به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتــم بـطبیب گفــتم از درد نهان

گفتـا از غیر دوست بر بند زبان

گفتم که غذا؟ گفت همین خون جگر

گفتم پرهیز؟ گفت از هر دو جهان

وصال او به زمانی هزار روز کند

فراق او ز شبی صد هزار سال کند

هزار آیت دل بردنست یار مرا

ز من هر یکیش طبایع دو صد جمال کند

 

saloma eng

عضو جدید
به کجا چنین شتابان؟
گون ازنسیم پرسید!
به هر ان کجا که باشد به جز این دشت خرابات!
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری؟!
 

saloma eng

عضو جدید
یاقوت لب لعل تو یاقوت مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یاقوت؟
قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تابوت مگربشنوم ازرخنه ی تابوت!!
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي راهرويي كوچك و باريك
زندگي گاه روشن، گاه تاريك
زندگي مي آيد و مي ماند و مي گذرد
راستي مي داني؟ زندگي هم دل مي سپرد
و همانقدر دلش از فراغت مي گريد
كه يك كودك اسباب بازي دوست داشتني اش را مي بخشد...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آنی که ز جانم آرزوی تو نرفت

از دل هوس روی نکوی تو نرفت

از کوی تو هر که رفت دل را بگذاشت

کس با دل خویشتن ز کوی تو نرفت
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی
دل مارو بنویس دل مارو بنویس!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=Arial, Helvetica, sans-serif]آنکه بازار گل از لطف شکست [/FONT]
[FONT=Arial, Helvetica, sans-serif] دیدمش دسته گلی داشت به دست [/FONT]
[FONT=Arial, Helvetica, sans-serif] گفتمش باز که نازت گل کرد [/FONT]
[FONT=Arial, Helvetica, sans-serif] خنده اش بر لب چون غنچه نشست[/FONT]
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
زندگی ام سرشار از شادی میشود
وقتی تمام چهره ات را
لبخند رضایت میپوشاند
برای دیدن همیشگی این لبخند
قول میدهم دست از پا خطا نکنم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بگذار اين راه راه من باشدو اين جاده جاده ي من
بگذار غرق شوم در دستان سرد نمناك اين ابر


بگذار تا بگريم بر تنهايي دستان بي رمق كوير
بگذارعاشق شوم بر باد سرد پاييزي


بگذار آرام گيرم در آغوش سياه شب
بگذار نصيحت كنم گلبرگ هاي عاشق را


بگذار بگويم از باران از شب از ماه
بگذار ابر عاشق شود ، ببارد ، برسد به مشوق ،زمين


بگذار ابر ببارد بر گيسوان بيد ، بي پروا و عاشق، تر كند لبان سرخ گل ها را
بگذار برگ هايي از جنس طلا برقصند در آغوش باد در بزم ابر


بگذار احساس كنم پاكي شبنم را بر گلبرگ
بگذار بخندم بر كودكي دنيا به بزرگي زمين


بگذار نگاهت در نگاهم غرق شود
بگذار شايد فردا زنده تر از امروز


بگذار زمين ناز كند ، باد فرياد كشد ، ابر در فراق بسوزد
بخار گرفته است دلم از سرماي اين شب اما


چشمان تو همه چيز را از پس اين پنجره ي
بخار گرفته از سپيدي غم مي بيند


بگذار بفهمم اين زجه از آن كيست كه درون را پاره مي كند
بگذار بفهمم ، بدانم جغد شوم بر سر شاخه ي خشكيده ي باغ


به كدامين گلبرگ خيره شده
بگذار بدانم ابر چرا عاشق ، برگ چرا بي روح

بگذار بدانم كجايي تا كه هر روز به شوق ديدنت به كنار بركه
خيره در زيبايي چشمانت غرق نشوم
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمت پر از شراب طهور است نازنین
آغوش تو چو چشمه ی نور است نازنین
سیمای تابناک تو در ذهن عاشقان
آمیزه ای ز ناز و غرور است نازنین
بنمای روی خویش که من خواندم ان یکاد
چشم بد از جمال تو دور است نازنین
ای خسته از سکون و صبوری غمت مباد
دنیای ما محل عبور است نازنین
با آفتاب قامت تو روشنیم ما
ور نه جهان چو ظلمت گور است نازنین

(محمد مهدی ناصری)
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زان سوی بهار و زان سوی باران
زان سوی درخت و زان سوی جوبار
در دورترین فواصل هستی
نزدیک ترین مخاطب من باش
 

mahya69

عضو جدید

صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد
سکوت را نوازش می دهند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند:gol:
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یاد من باش
وقت مرگ ستاره
وقت حسرت پروانه
وقت خاموشی شمع
وقت دل خوشی زمانه

به یاد من باش
وقت سرودن ترانه
وقت گرفتن بهانه
وقت رفتن از یاد
وقت زدن جوانه

به یاد من باش
وقت باریدن بارون
وقت دیدن گلدون
وقت رسیدن عشق
تو کوچه وخیابون

به یاد من باش
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای دل ، به کوی او ز که پرسم که یار کو
در باغ پر شکوفه ، که پرسد بهار کو
نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست
نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو
جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است
آن آشنای ره که بود پرده دار کو?
ماندم درین نشیب و شب آمد ، خدای را
آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
ای بس ستم که بر سر ما رفت و کس نگفت
آن پیک ره شناس حکایت گزار کو
چنگی به دل نمی زند امشب سرود ما
آن خوش ترانه چنگی شب زنده دار کو ?
ذوق نشاط را می و ساقی بهانه بود
افسوس ، آن جوانی شادی گسار کو
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی
چشمی کنار پنجره ی انتظار کو
خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت
ای سایه ! های های لب جویبار کو
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
باری طلوع پاک تو در آن شب سیاه
شاید بشارت از دم صبح سپید بود
وقتی طلیعه تو درخشید
از پشت کوهسار توهم
دیدم که این طلوع
زیباترین سپیده صبح امید بود
ای سرکشیده از دل این قیرگونه شب
بر آسمان برای و رهکن
زرتار گیسوان زرافشان را
همچون شهابها
بر بیکران سپهر
با شب نشستگان سخن از آفتاب نیست
آنان که از تو دورند
چونان به شب نشسته شبکورند
ت خورشید خاوری
جان جهان ز نور تو سرشار می شود
همراه با طلوع تو ای آفتاب پاک
در خواب رفته طالع من
این خفته سالیان بیدار می شود
ای ایه مکرر آرامش
می خواهمت هنوز
آری هنوز هم
دریای ‌آرزوی
در این دل شکسته من موج می زند
راهی به دل بجو
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
جرمي ندارم بيش از اين کز جان وفادارم ترا
ور قصد آزارم کني هرگز نيازارم ترا

زين جور بر جانم کنون، دست از جفا شستي به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا

رخ گر به خون شويم همي، آب از جگر جويم همي
در حال خود گويم همي، يادي بود کارم ترا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ز مردم دل بگردان ، با خدا کن
خدا را وقتِ تنهائی صدا کن

در آن حالت که اشکت می جکد گرم
غنیمت دان و باران را دعا کن
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینک من و تو ایم دو تنهای بی نصیب
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش
سرگذشته در کشاکش طوفان روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خوش آن دمی که زهر سوی بشنوم به عیان
به گوش هوش طنین صدای تو ای دوست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
چه مستي است ندانم كه رو به ما آورد
كه بود ساقي و اين باده از كجا آورد

تو نيز باده بچنگ آر و راه صحرا گير
كه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
 

Similar threads

بالا