به یاد شهید حسین علم الهدی...

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
بسم رب الشهدا
فریاد کشیدند.....ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی ..فیاسیوف خذینی....
این تیر آخر ترکش است..مال ات را داده ای، خانواده ات را داده ای، آبرویت را داده ای...حالا تو مانده ای و جانی میان سینه که بی تابی می کند برای خلاصی....برای بقا....
محاصره شده بودی در جهاد اکبرت...حالا اما مثل علی اکبر(ع) شده ای، پاره...پاره...حصر نفس را شکسته ای و پریده ای، بی بال....
سنت سفاکان است. حرمت حرم نگه نمی دارند....شنیده ای که؟ سال 59 بود. پس از اشغال خرمشهر، کار به هویزه کشید....تانک ها سر زده از دروازه های شهر گذشتند و مهمان ناخوانده شدند...
<نصر من الله و فتح قریب فبشر الصابرین>
بهمن ماه بود که عملیات نصر کلید خورد. نصر بود و فتح در پی داشت. توپ خانه ها بی امان مواضع دشمن را هدف می گرفتند و متعدیان را عقب می راندند که...
بنی صدر دستور داد حمایت و پشتیبانی از نیروه های خط مقدم را متوقف کنند.....نیروه های داوطلب و دانشجویان پیرو خط امام، در شهر مانده بودند، فرمانده شان"حسین" بود. حسین علم الهدی.
دشمن جان گرفت، تانک می فرستاد به شکار آدم....
پیکر شهدا بر زمین ماند....بی کفن...بی کفن.....فرمانده شان" حسین" بود.....حسین علم الهدی.....
به یادشهادت شهدای هویزه به فرماندهی سردار سرلشگر حسین علم الهدی....

د

شادی ارواح مطهرشان صلوات
یا زهرا(س)

 

Similar threads

بالا