برای دل خودم

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای دل بهارم...

برای دل بهارم...











 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای شاهزاده ی قصر شیشه ای دلم...

برای شاهزاده ی قصر شیشه ای دلم...

تقدیم به همسرم....



با ریسمانی از مروارید های عشق، ماه را به زیر می آورم و محصور خود می کنم

حال من مالک ماه آسمانم...مالک تو!

شاهزاده ی بی همتای من!

با این یاقوت های محبت، تورا به صلیب اندام ظریفم می کشم و محسور نگاهم می کنم...

خود را در آینه ی چشمانم ببین که چه معصومانه جام شراب مهر را نوشیدم و با تو آمیخم...

من دیگر خودم نیستم .... حیران شده ام و تو را در قلب تپنده ی آسمان سیاه و خاموش زندگی ام جای داده ام...

و در میان بازوان قدرتمند تو به بهشت رسیده ام...بهشت من همینجاست! میان آسمان اندام تو...

مرا همچون خورشیدی سرگردان کلبه ای از آرامش باش و با باران بوسه هایت در پشت ابر های عاطفه پنهان کن...

مرا احساس کن ماه من!

تا از تبلور نور احساس تو، تن سردم به تنپوشی از کهکشان راه خوشبختی پوشانده شود

و جانی تازه بگیرم...

امشب به جای آنکه بر مهتاب بتابی، بر من بتاب!

من امشب بیش از درختان...بیش از گلها...بیش ازکوچه های منتظر

به سایه ی تو محتاجم...سایه ات را از سرم کم نکن!

با نسیم نوازشهایت، دریای آغوشم را متلاطم کن...

و بسترم را با نگاه خیس از یاقوت های باران مزین کن...

تا همیشه تکیه گاهم باش....

اگر آسمان بتواند ماهش را فراموش کند...

اگر ستاره طلوع خورشید را به امید غروبش یه تماشا ننشیند، تا دمی را آسوده درحصار دستان مهتاب بیاساید...

من چشم در راه تو نمی مانم!

تو نمی دانی وقتی به خانه باز می گردی با چه شوقی به سویت می آیم...

گلهای رز شاهدند! می توانی از آنها بپرسی...

و ساعت روی دیوار!

از او بپرس؛ از صبح که می روی تا شب که باز می گردی چند بار وزنه ی سنگین نگاه مرا متحمل می شود...

آسمان دلتنگی گواه این حقیقت است...

که از همان ثانیه ی اول جدایی، بر روی شانه های ظریف من جای می گیرد و مرا بی تاب بازگشت تو می کند...

آری همسفرم!

من از سپیده ی صبح تا آخرین نفس های روز...

از مرغان عشق،از کبوتران عاطفه،از بنفشه های مهربان مدد می گیرم تا

میعادگاهمان را بیارایم و خود را به شکل زیباترین و خوشبوترین گل هستی در بیاورم

و به انتظار ترنم گوشنواز پاهایت بنشینم...

پس مرا محق بدان وقتی سمفونی قدمهایت گوشم را می نوازد

کبوتر دلم را از حصار تن آزاد کنم ...

همچون پروانه ای بر گلبرگهای قلبت بنشینم

و
تو را تا لحظه ی میلاد خورشید، رها نکنم...

نازنین فاطمه جمشیدی








 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمها براي هم سنگ تمام ميگذارند، اما نه وقتي كه در كنارشان هستي،نه
انجا كه درميان خاك خوابيدي ،"سنگ تمام "را ميگذارند و ميروند...
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای عشق بهار گونه ی روزگار پاییزی ام

برای عشق بهار گونه ی روزگار پاییزی ام


همسرم!

فصل برگ ریز ...

در مقابل روزگار طلایی من در زندگی تو، پوج و بی معناست...

تو نمی دانی!

چه موهبت بزرگی ست تحصن در آغوش تو ...

زمانی که می دانم سرنوشت، تمامی فصل هایش را به ماندن من در کنار تو رضایت داده…

و حق تملک انحصاری آغوش ات را به من بخشیده...

چه احساس نابی ست...

مرا مردی از جنس بهار، در پاییز برگ ریز، با عطر نفس هایش به دنیا می آورد...

و در کنار معاشقه ی مطهر برگ در آغوش باد، سوگند یاد می کند

که تا آخرین تپش فرمانروای قصر شیشه ای قلبم باقی مانده…

و مرا در ترنم جهان مرطوب از عشق لایزال خداوندی...

در عاشق ترین فصل، از نوازش های مکرر هر روزه اش سیراب کند...

و من چقدر خوشیخنم که مالک زندگی بی رقیب ترین و خاص ترین فرشته ی دنیا می شوم...

شاهزاده ی احساسم!

پاییز بهانه ای ست برای آنکه محکمتر دست هم را بگیریم...

و در زیر نم نم شور انگیر باران ...

در هیاهوی برگان بی ارزش هستی...

در میان نسیم طربناک روزهای خوب...

در همه همه ی طوفان سهمگین مشکلات...

چون کوهی مقدر، پشت هم بیاستیم و تکیه گاهی مطمئن باشیم...

عشق پاک و بی آلایشم!

من این خزان را، فصل خاطره انگیز دلدادگی می دانم...

و درمیان این آشتفته بازار تنهایی...

خودرا... در کنار تو ... همقسم با تو ... متعهد و متعلق به تو می یابم...

و با شور و شعفی عاشقانه، میلاد اولین پاییز مشترکمان را جشن می گیرم...

دوستت دارم...

پاییز مبارک...

تازنین فاطمه جمشیدی





 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم وقتی یک حس تکرار نشدنی رو با یکی تجربه میکنه
دیگه اون حس رو نمیتونه با کسی دیگه تجربه کنه.....
بعضی حس ها خــــاص و نـــــــاب هستند...
مثل بعضی از آدم ها...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن بـــــودن ،
هـــــرتکــــه از وجــــودت را پیـــــش هـــــر مـــــردی
جـــــا گــــــذاشتن نــــــیست ،
بــــرای یـــــک مـــرد با تمـــــــام وجـــــود بــــــودنه ......،
و مرد بـــــودن ،
اثبـــــات مـــــردانگیت بــــه تمــــــام زنــــان عــــــالم نـــــیست ،
بـــــرای یـــــک زن کـــــــامل بــــــودنه ...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در زنـدگی
برای هر آدمی
از یک روز....از یک جا...از یک نفر به بعد...
دیگر هیچ چیز مثل ِ قبل نیست...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به پاییز که میرسم ....
قدم هایم را بلند تر برمیدارم
شاید ....
زودتر بگذرم از این صدای خشک برگه ها
فصل عاشقان .....
این فصل را چه به منِ تنها...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه وقتــــائی هس که
دلـــــــ ـم
حرفشْ نمی یاد...
مث یه بغضِ نجیب
می شینه
... تو گلوم... ُ
صداشــــمْ
در نمی یاد ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیـر بـآرآטּ رآه میرفتـــ
امســآل رآه رفتـטּ او رآ
بــآכیگــرے زیـر اشڪـهـ ـآے خوכ כیدҐ…
شــآیـכ پـآرسـآل اشڪـهــآے כیگـرے بوכ
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینقدر بی حوصله ام كه گویی روحم سالهاست به خواب زمستانی رفته است آری انگار كه سالهاست خوابیده ام
سالهاست كه بیداری ام را ربوده اندسالهاست كه نفس نمیكشم
شايد این رخوتی كه تمام وجودم را فرا گرفته درد پركاری نیست درد بی خوابی نیست شايد زیادی خوابیده ام و خواب میبینم شايد اینقدر خوابیده ام كه میترسم بیدار شوم شايد یك حباب مرا بلعیده است شايد ان روز كه بی وقفه میخندیدیم در دام این خواب افتادیم شايد ان روز هم خواب میدیدیم باور نمیكنم باور نمیكنم
 

m@hboubeh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]تو ؛ چـــــه میفهمی
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
حـــال و روز
کسی را که دیـگـــر هیـــــــــــچ[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]نگـــاهی
دلش را نمی لـــرزاند..؟!!![/FONT]
[/FONT]
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میان هیاهوی تمام مجازی های دنیا
واقعی هایی وجود دارند
که در واقعیت هم نمیتوان پیدایشان کرد
مثل تو...
که حقیقی ترین رویای من در این دنیایی...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم ....

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست...
...
برای تويی كه احساسم از آن وجود نازنين توست...

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...

برای تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است....

برای تويی كه قلبت پـاك است...

برای تويی كه در دوست داشتن، قـلبت چه بی باك است...

برای تويی كه دوست داشتنت معنای بودنم است...

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همین دلتنگیهای فصلی
همین دلشوره های بیخودی
همین لبخندهای گاهی به گاهی
همین چشمهای خیس یواشکی
همین لجبازیهای شبیه بچگی
... ... همین بغض های بیقرار
همین دلهره های مشکوک
اصلا" همین نوشته های خط خطی ؛
همه‌ء اینها عشق است
خود ِ خود ِ دوست داشتن است
سختش نکن
دوست داشتن همین اتفاقات ساده است...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد
امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی
چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن
از زاویه تو … آها دیدم
از زاویه ی تو چه تنگ است کنار هم نشستن دو ضلع من و تو …
شاید دیگران در نبودنت “سرم” را گرم کنند…
ولی “دلم” را هرگز . .
 

Similar threads

بالا