به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
زینگونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گمگشته ی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
 

غزلک

عضو جدید
باران باش

هیچ کس به باران عادت نمی کند

هر وقت بیاید خیس می شوی :gol:
 

amator_2

عضو جدید
آفاق را گرديده ام مهر بتان ورزيده ام بسيار خوبان ديده ام اما...تو چيز ديگري;)
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ساقي غم من بلند آوازه شدست
سر مستي من برون ز اندازه شدست
با موي سپيد سرخوشم كز مي تو
پيرانه سرم بهار دل تازه شدست
 

hitech

عضو جدید
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تــــکلف مشــــو آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

 

Shima.J

عضو جدید
با داده قناعت کن و با داد بزی

در بند تــــکلف مشــــو آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

زندگی با همه ی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
اضطراب و هوس دیدن و نا دیدن نیست
زندگی ، جنبش و جاری شدن است
از تماشاگه آغاز حیات تا بدان جا که خدا می داند ...:gol:

 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
كاش يا رب آشناييها نبود تا به دنبالش جاييها نبود
كاش او با من نميشد آشنا يا مرا از او نميكردند جدا
كاش ميشد هيچ كس تنها نبود كاش ميشد ديدنت رؤيا نبود


تقديم با عشق:heart::gol:
 

amator_2

عضو جدید
شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت اي عاشق ديوانه فراموش شوي!
سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد
گفت طولي نكشد نيز تو خاموش شوي....
 

amator_2

عضو جدید
هيچكي ما رو تحويل نگرفت.باااااااااااشه عيبي نداره.اينجوريه ديگه
اينگونه ام كه در غم غربت شكيب نيست....
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
هيچكي ما رو تحويل نگرفت.باااااااااااشه عيبي نداره.اينجوريه ديگه
اينگونه ام كه در غم غربت شكيب نيست....

نكشم ناز تورا و ندهم دل به تو هم
تا مرا دوستي و مهر تو پيدا نشود




:gol:

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
بگذر از نيك و بد كه نيك بد است
آن كه بر نيك و بد شمار گذاشت

بر بد و نيك كار و بار جهان
نتوان هيچ اعتبار گذاشت
 

نرگس313

عضو جدید
ای سرو ناز حسن که خوش می روی به ناز
عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز
فرخنده باد طالع نازت که در ازل
ببریده اند برقد سروت قبای ناز
(چون آواتارت خیلی نازه!)
 

amator_2

عضو جدید
اينو هم خودم گفتم.تقديم به شما
من خريدار توام گر چه تو ما را نخري
هر دم آيي به سراغم،چون ز ما بي خبري؟
 
  • Like
واکنش ها: VRWH

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادر اکنون که من شبزده محبوس غمم
ریشه رنج پراکنده شده در بدنم
مثل ایام طفولت که سخن میگفتی
باز هم قصه بگو
 

عطیه 67

عضو جدید
مادر اکنون که من شبزده محبوس غمم
ریشه رنج پراکنده شده در بدنم
مثل ایام طفولت که سخن میگفتی
باز هم قصه بگو


روی نیکوئی نبیند هرکه نیکو کار تر
بیشتر آزار بیند هر که بی آزار تر
من که هرکس را بیاری بودم از ان دستگیر
مانده ام از هرکسی بیکس تر و بی یار تر
هرقدر با چشم عزت مردم را بنگری
می شوی هر روز چون من در نظر ها خوارتر
.
.
.
امیری فیروز کوهی
:gol::)
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
از چه دلتنگ شدي، دلخوشي ها كم نيست
تو نفس را داري و خداوند تو را مي خواهد
دلخوشي يعني عشق
و دل آنكس كه در دم و بازدم خود ، تو را مي خواند
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا تو بي سببي نيستي
به راستي صلت كدام قصيده اي اي غزل؟
ستاره باران جواب كدام سوالي به افتاب از دريچه تاريك؟
كلام از نگاه تو شكل ميبندد
خوشا نظر بازيا كه تو اغاز ميكني
پس پشت مردمكانت
فرياد كدام زندانيست
كه ازادي را به لبان براماسيده گل سرخي پرتاب ميكند؟
ورنه اين ستاره بازي حاسا چيزي بدهكار افتاب نيست
نگاه از صداي تو ايمن ميشود
چه مومنانه نام مرا اواز ميكني
و دلت كبوتر اشتيست در خون تپيده به بام تلخ
با اين همه چه بالا چه بلند پرواز ميكني
تقديم بهm.r119
 

tirmah

عضو جدید
ارزویم این است نتراود اشک از چشم تو مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت
و به اندازهی هر روز تو عاشق باشی عاشق انکه تورا میخواهد و
به لبخند تو از خویش رها می گردد
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه به لحظه ميرود
ثانيه ها با غم و درد
چون به كرانه ميرسد
خاطره هاي تلخ وسرد
رفته اي از كوچه و من منتظرت نشسته ام
كو قدمي كه پر كند
فرش غريب كوچه را؟؟؟
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند

به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم

لستر هم با زرنگی آرزو کرد

دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد

بعدا هر کدام از این سه آرزو

سه آرزوی دیگر آرزو کرد

آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی

بعد با هر کدام از این دوازده آرزو

سه آرزوی دیگر خواست

که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...

به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد

برای خواستن یه آرزوی دیگر

تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...

بعد آرزوهایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن

جست و خیز کردن و آواز خواندن

و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر

بیشتر و بیشتر

در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند

عشق می ورزیدند و محبت میکردند

لستر وسط آرزوهایش نشست

آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا

و نشست به شمردنشان تا ......

پیر شد!

و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود

و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند

آرزوهایش را شمردند

حتی یکی از آنها هم گم نشده بود

همشان نو بودند و برق میزدند

بفرمائید چند تا بردارید!

به یاد لستر هم باشید

که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها

همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد ...!


شل سیلور استاین

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محبت :gol:




من بدجوری شکستم



از همه دنیا نا امیدو خستم



اما عزیزم هنوزم که هنوزه



تورو مثل خدا می پرستم








تو برام همیشه تکیه گاهی



در این آشفته بازار یه امید وپناهی



گل من بذار صادقانه بگم



من یه ستارم توتنها ماهی







دوست دارم قد تموم آسمون



رنگهای مغرور رنگینکمون



عاشقت هستم مهربون



قد قطره های زلال بارون
 
آخرین ویرایش:

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب انگاري دوباره
گم شدي تو يه ترانه
توي اين خلوت نشستن
بي تو معنايي نداره
بي حضور تو چه سخته
لخظه هام رنگه شكسته
بي تو آرزو سرابه
قصر روياها خرابه
تقديم به نازنين جان
 

Nedanino

عضو جدید
نیمه شب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار
ریخت از پرتو لغزنده شمع
سایه ی دست گلی بر دیوار

همه گل بود ولی روح نداشت
سایه ای مضطرب و لرزان بود
چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه
شمع خاموش شد از تندی باد

اثر از سایه به دیوار نماند!
کس نپرسید کجا رفت که بود
که دمی چند در اینجا گذراند

این منم خسته در این کلبه ی تنگ
جسم درمانده ام از روح جداست
من اگر سایه ی خویشم یا رب
روح آواره ی من کیست کجاست ؟
:gol: :gol: :gol:
 

monamona

عضو جدید
بگذار هر روز برایات رویایی باشد در دست نه در دور دست
عشقی باشد در دل نه در سر
و آن دلیلی باشد برای زندگی نه روز مرگی
 

hitech

عضو جدید
دل از غم سوخت ليك از ديده كسب آبرو كردم
به شبهاي جدايي بس كه با ياد تو خو كردم

 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آُسمان است و این دیگر گون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعرهایم برای تو

حرفهایم برای تو


نگاهم برای تو


و..........


قلبم برای تو


و............
دوست دارم
 

Similar threads

بالا