقی میکند
امروز چندم است...!
بی تو چه فرقی میکند
امروز چندم است...!
آدمی ست دیگر
یک روز حوصله هیچ چیز را ندارد
دوست دارد بردارد
خودش را بریزد دور
"حسین پناهی"
یک روز حوصله هیچ چیز را ندارد
دوست دارد بردارد
خودش را بریزد دور
"حسین پناهی"
چقدر باید بگذرد ؟
تا من در مـرور خاطراتم وقتی از کنار تــو رد می شوم .
تنـــم نلــرزد . . .
بغضــم نگیــرد . . .
تا من در مـرور خاطراتم وقتی از کنار تــو رد می شوم .
تنـــم نلــرزد . . .
بغضــم نگیــرد . . .
هـَمـیـشــه ...
زمــِسـتـان کــه مـی رود،
یک چـیـز هــایـی جـا مـی مـانـَد
مـَثـلا چــَتـری در ایـسـتـگــاه قــَـطـار ...
نـگـاهـی پــُـشـت بـُخـار شـیـشـه ...
و رَد پـایـی روی بـَـرفــــ ...
زمــِسـتـان کــه مـی رود،
یک چـیـز هــایـی جـا مـی مـانـَد
مـَثـلا چــَتـری در ایـسـتـگــاه قــَـطـار ...
نـگـاهـی پــُـشـت بـُخـار شـیـشـه ...
و رَد پـایـی روی بـَـرفــــ ...
از این همه احساس
یک عالمه حسرت به من دادی
و خود
در بی نگاهی یک آینه
پنهان شدی
می دانی چرا
قاصدک را دوست دارم؟
چون نه از تو
بلکه از امید آمدنت
خبر می آورد
یک عالمه حسرت به من دادی
و خود
در بی نگاهی یک آینه
پنهان شدی
می دانی چرا
قاصدک را دوست دارم؟
چون نه از تو
بلکه از امید آمدنت
خبر می آورد
دم از حکم دل میزنی!
پس به زبان"قمار"برایت میگویم!
قمار زندگی را به کسی باختم که "تک" "دل" را با "خشت" برید!
جریمه اش " یک عمر" " حســــرت" شد!
باخت ِ زیبایی بود!
یاد گرفتم به "دل" ، "دل" نبندم!
یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!
"دل" را باید " بُــر" زد جایش خشت" ریخت " که با "خشت" "تک بــُری" نکنند
پس به زبان"قمار"برایت میگویم!
قمار زندگی را به کسی باختم که "تک" "دل" را با "خشت" برید!
جریمه اش " یک عمر" " حســــرت" شد!
باخت ِ زیبایی بود!
یاد گرفتم به "دل" ، "دل" نبندم!
یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!
"دل" را باید " بُــر" زد جایش خشت" ریخت " که با "خشت" "تک بــُری" نکنند
اما دلم میخواهد یک بار دیگر بازی کنم
قمار عشق برای آخرین بار
بار آخر ، من ورق را با دلم بر می زنم!بار دیگر حکم کن!اما نه بی دل.
.با دلت، حکم کن!حکم دل :هر که دل دارد بیندازد وسطتا که ما دل هایمان را رو کنیم!دل که روی دل بیافتد ، عشق حاکم می شود!پس به حکم عشق ، بازی می کنیم.این دل من !رو بکن حالا دلترا...!دل نداری!!!؟؟؟
بر بزن اندیشه ات را...
همزاد گردبادم و از نسل آتشم
پایان نیمه كاره ی خوابی مشوشم
من یك مناره ام به بلندای عمر نوح
با زخم و تاول و ترك و غم ، منقشم
شهنامه ای نبود، بگویم كه رستمم
سودابه ای نبود، بگویم سیاوشم
گاهی اسیر " روی خوش و موی دلكشم "
گاهی به حال من غزلم گریه می كند
از ناله های مبهم دردی كه می كشم
بغضی به سینه دارم و عكسی برابرم
به چشم های شرقی این عكس دلخوشم
تا صبح گریه می كنم و غنچه می دهند
گل های ریز صورتی روی بالشم
پایان نیمه كاره ی خوابی مشوشم
من یك مناره ام به بلندای عمر نوح
با زخم و تاول و ترك و غم ، منقشم
شهنامه ای نبود، بگویم كه رستمم
سودابه ای نبود، بگویم سیاوشم
گاهی اسیر " روی خوش و موی دلكشم "
گاهی به حال من غزلم گریه می كند
از ناله های مبهم دردی كه می كشم
بغضی به سینه دارم و عكسی برابرم
به چشم های شرقی این عكس دلخوشم
تا صبح گریه می كنم و غنچه می دهند
گل های ریز صورتی روی بالشم
به خداحافظی تو سوگند نشد...
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر...
هییییچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد...
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها...
عاقبت با قلمی شرم نوشتند:
نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر...
هییییچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد...
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها...
عاقبت با قلمی شرم نوشتند:
نشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیر فهمیدم...[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی دیر....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"عزیزم"...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"گلم"...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"عشقم"...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تکیه کلامش بود....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"عزیزم"...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"گلم"...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"عشقم"...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تکیه کلامش بود....[/FONT]
باران که می‌بارد... باید آغوشی باشد...
پنجره‌ی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی خاک...
سرمای هوا...
گره‌ی کور دست‌ها و پاها...
گرمای عریان عاشقی...
صدای تپش قلب‌ها...
خواب هشیار عصرانه...
باران که می‌بارد...
باید کسی باشد....
پنجره‌ی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی خاک...
سرمای هوا...
گره‌ی کور دست‌ها و پاها...
گرمای عریان عاشقی...
صدای تپش قلب‌ها...
خواب هشیار عصرانه...
باران که می‌بارد...
باید کسی باشد....
ﺟﺎﯼ ﺧــــــﺎﻟﯿﺘـــــــــــ. ..
ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﯿــــﭻ ﯾﻜـــــ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﻧﺸـــــــــــﺪ
ﺣﺘـــــــــــــــﯽ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ...
ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﯿــــﭻ ﯾﻜـــــ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﻧﺸـــــــــــﺪ
ﺣﺘـــــــــــــــﯽ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ...
