بي قراري Restlessness

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
بي قراري حالتي است كه در آن يك سري حركات و رفتارهاي نامتجانس و ناجوري در كودك ديده مي شود و علاوه بر آن از لحاظ شخصيتي نيز نوعي ناهماهنگي به وجود مي آيد و كودك در آن واحد گويي تحت تأثير افكار متضاد قرار مي گيرد ، معمولاً نيروي انگيزش و قدرت اراده ي اين گونه كودكان ناكافي است و از لحاظ عاطفي نيز زياد هيجان پذيري دارند .
بي قراري را نبايد يك بيماري تلقي كرد ، بلكه به آن به عنوان يك خصوصيت رفتاري يا علامت بيماري بايد نگاه كرد . بيماري اصلي عبارت از نارسايي و عدم توانايي در كنترل عادي و حفظ يك رفتار است و بي قراري نشانه ي اين بيماري است . اين قبيل كودكان به مدت زياد نمي توانند تمركز دقت داشته باشند و در نتيجه قادر نيستند فعاليتي را به طور مداوم انجام دهند ، زود خسته مي شوند و نبايد از آنان انتظار پشتكار داشت .

علائم باليني
علائم باليني بي قراري را از سه جنبه ي حركتي ، رواني و عاطفي مي توان مطالعه نمود .

الف - جنبه هاي حركتي :

معمولاً در اين كودكان نوعي عقب ماندگي حركتي مشاهده مي شود ، مثلاً كودك 10 ساله 2 تا 3 سال عقب ماندگي حركتي نشان مي دهد . كودك بي قرار نمي تواند اعمال و حركات خود را سازمان بخشيده ، به طور منظمي آنها را در فعاليت هاي حركتي خود به كار برد .
كودك بي قرار نمي تواند آرام بگيرد ، به همه چيز دست مي زند و موجود بي نظمي مي شود . در حركات خود ناشيگري نشان مي دهد و از تطابق حركات باز مي ماند . در چهره ي اين قبيل كودكان و يا در اندامهايشان هميشه بسياري حركات بي فايده وجود دارد .
غالباً مي توان اين علائم نارسايي حركات را در انقباض و انبساط پاره اي قسمتهاي اختصاصي مشاهده كرد . كودك معمولاً نمي تواند اين انقباض و انبساط را به طور دلخواه به وجود آورد .
در همين زمينه حركتي سه علامت مشخصه وجود دارد : يكي همان حركات اضافي قسمتهاي مختلف بدن ( تيك ها ) هستند و ديگري دشواري هاي تكلمي و لكنت زبان و سومي شب ادراري كه هر يك جداگانه در فصل هاي مربوط شرح داده خواهند شد ولي آنچه قابل ذكر است ، اين است كه در همه ي اين حالات نارسايي دستگاه حركتي غير قابل انكار است .

نتايجي كه از اين حالات كودك حاصل مي شود در وهله ي نخست اين است كه اطرافيان به هيچ وجه تاب تحمل او را ندارند و از حضور او در رنج هستند . در مرحله ي بعدي وجود اين قبيل كودكان موجب مي گردد كه چه در داخل منزل و چه در محيط مدرسه و به طور خلاصه هر جا كه باشند وضعيت رواني خاصي به وجود آيد كه عصبانيت بهترين معرف آن خواهد بود .

ب- جنبه هاي رواني :

جنبه ي ررواني بي قراري را مي توان در كمبود دقت و كمبود قواي ذهني جستجو كرد . معمولاً كودك بي قرار به سهولت از يك موضوع به موضوع ديگري مي پردازد ، فكر و حواس او لاينقطع به سوي چيزهايي كه تازه در معرض ديد او قرار مي گيرند معطوف مي شود ، از لحاظ فعاليت ذهني پراكندگي دارد ، خيلي زود خستگي پذيري ذهني از خود نشان مي دهد و در نتيجه اكثر اين كودكان در مدرسه كمتر مي توانند پيشرفت تحصيلي داشته باشند . حالت حركت و بي قراري زياده از حد اين كودكان سبب مي شود كه از طرف اولياء مدرسه به عنوان شاگرد بد و بي انضباط معرفي شوند و در اكثر موارد از كلاس اخراج گردند .
اندازه گيري هاي عيني نشان داده است كه بين توفيق تحصيلي اين كودكان و هوش واقعي آنان تفاوت قابل ملاحظه اي به چشم مي خورد .

معمولاً اين قبيل كودكان را تنبل مي نامند ، در حالي كه بيشتر از آنكه تنبل باشند خستگي پذيري دارند . هر چه بزرگتر مي شوند حالت بي قراري بيشتر مشاهده مي شود ، شغل خود را مرتب عوض مي كنند ، در اكثر موارد به مواد مخدر يا الكل روي مي آورند و دوستان ناباب پيدا مي كنند و بالاخره به بيمارستان هاي رواني يا محاكم دادگستري كشيده مي شوند . در بين جوانان بزهكار نيز افراد بي قرار ديده مي شوند . آنها دوست دارند جابجا شوند ، به مسافرت بروند ، در نيروي دريايي و ارتش استخدام شوند ، ولي به علت مقررات خشك نظامي از آنجا نيز فرار مي كنند .

ج - جنبه ي عاطفي :

از نظر عاطفي و هيجاني متعادل نيستند و به خصوص نمي توانند هيجانات خود را كنترل كنند . بسيار احساساتي هستند ، عكس العمل شديد عاطفي از خود نشان مي دهند ولي در عين حال حتي به آنچه كه عشق مي ورزند يا دشمني نشان مي دهند ، ثبات و پايداري ندارند . خيلي زود به چيزهاي نو علاقه مند مي شوند ، به اشخاص تازه وارد مي پيوندند ، ولي خيلي زود از علاقه مندي و دوستي خود دست برمي دارند ، گاه بي جهت دچار بحران هاي غم و اندوه مي شوند و يا عصبانيت و خشم از خود نشان مي دهند ، بالاخره هر جا مواجه با مخالفت شديد شوند ، عصبانيت و خشم خود را به منتهي درجه آشكار مي سازند .


رفتارهاي همراه بي قراري
يكي از رفتارهاي بارز اين افراد كه نسبتاً زياد هم ديده مي شود ، فرار از مدرسه است و گاهي اين فرار تنها به فرار از مدرسه ختم نمي شود ، بلكه به شكل غيبت و فرار چند روزه از منزل و محيط زندگي عادي درمي آيد و اكثراً دلايلي كه براي توجيه فرار خود ذكر مي كنند بسيار ناچيز و غير معقول است .
در رفتار افراد بي قرار دزدي و دله دزدي زياد ديده مي شود . اين دستبردها از محيط خانوادگي و مدرسه و مغازه ها شروع مي شود و انگيزه ي اين عمل را گاه فقط فايده ي آني از شيئي مورد نظر و گاهي جبران ظلم و ستم اطرافيان و بالاخره زماني سهولت انجام دزدي ذكر مي كنند .
در مراحل ديگر به خودكشي و يا لااقل رفتارهاي تهديد آميز در اين زمينه برخورد مي كنيم . علت اقدام به خودكشي غالباً بسيار سطحي و بچه گانه است و معمولاً بدون فكر قبلي و تهيه ي مقدمات انجام مي گيرد . بيشتر اين قبيل رفتارها را بايستي به حساب بي كفايتي و عدم كنترل هيجانها گذاشت .
اندكي بعد در دوره ي نوجواني و جواني به افراد بي قرار برخورد مي كنيم كه داراي شخصيت هاي نامتعادل هستند و نا آرامي آنها از لحاظ انتخاب شغل و يا انتخاب محل زندگي و مسكن به خوبي به چشم مي خورد


علت :

درباره ي علت وجود حالات بي قراري روان شناسان معتقدند كه همه ي بي قراري ها يكسان نيستند و تحت شرايط واحدي به وجود نمي آيند . به همين جهت از لحاظ سبب شناسي مي توان سه نوع بي قراري تشخيص داد :

الف - بي قراري هاي فرعي :

علت انتخاب كلمه ي فرعي براي اين نوع بي قراري ها اين است كه بيماري معيني خواه به صورت حاد يا مزمن موجبات بروز بي قراري را فراهم مي آورد ولي بعد از آنكه بي قراري به وجود آمد ولو اينكه علت اصلي از بين برود ، بي قراري باقي مي ماند و به شكل مزمن در مي آيد ، به عنوان مثال مي توان از صدمه هايي كه به سيستم عصبي مركزي وارد مي شود ياد كرد . اين صدمه ها به نوعي حالت تطابق و تعادلي را كه معمولاً در سيستم عصبي وجود دارد به كمك آن حركات ما هماهنگي پيدا مي كند از بين مي برد و در نتيجه عدم هماهنگي حركات حاصل مي شود و يا به عنوان مثال اگر در دوره ي بارداري و يا به موقع تولد ضربه اي به كودك وارد شود ، يا دچار بيماري هاي عفوني گردد ، اين حالت به وجود مي آيد .

در دوره ي كودكي نيز گاهي اوقات بيماري هايي نظير سرخك يا سياه سرفه و يا بيماري مننژيت مي تواند همين بي قراري ها را به وجود آورد . بالاخره بايستي نقش هورمون هاي ترشحه از غدد ترشح داخلي را ياد كرد . به طور مثال ترشح زياده از حد تيروئيد عامل ايجاد ناهماهنگي هاي حركتي و در نتيجه بي قراري است .

ب - بي قراري هاي محيطي :

در اين نوع بي قراري ها عامل اساسي محيط زندگي كودك است . شرايط خانوادگي نا مساعد چه از لحاظ اجتماعي و چه از لحاظ عاطفي و اقتصادي گاه موجب مي شوند كه كودكان حالت تعادل خود را از دست بدهند . در خانواده هايي كه هماهنگي فكري بين پدر و مادر وجود ندارد و يا كودك به خود واگذاشته شده است و يا كمبودهاي عاطفي به شكل حادي وجود دارند ، در كودكان نوعي بي قراري حركتي ، رواني به وجود مي آيد . گاهي اوقات سازمان خانواده در ايجاد اين نوع ناراحتي ها دخالت دارد ، به عنوان مثال در خانواده اي كه پدر يا مادر دچار الكل هستند و رفتارهاي خشني دارند و يا پدر و مادر از يكديگر جدا شده و با هم خصومت مي ورزند ، بسياري موارد بي قراري در كودكان ديده شده است .
گاهي احتياج به اينكه اين موارد براي ناآرامي وجود داشته باشند ، نيست . مثلاً ديده شده است كه در خانواده اي پدر غالباً از محيط خانوادگي دور است ( به علت بيماري ، محكوميت يا شغلي كه دارد ) كودكان علائم و نشانه هاي بي قراري را از خود بروز مي دهند . بديهي است كه در اين قبيل موارد بعد از آنكه تعادل خانوادگي به وضع اوليه درآمد مشكلات رفتاري كودكان بهبود مي يابد .
گاهي اوقات ممكن است هم پدر و هم مادر در خانواده باشند ، ولي كودك احساس سرپرستي هيچكدام را نكند . به عبارت ديگر تنبيه و تشويقي در كار نباشد ، در اين مورد نيز با رفتارهاي نامتعادل برخورد مي كنيم.

مورد ديگر كودكاني هستند كه توسط پدربزرگ و مادر بزرگ تربيت مي شوند كه در اين صورت نظمي در تربيت كودكان آنطور كه پدر و مادر مي توانند رعايت نمي شود و در نتيجه كودك ضمن سوء استفاده از اين محيط تربيتي ، رفتارهاي نامتعادلي را نشان مي دهد و بالاخره نمونه ها و سرمشق هايي كه در دسترس كودكان قرار مي گيرند ، مي توانند كودكان را دچار كج رفتاري و بي قراري بكنند .

ج - بي قراري هاي ارثي :

مواقعي نيز بي ثباتي حركتي به خاطر اين است كه فرد از لحاظ ارثي زمينه ي مساعدي براي بي ثباتي و نا آرامي دارد و اين بي ثباتي ها گاه نتيجه ي وضع عاطفي و گاه زاييده ي كيفيت رشد عقلي آنها است و مهمترين اين گروهها عبارتند از :
1- گروه كودكان هيجاني : كه نيمي از افراد بي قرار را تشكيل مي دهند . اين كودكان همچنان كه از اسم گروه آنها پيدا است خيلي زود به هيجان مي آيند و كنترل هيجان را نيز ندارند .
2- گروه كودكان عقب مانده ي ذهني : در حقيقت خستگي پذيري علت اصلي بي ثباتي آنها است .
3- گروه كودكان منزوي : اين كودكان معمولاً در خود فرو مي روند ، از جمع گريزانند ، زود خشمگين مي شوند ، قهر مي كنند و در رفتار خود با گروه سردي و بي ميلي نشان مي دهند ، در حقيقت بي قراري اين قبيل كودكان در حدي به عدم يادگيري اجتماعي آنها مربوط مي شود .
4- گروه كودكان نامتعادل و تحريك پذير : اين كودكان نيز ثبات رواني و حركتي ندارند و نامتعادل بودن خود آنها موجب بي قراري رفتارهايشان را فراهم مي سازد .
5- گروه كودكان كج رفتار : معمولاً اين گروه از كودكان بي قرار نفوذ ناپذير و از لحاظ هيجاني آرام ديده مي شوند ولي در عين حال فشارهاي رواني و هيجان هايي را كه دارند نمي توانند كنترل كنند و يا از بروز آنها جلوگيري نمايند .


درمان :
دارو درماني : چنانچه متذكر شديم بي قراري علامت بيماري است نه خود بيماري . علي رغم اين امر دارويي هايي از نوع كلسيم و داروهاي آرام بخش را مفيد مي دانند .
درمان اصلي بي قراري از طريق تربيت مجدد اين است كه به كودكان بياموزيم چگونه بر خود مسلط شوند ، حركات خود را كنترل كنند و در زندگي نظم و ترتيبي به وجود آورند .
براي رسيدن به اين هدفها در مرحله ي اول حركات همراه با آهنگ ورزش و به خصوص تمرين هاي بدني بسيار اهميت دارند . طفل بي قرار بيش از هر كودك ديگري احتياج به هدايت و راهنمايي دارد و براي اين هدايت به مربي و راهنماي شكيبا و بردبار نيازمند است . مربي قبل از هر چيز بايستي نظم حركات را رعايت نمايد . پدران و مادراني كه فكر مي كنند بهتر است كودك را به حال خود بگذارند ، دچار اشتباه هستند . كودك از وراي همين تمرينهاي بدني مي تواند خود را كنترل كند و حركات اندامها و قسمتهاي مختلف بدن را متعادل و هماهنگ سازد . كودكان بي قراري كه به نوعي احساس وابستگي به پدر و مادر يا اطرافيان را از دست مي دهند به گروه بزرگ بزهكاران و مجرمين جوان مي پيوندند . در واقع زمينه ي عاطفي در اين كودكان از بين نرفته است ولي هر چيز ممكن است آنها را منحرف سازد .


منبع : وبلاگ روان شناسي
 
بالا