المینا
عضو جدید
تأخير استجابت دعا
حضرت يعقوب عليه السلام پيغمبر بود، پدر و جد و پسر او هم پيغمبر بودند. چنين انسانى بايد نيمه شب ناله خالصانه كند، در خانه خدا را بزند و اشك بريزد، تا حاجتش را بگيرد.
گريه يعقوب عليه السلام و دعاى او كه عيب نداشت. بلكه گريه خالص الهى بود. انسانى كه از جدّ او تا نوههاى بعد از او تا زمان زكريا عليه السلام همه پيغمبر بودند، وقتى فرزندانش از صحرا برگشتند، گفتند: يوسف عليه السلام را گرگ خورده است: «فَأَكَلَهُ الذّئْبُ» يعنى او را فراموش كن. دنبال او هم نگرد و اميدى هم نداشته باش. يعقوب عليه السلام در نيمه شب به در خانه خدا رفت و يك كلمه گفت: خدايا! عزيز من را به من برگردان.
آيا يك ساعت بعد يوسف عليه السلام را آوردند و در دامن او گذاشتند؟ يعقوب عجله و شتاب نداشت. به پروردگار فرصت داد. خدا هم دعاى او را بعد از چهل سال مستجاب كرد.
عجيبتر از اين دعا، دعاى بعضى از مردم مؤمن است؛ كه با اشك و ناله دعا مىكند: خدايا! لطف و رحمت و عنايت و نعمتت را مىخواهم، اين دعا از دعاهاى مستجاب است، اما چه وقت مستجاب مىشود؟ قيامت كه برپا مىشود، خداوند اين مؤمن را مىخواهد. مىگويد: در نيمه شب، با حال خوش، اشك چشم و اخلاص از من رحمت، كرامت، لطف و محبت خواستى، چون من امور را تدريجى قرار دادم، زمانى كه براى استجابت دعاى تو گذاشته بودم، اكنون است،
دعاى تو مستجاب است. هر چه كه آن شب از من خواستى، در اختيار تو است.
حضرت مىفرمايند: وقتى نتيجه دعا را مىبيند، میگويد: اى كاش حتى يك دعاى من هم در دنيا مستجاب نمىشد. كاش همه دعاهايم در اينجا مستجاب مىشد؛
«الأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقاتِها»
امور به اوقات خود واگذار شدهاند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی استاد حسین انصاریان
حضرت يعقوب عليه السلام پيغمبر بود، پدر و جد و پسر او هم پيغمبر بودند. چنين انسانى بايد نيمه شب ناله خالصانه كند، در خانه خدا را بزند و اشك بريزد، تا حاجتش را بگيرد.
گريه يعقوب عليه السلام و دعاى او كه عيب نداشت. بلكه گريه خالص الهى بود. انسانى كه از جدّ او تا نوههاى بعد از او تا زمان زكريا عليه السلام همه پيغمبر بودند، وقتى فرزندانش از صحرا برگشتند، گفتند: يوسف عليه السلام را گرگ خورده است: «فَأَكَلَهُ الذّئْبُ» يعنى او را فراموش كن. دنبال او هم نگرد و اميدى هم نداشته باش. يعقوب عليه السلام در نيمه شب به در خانه خدا رفت و يك كلمه گفت: خدايا! عزيز من را به من برگردان.
آيا يك ساعت بعد يوسف عليه السلام را آوردند و در دامن او گذاشتند؟ يعقوب عجله و شتاب نداشت. به پروردگار فرصت داد. خدا هم دعاى او را بعد از چهل سال مستجاب كرد.
عجيبتر از اين دعا، دعاى بعضى از مردم مؤمن است؛ كه با اشك و ناله دعا مىكند: خدايا! لطف و رحمت و عنايت و نعمتت را مىخواهم، اين دعا از دعاهاى مستجاب است، اما چه وقت مستجاب مىشود؟ قيامت كه برپا مىشود، خداوند اين مؤمن را مىخواهد. مىگويد: در نيمه شب، با حال خوش، اشك چشم و اخلاص از من رحمت، كرامت، لطف و محبت خواستى، چون من امور را تدريجى قرار دادم، زمانى كه براى استجابت دعاى تو گذاشته بودم، اكنون است،
دعاى تو مستجاب است. هر چه كه آن شب از من خواستى، در اختيار تو است.
حضرت مىفرمايند: وقتى نتيجه دعا را مىبيند، میگويد: اى كاش حتى يك دعاى من هم در دنيا مستجاب نمىشد. كاش همه دعاهايم در اينجا مستجاب مىشد؛
«الأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقاتِها»
امور به اوقات خود واگذار شدهاند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی استاد حسین انصاریان