بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

atige

عضو جدید
آن لحظه که از نياز انسان
دارد نه کم از هواي حيوان
يک دانه ي گندم طلايي
از تشت طلا گران بهاتر
در حادثه هاي ناگهاني
سالم ز مريض مبتلا تر
آسوده مباش که بي نيازي
يک آآآن دگر پر از نيازي
آنجا که تو
فرعـــــــــون زماني
در تير رس باد خـــــــــــزاني !آن لحظه که از نياز انسان
دارد نه کم از هواي حيوان
يک دانه ي گندم طلايي
از تشت طلا گران بهاتر
در حادثه هاي ناگهاني
سالم ز مريض مبتلا تر
آسوده مباش که بي نيازي
يک آآآن دگر پر از نيازي
آنجا که تو
فرعـــــــــون زماني
در تير رس باد خـــــــــــزاني !
 

SHA13267

عضو جدید
هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ مستانیم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدای خوبی داریم ...
آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ، اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد ...
و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد ...
آری خدای خوبی داریم ...
خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد،
با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛ ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد ...

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچگاه، هیچگاه و هیچگاه خود را دست کم نگیرید و تحقیر نکنید،
بیاد داشته باشید که
خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛
چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا بفهمانم که بی تو چه می شوم ، اما نشانم نده
مهربانا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد،
اما تو که دستت به زمین می رسد بلندم کن ...
خدایا ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا من به عنوان بنده حاجتم را گفتم
تو هم که خدایی !

امیدوارم اگر قرار به برآورده نشدنش هست ، از حکمت تو باشد تا بی لیاقتی من ...
 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای زن که دلی پر از وفا داری
از مرد وفا مجوی هرگز
او معنی عشق را نمیداند
راز دل خود به او مگو هرگز
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاجتی در دل بی تابم داشتم...
به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت و خدا هم برایت برآورده اش میکرد.
دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال خدا به تو داده است لیاقتش را داشته ای !
و مگر او تا بحال در بذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!
.... و قسم می خورم که راست می گفت
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هروقت مشکلی لاینحل برام پیش میاد که کسی قادر به حل اون نیست ناخودآگاه یاد خدا می افتم ...
یک نگاه به اعمال و کارها و رفتارم میندازم ...
جز شرمندگی چیزی نیست ...
خجالت زده و مضطرب و صدایی لرزان صداش میکنم ...
خدایا کمکم کن و به دادم برس ...
قول میدم رفتارم رو اصلاح کنم و گذشته رو جبران کنم ...
خدا ، خوب خداییه ... مشکل و گرفتاریم رو حل میکنه ...
ولی افسوس که من بد بنده ای هستم ...
روز از نو و روزی از نو ...
کاش این آدم گستاخ ، اینقدر نسبت به پروردگارش بی حیا نبود
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـــار الها

تـــو نادیده می ‌گیری

مــــن هم نادیده می گیرم

تـــو خطاهایـم را


مـــن عطاهایـت را...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

انتهای شب،

‎ ‎نگرانی‎ ‎هایت را‎ ‎به‎ ‎خدا بسپار‎ ‎و آسوده بخواب.



خدا بیدار است...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
شانس نام مستعار خداست

آنجا که نمی خواهد

امضایش پای داده هایش باشد...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا ...
با همه ی فاصله‌ای که از تو گرفته‌ایم ...
هنوز هم ، چقدر به ما نزدیکی ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
رسم تو
رفتن بود
رسم من
چشم به راهت ماندن
و به ديدار تو حسرت خوردن
و به آنكس كه تو را ديد
سلامي گفتن
من به آن لحظهء نا ب
كه تو از پنجره رخ بگشائي
نگران،
منتظرت ميمانم
گرچه خود ميدانم
بر نتابد مهتاب
تا در آن لحظهي ناب
دست در موي تو آويزم باز

رسم تو رفتن بود
رسم من
چشم به راهت ماندن
و به آنكس كه تو را ديد
سلامي گفتن
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
عکس هات
شده اند تقویم من
روزهای قهر
روزهای آشتی
روزهای بوسه های طولانی.
دست هام
بوی عکس های قدیمی را گرفته اند
حتی صورتم
تمام بدنم
بوی تو را گرفته است
در این گور نمناک
این تخت سرد فلزی
میان این همه ملافه ی سفید
میان این همه عکس
از روزهای تو
روزهای قهر
روزهای آشتی
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
آواز مهرباني تو با من
در كوچه باغهاي محبت
مثل شكوفه هاي سپيد سيب
ايثار سادگي است
افسوس آيا چه كس تو را
از مهربان شدن با من
مايوس مي كند؟
 

hamid221

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر کس که تو را شناخت جان را چکند
فرزندو عیال و خانمان را چکند
دیوانه ت کنی هر دو جهان بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چکند
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با وجود تو سختي هاي زندگي برايم چه آسان شد ، غم و غصه هاي تلخ زندگي برايم
چه شيرين شد
تنهايي از کنارم رفت و تنها تو ماندي و درد دلهاي شيرينت در قلبم
با وجود تو احساس در وجودم جان گرفت و کلام عشق بر روي لبانم دوباره شدي
جاري شد. با وجود تو خوشبختي را در زندگي ام تضمين ميکنم و لبخند خوشحالي را
بر روي لبانم هميشگي ميدانم
با وجود تو ديگر به هيچ کس نظري نمي اندازم ، حتي اگر فرشته اي از سوي آسمان
به سوي من بيايد
 

@OMID@

عضو جدید
گل من گریه نکن

گل من گریه نکن

شب و تنهایی و غربت،اشک غم به روی چشمام
چی میشد تو اون نگاهت،من بگم تموم حرفام


گفتی عشق من چه سخته،لحظه های بیقراری
انگاری یه بی پناهم،وقتی دستامو نداری

میدونم تو هم غریبی،نزار اون چشات بباره
عاشقا همیشه خستن،اینا رسم روزگاره


سلطه ی سنت غم رو،تویه قلبشون کشیدن
با دلی پر از گرفته،باز به تنهایی رسیدن


قلب عاشقو غم عشق،مثل جنگ سنگ و شیشه
سرنوشت عشق اما،یه روزی خاطره میشه


یه روزی دستای سردم،دست تنهاتو میگیره
گل من گریه نکن تو،دلم از غصه میمیره


اگه من تو شهر دورم،این دعام پشتو پناته
شونه های خسته ی من،تا همیشه تکیه گاته


امشب هم مثل همیشه،یه دعا برای فردات
ای خدا مواظبش باش،دستشو بگیر تو دستات
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت دانایی که گرگی خیره سر / هست پنهان در نهاد این بشر
هرکه با گرگش مدارا می کند / خلق و خوی گرگ پیدا می کند
هرکه گرگش را دراندازد به خاک / رفته رفته می شود انسان پاک
زور بازو چاره ی این گرگ نیست / صاحب اندیشه داند چاره چیست
تا جوانی جان گرگت را بگیر / وای گر این گرگ گردد با تو پیر

 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام
با تو بودن ز مه دست کشیدن دارد
 

masoud_2000

کاربر بیش فعال
از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم

تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم

گفتند غروب جمعه خواهی آمد

آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم . . .
 

masoud_2000

کاربر بیش فعال
حدس

و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني

و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني

سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي

ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني

من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم

و تو به نامديگري مرا خطاب مي كني

چه ساده در ازاي يك نگاه پك و ماندني

هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني

به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام

تو كمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني

و كاش گفته بودي از همان نگاه اولت

كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كني

از مریم حیدرزاده
 

t4t

عضو جدید
اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دم از وفاداری

چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد


و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس

ز حقه دهنش چون شکر فروریزد


من آن فریب که در نرگس تو می‌بینم

بس آب روی که با خاک ره برآمیزد


فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست

کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد


تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز

هزار بازی از این طرفه‌تر برانگیزد


بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ

که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا