تا حالا خدا رو تو زندگیت حس کردی ... چطوری ؟

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره حس کردم...چند بار تا حالا حس کردم.! به شدت..!

چی شد که حس کردم؟؟
خب به کمک احتیاج داشتم...وقتی که به هر دری زدم و نشد...یعنی از دست هیچ انسانی کاری ساخته نبود،فقط میتونستم از یه نیروی متعالی کمک بگیرم.البته ایمان داشتم که فقط اون میتونه کمکم کنه.و کمک کرد...
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا همیشه تو زندگیمون هست ...همین که داریم نفس میکشیم ... یعنی خدا هست .. خدا خواسته ....
اما ما همیشه یادش نیستیم .. متاسفانه همیشه حسش نمیکنیم ...

اره گاهی اتفاقای خیلی قشنگ که تو زندگیمون میافته بیشتر حسش میکنیم ...

البته اتفاقات بد هم حتما بنا به حکمتی است ... اما ما قادر به درکش نیستیم اینجور وقتا بیشتر گله میکنیم تا اینکه دستای خدا رو برا تسلی مون ببینیم ...
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستای عزیز
تا حالا خدا رو تو زندگیت حس کردی.... چطوری ؟
چی شد که خدا رو حس کردی
آیا هنوزم اونو حس میکنی ؟
یا فراموشش کردی ؟
یه بار یه شب پاییزی سرده سرد توی یه جاده ای که بودم تک وتنها ........
شده بودم مثل آدمای سرگردون تو کولاک برف و یخبندون و از زور سردی هوا خوابشون می بره ....
خیلی خوابم می اومد خیلی ........پاهام سست شده بود و داشتم می رفتم به خواب
اولش سردم بود اما بعدش یه خلسه .......
تو عالم خواب و بیداری وقتی می خواستم تسلیم خواب بشم صدام کرد چه جوری نمی دونم ولی چشامو باز کردم نیرویی از درونم منو بلند کرد اولش فکر کردم کسی به دادم رسیده اما وقتی دقت کردم دیدم هیشکی نیس .......خودم بودم و یه شب سرد
گفتم خداجون چیکار کنم و........
نمی دونم ولی طوری تو وجودم شروع به حرف زدن کردم که انگار کسی می خواد که من حرف بزنم و اون گوش کنه و خب گوش می کرد
بعدش یه ماشین از دور پیداش شد ماشینه سرویس یه بیمارستانی بود که .........خب من نجات پیدا کردم
اما حالا نه ........خدا منو رها کرده به امون خودم ...........دوباره سرگردان
خیلی کم حضورشو تو وجودم حس می کنم نمی دونم حسم کلا خیلی ضعیف شده .....یه جورایی ایمانمو بهش از دست دادم ...........
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واقعا می بینمش .وقتی باهاش حرف می زنم درست انگار روبروم نشسته ، من خیلی باهاش حرف می زنم ، از هر چیزی . و اون موقع انگار آروم و با لبخند داره بهم گوش می ده ، شاید بخندی اما من این جوری حس می کنم .
سالها قبل توی شبای احیا ازش خواستم که خودش رو بهم نشون بده ، بعده ها وقتی توی یه کاری گیر می افتادم ؛ انگار یکی قبل از اینکه من به اون مکان خاص برسم برای حل کارم ، حلش کرده بود....اینجوری شد که دیدمش.
دلبره ، دلبر
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
آره...منم حس کردم...خیلی احساس ناب و خاصی هست...حس کردن اینکه "از رگ گردن بهت نزدیکترم" یعنی چی...
 

mahsa_atishpareh

عضو جدید
مهسا جون

مهسا جون

ميبخشيد اما مگه ميشه ادم معبودش و حس نكنه؟
هميشه كناره مونه
كافيه اطرافمون و نگاهي بندازيم
 

Similar threads

بالا