بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

yasi * m

عضو جدید
شما چرا چراغت خاموشه!!؟
چه معنی میده آدم با چراغ خاموش آن باشه!!؟
 

losi

عضو جدید
مرد ثروتمندی همراه با هشت پسر و دختر و نوه هایش در یک باغ بزرگ زندگی می کرد و با اینکه همه چیز داشت، نگران فرزندان و نوه هایش بودکه به خاطر ثروت او ، هیچ کدام کار نمی کردند و زحمت نمی کشیدند.
یک روز مرد ثروتمند فکری به سرش زد... فردا صبح هر کدام از فرزندان و نوه ها که می خواستند از وسط جاده باغ بگذرند ، چشمشان به تخته سنگ بزرگی افتاد که راه عبور و مرور آنها را بسته بود .
اما آنها نمی دانستند که مرد ثروتمند از پنجره اطاقش آنها را نگاه می کند. بدون اینکه به خودشان زحمت بدهند که لااقل سنگ را از سر راه خودشان یا بقیه ی اعضای خانواده بردارند ، از کنارش گذشتند و رفتند.
خورشید کم کم داشت غروب می کرد و مرد ثروتمند از دیدن آن صحنه ها سخت متاثر شده بود که ناگهان متوجه شد که پیرمرد خدمتکار در حالی که لوازم زیادی در دست داشت، همین که به تخته سنگ رسید، لوازمش را پایین گذاشت و به هر سختی بود تخته سنگ را برداشت و آن را از سر راه دور کرد و ... که در همان لحظه چشمش به یک کیسه پر از صد دلاری افتاد.
پیرمرد باغبان داخل کیسه را نگاه کرد تا صاحبش را پیدا کند، که یادداشتی را وسط بسته های صد دلاری دید که نوشته بود:
هر سد و مانعی که سر راهتان باشد، می تواند مسیر زندگیتان را تغییر دهد، به شرط آنکه سعی کنید آن مانع را از سر راه بردارید !
پیرمرد باغبان خوشحال بود ، اما پیرمرد ثروتمند به حال فرزندانش اشک می ریخت...
 

shahkoorosh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تار می تنم ، تار می تنم ،
دورِ بودنم ، دور تنم
هر روز در انتظار فردا
و هر فردا ، در انتظاری ديگر
تولدی ديگر٬ تولدی دوباره٬ بودنی ديگر بار٬
و هر بار ...
پروانه ها مرا از پريدن باز میدارند .
چه مغرورند ،
و چه خودخواه !
که بالهای رنگارنگشان ، کرشمه ی بودنشان هست .
و پاره پاره ی تار های من ، گواه خيره سريشان .
مگر نه که آنان هم روزی کرمی بودند ، به زشتی کودکيشان ،
و مگر نه که آنان هم دور خود تار تنيدند .
و حال هر خال هر بالشان ثمره ی تار های آفرينشی ست که روزی بودنشان را در سکوتی محض و در سکونی بی روح خلاصه می کرد .
و من امروز چون يک عنکبوت تار می تنم ،
تا پيله ای بسازم دور بودنم و در آن ساکت و بی روح ، بخوابم
چون يک تکه آرامی
و پس از طلوع دوباره ی خورشيد
من به سوی نور پرواز خواهم کرد .
برای هر شمع اشک خواهم ريخت
برای هر گل سرخ قصه خواهم گفت
آری ، من – عنکبوت – پرواز خواهم کرد .
تا خود خورشيد ، تا خود نور .
.
.
.
اما ...
پروانه ها پيله ی مرا پاره می کنند .
و نيستیِ خود را در پاره کردن تار های من می جوييند .
نمیدانم چرا !
مگر آنها خود روزی عنکبوت نبودند ،
که اينک عنکبوتيان را از رسيدن به صفحه ی آسمان پروانه ها باز می دارند ؟!
آن هم با بهايی به سنگينی نابودی خود .
مگر نه که بال پروانه بايد به شعله ی شمع بسوزد !
پس چرا يک پروانه راضی می شود بالهايش را در تارهای من بشکند ؟!
تا من – عنکبوت – در حسرتِ پرواز و پروانه شدن
همچنان ،
و تا هميشه،
باقی بمانم .
ولی من
تار می تنم ، دورِ تنم ،
دورِ بودنم .
 

shahkoorosh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگه پلکام سنگین شدن...شب همتون بخیر باشه...

لالالالایی...لالالالایی...

لالالالایی...لالالالایی...

قورباغه ساکت، خوابیده بیشه...

لالالالایی...

...خوب بخوابید...:gol:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

losi

عضو جدید
مثل اینکه همه رفتن....
شب همگی بخیر... خوابهای خوب ببینید
 

losi

عضو جدید

دختران شهر
به روستا فکر می کنند

دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند

مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند

مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند

کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد؟

خیلی قشنگ بود... مرسی :gol:
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
کجا بودم کجا رفتم

کجایم من نمی دانم

به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم
ندارم من در این حیرت
به شرح حال خود حاجت که او داند که من چونم اگرچه من نمی دانم





چو من گم گشته ام از خود، چه جویم باز جان و تن

که دگر جان نمی بینم طلسم تن نمی دانم
چگونه دم توانم زد در این دریای بی پایان
که درد عاشقان آنجا به جز شیون نمی دانم
برون از پرده گر رو می کنی اثبات شرک افتد
که من در پرده جز نامی ز مرد و زن نمی دانم





کجا بودم کجا رفتم

کجایم من نمی دانم
به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم






***

***
***
در آن خرمن که جان من در آنجا خوشه می چیند
همه عالم و مافیها به نیم ارزن نمی دانند
از آنم سوخته خرمن که من عمری در این صحرا
(اگرچه خوشه می چینم ره خرمن نمی دانم)





چو از هردو جهان خودرا نخواهم مسکنی هرگز

سزای درد این مسکین یکی مسکن نمی دانم





کجا بودم کجا رفتم

کجایم من نمی دانم
به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم …

:D
 
آخرین ویرایش:

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
:D
مقصود جان میتونی این پست رو تاپیک کنی بذاری تو تالار موسیقی...
سلام نگارآقا..خوبی عزیزخان؟:biggrin: شبت بخیر باشه عزیزم
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
سلام
امروز همه غایبند
راستی حالتون خوبه ؟
------------------------------
پیشنهاد جالبی بود خانم /اقا مدیر
ممنون ازتون در ضمن سلام .
 
آخرین ویرایش:

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
:biggrin: مقصودجان وقتی من و نگار هستیم یعنی همه!!دیگه کی رو میخوای غیر از ما؟!؟:D
شما چطوری؟
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مقصود جان میتونی این پست رو تاپیک کنی بذاری تو تالار موسیقی...
سلام نگارآقا..خوبی عزیزخان؟:biggrin: شبت بخیر باشه عزیزم
__________________

سلام!
خوبی؟

سلام
امروز همه غایبند
راستی حالتون خوبه ؟
------------------------------
سلام
ممنون
پیشنهاد جالبی بود خانم /اقا مدیر
ممنون ازتون در ضمن سلام .
همون اقا صحیحه
 

shahkoorosh

عضو جدید
کاربر ممتاز
به به سلام آبجی نگار...اینطرفا...کم پیدایی آبجی! امشب برامون قصه چی داری؟:D
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
:biggrin: مقصودجان وقتی من و نگار هستیم یعنی همه!!دیگه کی رو میخوای غیر از ما؟!؟:D
شما چطوری؟
نمردیمو معنی همه رو هم دونستیم :surprised:
ممنون ارامی :w27:
خدا رو شکر شما هم خوبید .
 

Similar threads

بالا