بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانم هاى باهوش

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت: اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت: نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم،
۱۰ برابر آن را برای همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت: مشکلی ندارد.
آرزوی اول خود را گفت: من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.
قورباغه به او گفت: اگر زیباترین شوی شوهرت
۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیفتد و تو او را از دست دهی.
خانم گفت: مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهد ماند. پس آرزویش برآورده شد.
بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت: شوهرت
۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگیتان لطمه بزند.
خانم گفت: نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.
آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.
خانم گفت: می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!
نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.
قابل توجه خواننده های خانم؛ اینجا پایان این داستان بود. لطفاً صفحه را ببندید و برید حالشو ببرید.
.
.
مرد دچار حمله قلبی
۱۰ برابر خفیف تر از همسرش شد!!!

 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ولییییی من اگه بودم
همون اول با کیفم کوبیده بودم تو سرش
البته ضررش این بود که شیرینیهارو بعد تو کیفم له شده می یافتم :دی
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
امید

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امید[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یکی بود یکی نبود[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چهارشمع به آهستگی می سوختند و در محیط آرامی صدای صحبت آنها به گوش می رسید[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شمع اول گفت:من صلح وآرامش هستم اما هیچ کسی نمیتواند شعله ی مرا روشن نگه دارد.من باور دارم که به زودی میمیرم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سپس شعله ی صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شمع دوم گفت:من ایمان هستم و برای بیشتر آدمها دیگر در زندگی ضروری نیستم,پس دلیلی وجود ندارد که روشن بمانم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شمع سوم با ناراحتی گفت:من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]انسانها من را در حاشیه ی زندگی خود قرار داده اند و اهمیت مرا درک نمی کنند.آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود عشق بورزند[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ناگهان کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید وگفت:چرا شما خاموش شده اید,شما قاعدتا باید تا آخر روشن بمانید[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سپس شروع به گری کرد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آنگاه شمع چهارم گفت:نگران نباش تا زمانی که من وجود دارم ما میتوانیم بقیه ی شمعها را دوباره روشن کنیم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من امید هستم[/FONT]
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولییییی من اگه بودم
همون اول با کیفم کوبیده بودم تو سرش
البته ضررش این بود که شیرینیهارو بعد تو کیفم له شده می یافتم :دی

کلا حقشونه بکوبی تو سرشون ....:biggrin::D
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به همگی جوابشم واجب میباشد
سلام
خوش امدی
بچه ها این مهمون جدید رو من دعوت کردم
بهش جا بدین بشینه
عزیزم اینجا پذیرایی نداریم
سلف سرویسه
ولی تو که میری از خودت پذیرایی کنی
بی زحمت واسه ما هم خوراکی بیار :دی
روناک جان
اینجا گاهی یه عالم جمع میشن
گاهی مثل امشب یه کم
ولی به هر حال
چه کسی باشه
چه نباشه
مطمئنم گرمترین جای باشگاه ست

کلا حقشونه بکوبی تو سرشون ....:biggrin::D
هاااااا
یاسمن چی شدی؟
بیا پذیرایی مهمون داریم
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو كه گفتي سلف سرويسه:surprised:
حالا يه پذيرايي مختصر و مفيد مي كنيم:w02:
ها دیگه
هر کی از خودش پذیرایی می کنه
این وسط یه دورم از من پذیرایی می کنه
:دی
بچه ها من کم کم برم
7 باید بیدار شم
فردا 8 تا 4 کلاس دارم
ش همگی خوش
خیلی خوش گذشت
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ها دیگه
هر کی از خودش پذیرایی می کنه
این وسط یه دورم از من پذیرایی می کنه
:دی
بچه ها من کم کم برم
7 باید بیدار شم
فردا 8 تا 4 کلاس دارم
ش همگی خوش
خیلی خوش گذشت


نگار جونم ببخش خیلی موندی ....
ایشالله فردا برات روز خوبی باشه ..
مرسی گلی ... خوش گذشت :gol:
 
  • Like
واکنش ها: k2_h

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
ها دیگه
هر کی از خودش پذیرایی می کنه
این وسط یه دورم از من پذیرایی می کنه
:دی
بچه ها من کم کم برم
7 باید بیدار شم
فردا 8 تا 4 کلاس دارم
ش همگی خوش
خیلی خوش گذشت
شبت پر ستاره:gol:
موفق باشي:gol:

سلام سلام
جواب بدین که واجبه
شما پستاي ما رو نمي بيني؟:surprised:

دوستای نازنین ... شب خوبی بود
شبتون نقره ای ... خوب بخوابید ...
شبت پرستاره:gol:
 
  • Like
واکنش ها: k2_h

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چرا به من میگی کچل خان؟ یا بگو کچل، یا کچل جان، یا معصومه :D
خوبم ممنون :smile: تو خوبی؟
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلامممم
اومدم پست زم تاپیک بیاد بالا
ببنیم
حالا که خیلی از بچه های کرسی هستن
کدومشون جرات داره الان اینجا نیاد!!
 

Similar threads

بالا