جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان که بحر تلخ بود جای گوهر و مرجان
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 6, 2010 #541 جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان که بحر تلخ بود جای گوهر و مرجان
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 6, 2010 #542 صائب تبریزی صائب تبریزی دیدن گل از قفس، بارست بر مرغ چمن رخنهٔ زندان کند دلگیرتر محبوس را
محـسن ز مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Apr 6, 2010 #543 معینی کرمانشاهی معینی کرمانشاهی صحبت از آسایش دل در مقام عشق نیست در چنین هنگامه حال مرغ سر گردان خوش است
معینی کرمانشاهی معینی کرمانشاهی صحبت از آسایش دل در مقام عشق نیست در چنین هنگامه حال مرغ سر گردان خوش است
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 6, 2010 #544 صائب تبریزی صائب تبریزی پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 11, 2010 #545 ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
f.mohebbi عضو جدید Apr 11, 2010 #546 تاریکم و شب از دل من می جوشد تکرار به تکرار خودش می کوشد تکراریم آنقدر که حالا دیگر پیراهنم از حفظ مرا می پوشد آخرین ویرایش: Apr 11, 2010
تاریکم و شب از دل من می جوشد تکرار به تکرار خودش می کوشد تکراریم آنقدر که حالا دیگر پیراهنم از حفظ مرا می پوشد
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Apr 11, 2010 #547 نیست در روی زمین، یک کف زمین بیانقلاب وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیدهاند
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Apr 11, 2010 #548 دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست از تهی کردن دل میشود افزون، چه کنم؟
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 12, 2010 #549 قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست بوسه ای نیز بیامیز به دشنامی چند
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 12, 2010 #550 کو باده، تا به شیشه گردون زنیم سنگ تا کِی زمانه سنگ زند بر سبوی ما؟
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 12, 2010 #551 عضوی ز تو گر دوست شود با دشمن دشمن تو شِمُر، تیغ دو کِش ، زخم دو زَن
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 12, 2010 #552 داشتم خوش حالتی امشب میان کفر و دین دیده مشغول بت و، دل گرم استغفار بود
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 12, 2010 #553 صائب صائب مست خیال را به وصال احتیاج نیست بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 12, 2010 #554 صائب صائب زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟ که روز من به شتاب شب وصال گذشت
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 12, 2010 #555 صائب صائب در شاهراه عشق ز افتادگی مترس کز پا فتادن تو به منزل رسیدن است
غفار عضو جدید Apr 12, 2010 #556 کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست سفر کنید رفیقان که من گرفتارم سعدي
غفار عضو جدید Apr 12, 2010 #557 مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم سعدی
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 13, 2010 #558 صائب صائب رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی شمع در شبها به دست آرد دل پروانه را
*** s.mahdi *** مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Apr 13, 2010 #559 آمد خزانِ عمر و هوایِ چمن به جاست پر رفته است و حسرتِ پرواز مانده است ...
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 14, 2010 #560 آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 14, 2010 #561 آخر به اسارت، دل حسرت زده خو کرد شادم که دگر یاد گریز از قفسم نیست
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 14, 2010 #562 پیری میا، که سستی پا، چون رسید ز راه چشمان خسته هم به تو خدمت نمی کنند
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 14, 2010 #563 شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
*setareh66* عضو جدید کاربر ممتاز Apr 16, 2010 #564 نگویم یار را شادی که از شادی گذشت است او مرا از فرط عشق او ز شادی عار می آیدسعدی...
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 17, 2010 #565 در تيره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است كه همچون مه تابان به در آيي
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 17, 2010 #566 ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 18, 2010 #567 فروغی بسطامی فروغی بسطامی فریاد که جز اشکِ شب و آهِ سحرگاه اندر سفرِ عشق، مرا همسفری نیست
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Apr 18, 2010 #568 [FONT=times new roman, times, serif]یـاد بـاد آنـکه سـر کــوی توأم منـزل بـود[/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]دیدۀ را روشنی از خاک درت حاصل بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یـاد بـاد آنـکه سـر کــوی توأم منـزل بـود[/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]دیدۀ را روشنی از خاک درت حاصل بود[/FONT]
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 19, 2010 #569 پروین اعتصامی پروین اعتصامی ذرّه ،ذرّه آن چه داد از من گرفت دیر دانستم که گیتی رهزن است
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Apr 19, 2010 #570 عماد خراسانی عماد خراسانی ذرّه ای خاک ز کویِ تو به عالم ندهم گرچه بر باد دهد جورِ تو خاکسترِ ما