<<<@@@### تا حالا شده از مرگ حتمی حتمی نجات پیدا کنید .......... بنویس به نام پروردگارت ###@@@>>>

iman.mpr

عضو جدید
اره شده.
یه بار شد.
این سعادت نصیب من هم شد.:w16:
8 سالم بود ایام نوروز بود یادش بخیر.
خونه مادربزرگم بودم روستا بودیم. نمیدونم هفتم بود یا هشتم نزدیکای غروب بود حدودا ساعت 7.

یه ساختمون نیمه کاره داشتند و من هر دییقه از پله میرفتم روی پشت بام بازی میکردم میرفتم بالا می اومدم پایین. خیلی حال میداد.:biggrin:

طرفا ساعت 7 مادرم گفت نرو بالا می افتی(انگار همون لحظه بهش وحی شده بود دلشوره داشت) رفت تو اتاق . اتفاقا مهمان داشتند یکدفعه می بینند صدایی گفت کپ، برق ها رفتند.:w09:
همه دویدن بیرون دیدند من افتادم زمین اره من از ارتفاع 5 متری افتادم پایین.:w09::w22:
جیغ و دادها شروع شد همسایه ها(اکثرا فامیلای نزدیکن) اومدن داخل من رو بلند کردند بردند بیمارستان.
جالبه بدونین همه اون صحنه ها الان یادمه از لحظه ای که افتادم تا جیغ و دادها و بیمارستان. حتی میدونم کیا منو بردند بیمارستان و اینکه با چه ماشینی و چه رنگی.
اخه از نظر بقیه من بیهوش بودم چشام سفیدی رفته:surprised: اما یه مقداری میدیدمو و میشنیدم کی چی میگفت کی همرام بود.:w01:
تو ماشین مادرم همش میگفت یا امام رضا قربون صداش برم.

وقتی منو اوردن سر جاده یه پیکان قدیمی نارنجی رو گرفتند مسافراشو پیاده کردن تا منو ببرن بیمارستان.:surprised:

تو بیمارستان حالم خوب نبود ولی بازم یادمه. دکترا گفتند باید اعزامش کنیم اهواز.
اولین بارم بود سوار امبولانس میشدم مادرم و دایی عزیزم همرام بودن.
رسیدیم اهواز
فامیلامون در بیمارستان منتظر بودند تا امبولانس برسه الان ساعت تقریبا 2 نصف شبه.
تو اورژانس عموم بهم گفت ایمان میشناسیم گفتم اره گفتم علیی
بهم تشر زد گفت پاشو برو خونتون جوجه الاف گیر اوردی.:victory:

خلاصه تا سه روز بیمارستان بودم با پدرم که دقیقه ای چشاشو نبست قربونش برم.
هیچیم نبود حتی سرم هم بهم وصل نکردن سالم سالم بودم. کلی خوردیم تو بیمارستان . خلاصه خدا خیلی بهمون حال داد.

اما چرا زنده موندم به خاطر اینکه وقتی افتادم در ارتفاع 2 متری زمین خوردم به کابل اصلی برق بعد افتادم زمین، په فکر کردی چطوری برقا رفتند قیامت که نشده بود!!!


بنویس به نام پروردگارت
 

shotgun

عضو جدید
يه چيزي بهت بگم ناراحت نشي.
نجات پيدا كردن از مرگ اونم 8 سالگي يه سعادت نيست.
اگه من بودم دلم ميخواست همون موقع مرده بودم.
نه به خاطر عقده نه به خاطر كمبود.
بلكه با يه روح پاك ميرفتم پيش خدا.
از اين بالاتر سعادت چي ميتونه باشه.
 

lightseeker62

عضو جدید
منم یه بار که هشت نه سالم بود، توی یه خیابون، یه موتوری زد بهم، منم چون کوچیک بودم، زیر پدال موتور گیر کردم و یه ده پونزده متری کشیده شدم (یعنی عملا جای ترمز موتور کار کردم!) و بیهوش شدم.
وقتی بهوش اومدم، داشتن منو میبردن بیمارستان
ولی جالب اینه که ، هیچیم نشد، حتی یه بخیه هم نخوردم

یه بار دیگه هم وقتی دستام تو جیبم بود، یکی از زد پشت پام، من تعادلم رو از دست دادم و با پشت سرم، محکم خوردم به میله یکی از میزا (میله ای که وقتی روی صندلی میزا میشینید، کفشتونو میزارید روش). ولی بازم انگار نه انگار !
 

shotgun

عضو جدید
منم یه بار که هشت نه سالم بود، توی یه خیابون، یه موتوری زد بهم، منم چون کوچیک بودم، زیر پدال موتور گیر کردم و یه ده پونزده متری کشیده شدم (یعنی عملا جای ترمز موتور کار کردم!) و بیهوش شدم.
وقتی بهوش اومدم، داشتن منو میبردن بیمارستان
ولی جالب اینه که ، هیچیم نشد، حتی یه بخیه هم نخوردم

یه بار دیگه هم وقتی دستام تو جیبم بود، یکی از زد پشت پام، من تعادلم رو از دست دادم و با پشت سرم، محکم خوردم به میله یکی از میزا (میله ای که وقتی روی صندلی میزا میشینید، کفشتونو میزارید روش). ولی بازم انگار نه انگار !

1 شما يه فرشته ي مقرب داري حتما.
2 حالا حتما تو يه كارخونه ساخت لنت كار ميكني نه;):D
 

Narges *

عضو جدید
واسه خودم پیش نیومده ولی واسه داداشم چرا... چندین بار از تصادف به طور معجزه آسایی جون سالم به در برد! شدتش به حدی بود که از ماشینا هیچی نموند،بدون اغراق هیچی
 

cinderella

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره تو شیکمه مامانم بودم!:surprised::whistle:
از دو جهت لبه مرز بودم یکی اینکه میخواستن منو بندازن (به هر دری زدن نشد:lol:) دوم اینکه بغل دسته من یه کیسه آب گنده بود که اگه میترکید منو خفه میکرد که خیلی شانس آوردم!:w18:
 

someone-x

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم یه چی بگم برای خالی نبودن عریضه :دی
یه بار نزدیک بود چشم و چالم نابود بشه ولی خدا رو شکر نشد
تو مسافرت بودیم یه جا استراحت کردیم
داشتم تاب بازی میکردم

دقیقا چوبی هم بود افتادم زمین برگشتم تاب مستقیم رفت تو چشمم :دی
مادرم خیلی ترسیده بود فقط یه پارچه گذاشت رو چشمم
تمام طول مسافرت حتی نگاه هم نکرد که خدا نکرده نبینه چشمش تخلیه شده
بعد از رسیدن به مقصد دید دقیقا خورده زیر ابروم و سالمم :دی
الان هم اون زخم جاش هست .
یه بارم خیلی باحال پر رو پرو با روروک رفتم دستم رو چسبوندم به بخاری
انقدر حال داد دستم این هوا باد کرده بود :دی
 

iman.mpr

عضو جدید
يه چيزي بهت بگم ناراحت نشي.
نجات پيدا كردن از مرگ اونم 8 سالگي يه سعادت نيست.
اگه من بودم دلم ميخواست همون موقع مرده بودم.
نه به خاطر عقده نه به خاطر كمبود.
بلكه با يه روح پاك ميرفتم پيش خدا.
از اين بالاتر سعادت چي ميتونه باشه.

حرفت درسته ولی این سعادت جنبه طنز داشت عزیز من
ولی متاسفانه اون سعادت نصیب ما نشد
 

jovhar

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار مردم
داشتم کفش ورزشی مو میدوختم با درفش
درفش رو فرو کردم حواسم پرت شد رفت تو انگشتم و بعدش رفت تو استخونم( نوک درفش چنگک دار بود)
بلند شدم رفتم تو خونه مامانم دید گفت چی شده گفتم درفش رفته تو دستم میخوام بیرونش بکشم
همینکه کشیدمش از انگشتم، بیدار شدم دیدم صورتم خیسه و یه لیوان آب قند جلو دهنمه
 

IMDB

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دو تا اواتار یه جورایی شبیه همن..





پری ببو

[/URL
]



سینی لای در


شيطنت از چشم سيات مي ريزه عشوه از اون قد و بالات مي ريزه خونه خرابم ميكنه وقتي كه زلفاي تو روش شونه هات مي ريزه

من فعلا یادم نمیاد چجوری داشتم میمردم
 

iman.mpr

عضو جدید
این دو تا اواتار یه جورایی شبیه همن..





پری ببو

[/URL
]



سینی لای در


شيطنت از چشم سيات مي ريزه عشوه از اون قد و بالات مي ريزه خونه خرابم ميكنه وقتي كه زلفاي تو روش شونه هات مي ريزه

من فعلا یادم نمیاد چجوری داشتم میمردم


تو همین الان داری میمیری!!!
 

iman.mpr

عضو جدید
این دو تا اواتار یه جورایی شبیه همن..





پری ببو

[/URL
]



سینی لای در


شيطنت از چشم سيات مي ريزه عشوه از اون قد و بالات مي ريزه خونه خرابم ميكنه وقتي كه زلفاي تو روش شونه هات مي ريزه

من فعلا یادم نمیاد چجوری داشتم میمردم


اینا شبیه هم نیستن
ابروها
چشما
بینیها
ولی یه جورایی شبیه همند...
 

IMDB

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم یه چی بگم برای خالی نبودن عریضه :دی
یه بار نزدیک بود چشم و چالم نابود بشه ولی خدا رو شکر نشد
تو مسافرت بودیم یه جا استراحت کردیم
داشتم تاب بازی میکردم

دقیقا چوبی هم بود افتادم زمین برگشتم تاب مستقیم رفت تو چشمم :دی
مادرم خیلی ترسیده بود فقط یه پارچه گذاشت رو چشمم
تمام طول مسافرت حتی نگاه هم نکرد که خدا نکرده نبینه چشمش تخلیه شده
بعد از رسیدن به مقصد دید دقیقا خورده زیر ابروم و سالمم :دی
الان هم اون زخم جاش هست .
یه بارم خیلی باحال پر رو پرو با روروک رفتم دستم رو چسبوندم به بخاری
انقدر حال داد دستم این هوا باد کرده بود :دی


قند عسل بابایی ژخوف...:D
عاشقه این خاطراته کودکیتم، اون از عسکت اینم از بوف شدنت
 

IMDB

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینا شبیه هم نیستن
ابروها
چشما
بینیها
ولی یه جورایی شبیه همند...

جفتشون نیششون بازه تا بنا گوش، تشابه دیگه شون اینه که دندون اسیاب جفتشون کرم زده ست تشابه دیگه شونم چش چرونیشونه:razz: این پایینی که کلا ولش کنی شماره تلفنم میده:D
 

someone-x

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال کردی شجاعتو دستمو کوبیدم به بخاری کتاب تازه منو خوندی ؟

چگونه می توانید ژله باشید(یادواره ژخوف)؟
 
  • Like
واکنش ها: IMDB

Nooshin-M

عضو جدید
منم توچولو بودم...حدود 3سال! رفته بودیم سفر شمال...من لبه ساحل بودم داشتم شن بازی میکردم که........از بس سبک وزن بودم با 1موج رفتم تو دریا.....داشتم غرق میشدم و....GOLOP GOLOP GOLOPمیکردم!!!!!!!!!!!!!که بابا و داداشم پریدن تو آب و......بالاخره نجاتم دادن....الانم که اینژام........عجب مرگه غم انگیزی میشد هااااااااا!!!!!!!!!
 

IMDB

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم توچولو بودم...حدود 3سال! رفته بودیم سفر شمال...من لبه ساحل بودم داشتم شن بازی میکردم که........از بس سبک وزن بودم با 1موج رفتم تو دریا.....داشتم غرق میشدم و....GOLOP GOLOP GOLOPمیکردم!!!!!!!!!!!!!که بابا و داداشم پریدن تو آب و......بالاخره نجاتم دادن....الانم که اینژام........عجب مرگه غم انگیزی میشد هااااااااا!!!!!!!!!

نازییییی، چه رمانتیک ...
میمیردی لااقل واسه ما بد نمیشد از دستت راحت می شدیم
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم یه بار اول دبیرستان بودم مشهد رفته بودم.رفته بودم پارک ملت مشهد اونجا سوار بشقاب پرنده شدم.کمربندم رو درست نبسته بودم دقیقا زمانی که سرعت گرفته بود افتادم پایین فقط دستم شکست.تمام دکترای بیمارستان وقتی مفهمیدن من از اونجا افتادم فقط بهم میگفتن تو چطور زنده موندی...:cry::cry:
 

iman.mpr

عضو جدید
منم یه بار اول دبیرستان بودم مشهد رفته بودم.رفته بودم پارک ملت مشهد اونجا سوار بشقاب پرنده شدم.کمربندم رو درست نبسته بودم دقیقا زمانی که سرعت گرفته بود افتادم پایین فقط دستم شکست.تمام دکترای بیمارستان وقتی مفهمیدن من از اونجا افتادم فقط بهم میگفتن تو چطور زنده موندی...:cry::cry:

خب راست میگن چطور تو زنده ای!!!
 

iman.mpr

عضو جدید
منم توچولو بودم...حدود 3سال! رفته بودیم سفر شمال...من لبه ساحل بودم داشتم شن بازی میکردم که........از بس سبک وزن بودم با 1موج رفتم تو دریا.....داشتم غرق میشدم و....GOLOP GOLOP GOLOPمیکردم!!!!!!!!!!!!!که بابا و داداشم پریدن تو آب و......بالاخره نجاتم دادن....الانم که اینژام........عجب مرگه غم انگیزی میشد هااااااااا!!!!!!!!!

از اون موقع تا حالا لب ساحل نشستی ها؟؟
 

LEGEND.MM

کاربر فعال تالار موبایل
کاربر ممتاز
من شخصا چند بار از مرگ نجات پیدا کردم و خدارو شکر میکنم !
مثلا این یکیش ! پسر عمه ... ما با 110 تا زانتیا رو چپید !

 
بالا