بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام بهنازجون.الهی:D
منم برای خواهرم از اینجا قصه می خونم می خوابونمش!!:D
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه ها جون من اگه تكراريه بگيد عوضش كنم


آقاي جك رفته بود استخدام بشود ، صورتش را شش تيغه كرده بود و كروات تازه اش را به گردنش بسته بود ، لباس پلو خوري اش را پوشيده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هاي مدير شركت جواب بدهد.
اقاي مدير شركت بجاي اينكه مثل نكير و منكر ، آقاي جك را سين جين بكند ، يك ورق كاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به يك سئوال پاسخ بدهد. سئوال اين بود:
شما در يك شب بسيار سرد و طوفاني ، در جاده اي خلوت رانندگي ميكنيد ، ناگهان متوجه ميشويد كه سه نفر در ايستگاه اتوبوس ، به انتظار رسيدن اتوبوس ، اين پا و آن پا ميكنند و در آن باد و باران و طوفان چشم براه معجزه هستند تا اتوبوس بيايد و آنها سوار شوند.
يكي از آنها پيره زن بيماري است كه اگر هر چه زودتر كمكي به او نشود ممكن است همانجا در ايستگاه اتوبوس غزل خداحافظي را بخواند.
دومين نفر، صميمي ترين و قديمي ترين دوست شما است كه حتي يك بار جان شما را از مرگ نجات داده است.
اما نفر سوم دختر خانم بسيار زيبا و جذابي است كه زن رويايي شما مي باشد و شما همواره آرزو داشتيد او را در كنار خود داشته باشيد .
حال اگر اتوموبيل شما فقط يك جاي خالي داشته باشد ، شما از ميان سه نفر كداميك را سوار ماشين تان مي كنيد؟؟؟
پير زن بيمار؟؟ دوست قديمي؟؟ يا آن دختر زيبا را ؟؟

جوابي كه آقاي جك به مدير شركت داد، سبب شد تا از ميان دويست نفر متقاضي، برنده شود و به استخدام شركت درآيد.

و اما پاسخ آقاي جك:
آقاي جك گفت: من سوييچ ماشينم را ميدهم به آن دوست قديمي ام تا پير زن بيمار را به بيمارستان برساند و خود من با آن دختر خانم در ايستگاه اتوبوس ميمانم تا اتوبوس از راه برسد و ما را سوار كند
 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ببخشید پریدم وسط داستانتون اول اینو ببینید بعد داستان..


عروس و دوماد جالب....







 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
بچه ها جون من اگه تكراريه بگيد عوضش كنم


آقاي جك رفته بود استخدام بشود ، صورتش را شش تيغه كرده بود و كروات تازه اش را بهگردنش بسته بود ، لباس پلو خوري اش را پوشيده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هايمدير شركت جواب بدهد.
اقاي مدير شركت بجاي اينكه مثل نكير و منكر ، آقاي جك راسين جين بكند ، يك ورق كاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به يك سئوال پاسخ بدهد. سئوال اين بود:
شما در يك شب بسيار سرد و طوفاني ، در جاده اي خلوت رانندگيميكنيد ، ناگهان متوجه ميشويد كه سه نفر در ايستگاه اتوبوس ، به انتظار رسيدناتوبوس ، اين پا و آن پا ميكنند و در آن باد و باران و طوفان چشم براه معجزه هستندتا اتوبوس بيايد و آنها سوار شوند.
يكي از آنها پيره زن بيماري است كه اگر هر چهزودتر كمكي به او نشود ممكن است همانجا در ايستگاه اتوبوس غزل خداحافظي رابخواند.
دومين نفر، صميمي ترين و قديمي ترين دوست شما است كه حتي يك بار جان شمارا از مرگ نجات داده است.
اما نفر سوم دختر خانم بسيار زيبا و جذابي است كه زنرويايي شما مي باشد و شما همواره آرزو داشتيد او را در كنار خود داشته باشيد .
حال اگر اتوموبيل شما فقط يك جاي خالي داشته باشد ، شما از ميان سه نفر كداميكرا سوار ماشين تان مي كنيد؟؟؟
پير زن بيمار؟؟ دوست قديمي؟؟ يا آن دختر زيبا را؟؟

جوابي كه آقاي جك به مدير شركت داد، سبب شد تا از ميان دويست نفر متقاضي،برنده شود و به استخدام شركت درآيد.

و اما پاسخ آقاي جك:
آقاي جك گفت: منسوييچ ماشينم را ميدهم به آن دوست قديمي ام تا پير زن بيمار را به بيمارستان برساندو خود من با آن دختر خانم در ايستگاه اتوبوس ميمانم تا اتوبوس از راه برسد و ما راسوار كند
محمد تکراری بود عوضش کن یکی دیگه بوگو

آخ جون تا صبح هی بگیم تکراریه یه عالمه داستان بگه!!!:biggrin:
من شنیده بودم ولی آخرش رو نه!!یعنی معما گونه!!ولی هیچ وقت جوابش رو نشنیده بودم!;)
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
راستي يه داستان طنز خيلي كوتاه هم دارم اگه خواستين بگين تعريف كنم
 

iceman10

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بهناز
خوبي؟
اينم داستان تازه بازم دارم اگه خواستين بگيد تعريف كنم
محمد جان ممنون منم شنیده بودمش
بچهها من برم بخوابم اینجا انگار یسری گربه دارن یسری دیگرو میخورن خیلی صدای وحشتناکی میاد :cry:
عصرم یه فیلم وحشتناک دیدم
من برم زیر پتوم گریه کنم:cry:
شبتون بخیر
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
محمد جان ممنون منم شنیده بودمش
بچهها من برم بخوابم اینجا انگار یسری گربه دارن یسری دیگرو میخورن خیلی صدای وحشتناکی میاد :cry:
عصرم یه فیلم وحشتناک دیدم
من برم زیر پتوم گریه کنم:cry:
شبتون بخیر
پس وايسا اينو گوش كن بعد برو
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مردی میره پیش کیشیش تا اعتراف کنه میگه:من در زمان جنگ جهانی دوم به یک مرد در خانه خود پناه دادم
کشیش می گه: خوب این که گناه نیست !
مرد می گه : ولی من بهش گفتم به خاطر هر هفته که خونه من بمونه باید ۵ دلار بپردازه!
کشیش می گه : درسته تو کارت خوب نبوده ولی تو کارت رو با نیت خوبی انجام دادی!
مرد می گه : اوه متشکرم فقط یه سوال دیگه ....
کشیش: بگو فرزندم
مرد می گه : آیا باید بهش بگم جنگ تموم شده!!!!
 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محمد جان ممنون منم شنیده بودمش
بچهها من برم بخوابم اینجا انگار یسری گربه دارن یسری دیگرو میخورن خیلی صدای وحشتناکی میاد :cry:
عصرم یه فیلم وحشتناک دیدم
من برم زیر پتوم گریه کنم:cry:
شبتون بخیر

فردا انشاالله ساعت 11 صبحانه...:smile:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
محمد جان ممنون منم شنیده بودمش
بچهها من برم بخوابم اینجا انگار یسری گربه دارن یسری دیگرو میخورن خیلی صدای وحشتناکی میاد :cry:
عصرم یه فیلم وحشتناک دیدم
من برم زیر پتوم گریه کنم:cry:
شبتون بخیر
وای معلوم شد تو دختری!!!:biggrin:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
مردی میره پیش کیشیش تا اعتراف کنه میگه:من در زمان جنگ جهانی دوم به یک مرد در خانه خود پناه دادم
کشیش می گه: خوب این که گناه نیست !
مرد می گه : ولی من بهش گفتم به خاطر هر هفته که خونه من بمونه باید ۵ دلار بپردازه!
کشیش می گه : درسته تو کارت خوب نبوده ولی تو کارت رو با نیت خوبی انجام دادی!
مرد می گه : اوه متشکرم فقط یه سوال دیگه ....
کشیش: بگو فرزندم
مرد می گه : آیا باید بهش بگم جنگ تموم شده!!!!
:biggrin:;)
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من يه خواهر زاده دارم 4 سالشه به دختر ميگه دستل هر وقت ميگي دخمل ياد اون مي افتم:biggrin:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
بچه ها شبتون بخیر باشه.من رفتم لالا.محمدحسین ممنون از داستان هات.:gol:
شیخ اشراق بازم پیش ما بیا;):gol:
یخ جان عزیز شبت خوش:gol:
بهنازجان خوب بخوابی:gol:
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه ها شبتون بخیر باشه.من رفتم لالا.محمدحسین ممنون از داستان هات.:gol:
شیخ اشراق بازم پیش ما بیا;):gol:
یخ جان عزیز شبت خوش:gol:
بهنازجان خوب بخوابی:gol:

شب شما هم خوش خواباي خوب خوب ببيني
منم رفتم بخوابم
 

behnaz_arch

عضو جدید
شرمنده من دیشب بدون خداحافظی رفتم از دست ارورهای سایت :(
دیگه حوصلم سر رفت دوباره برنگشتم :redface:
مرسی داستان خوبی بوده
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه کرسی نشینای گل .. خوبین ؟؟؟؟؟؟؟
میدونم الان هیچکدوم نیستین .. من واسه همین زودتر اومدم تا اینجا رو مرتب کنم و تر تمیز کنم ..
یه چایی دختر ریز هم آماده کنم تا بیایین .. از الان گفته باشم .. امشب مهمون من هستین ..
فعلا ...
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام حاضر غایب می کنی؟؟نگارخان؟:D
من حاضر!!سلام
 

Similar threads

بالا