سلام دوستای عزیز
تا حالا خدا رو تو زندگیت حس کردی.... چطوری ؟
چی شد که خدا رو حس کردی
آیا هنوزم اونو حس میکنی ؟
یا فراموشش کردی ؟
یه بار یه شب پاییزی سرده سرد توی یه جاده ای که بودم تک وتنها ........
شده بودم مثل آدمای سرگردون تو کولاک برف و یخبندون و از زور سردی هوا خوابشون می بره ....
خیلی خوابم می اومد خیلی ........پاهام سست شده بود و داشتم می رفتم به خواب
اولش سردم بود اما بعدش یه خلسه .......
تو عالم خواب و بیداری وقتی می خواستم تسلیم خواب بشم صدام کرد چه جوری نمی دونم ولی چشامو باز کردم نیرویی از درونم منو بلند کرد اولش فکر کردم کسی به دادم رسیده اما وقتی دقت کردم دیدم هیشکی نیس .......خودم بودم و یه شب سرد
گفتم خداجون چیکار کنم و........
نمی دونم ولی طوری تو وجودم شروع به حرف زدن کردم که انگار کسی می خواد که من حرف بزنم و اون گوش کنه و خب گوش می کرد
بعدش یه ماشین از دور پیداش شد ماشینه سرویس یه بیمارستانی بود که .........خب من نجات پیدا کردم
اما حالا نه ........خدا منو رها کرده به امون خودم ...........دوباره سرگردان
خیلی کم حضورشو تو وجودم حس می کنم نمی دونم حسم کلا خیلی ضعیف شده .....یه جورایی ایمانمو بهش از دست دادم ...........