برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تویی مینویسم
که عشق را به من اموخت
که به نشان داد معنای زندگی وقتی زیباتر میشود که عاشق باشی
که هر لحظه در انتظار بودن هم زیباست و هم کمی ناخوشایند
که هر لحظه صبوری کنم
که هر روز بیش از دیروز دوستش داشته باشم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دل تنگت که میشوم برایت مینویسم اما خوب میدانم نوشته هایم را هرگز نمیخوانی برای همین سکوت میکنم و ارام اشک میریزم
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها هرکی منو میبینه میگه :

وای خوش بحالت چقدر لاغر شدی ...

رمز موفقیتت چی بوده؟

من فقط لبخند میزنم و تو دلم میگم: "بازیچه شدن" ..!

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باورم کن باور من باورم کن صادقانه باورم کن ای دلیل پرسه های عاشقانه***

فقط برای تو...آری برای تو

برای چشم های پر مهر و عطوفت تو من هنوز عاشقانه مینویسم...

این را باور کن که در تنهایی خویش تنها در افکار پیچیده و مبهم خود زیبایی چشم های عاشق ترا ترسیم میکنم...

و در هر بیت شعرهایی که مینویسم از معنای نگاه های گرم و صمیمی تو هزاران واژه مینویسم...

من از افق طلایی قلبت آغاز میکنم و همراه تو با کوله باری از باورهای عاشقانه قله های سپید فردا را فتح خواهم کرد واین بار فریاد خواهم زد اسمت را از بلندای فرداها تا بدانند که دوستت دارم ترا به ارزش همه زندگی کردن ها....!

باورم کن که در این دنیا همه چیز غیر باور است جز عشق!!

عشق دریچه ایست به سوی زندگی...

عشق دنیاییست پر از باور...

*پناهم باش و با من باش که اینک دل به تو بستم از این دلبستگی با خود مکن هرگز پشیمانم*
 

Esprit watch

عضو جدید
برای تو می نویسم
برای جوانه هایت
برای قامت نازک خیال
برای اندیشه
هایت
و برای عشق که در سینه ی تو می روید
برای تو می نویسم
برای چشم های
روشنت
برای جهانی که از نگاه تو می شکفد
من برای توست
که می
نویسم
...برای تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه گاهی دل من

دوست دارد که برای تو فقط تنگ شود


می زند شور دلم

گاه برای تو فقط


دوست دارد نگرانت باشد


و برای گذر از هر خطر و حادثه ای


ديده بانت باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای شکستن قلبت را شنیدم ...

چه آرام و غريبانه شكست!!...

وتو......
وتو تنها به من لبخند زدي.

اكنون دير گاهي ست از آن زمان مي گذرد....

ولي هنوز.....!!

زخم نگاه تو بر وجودم التيام نيافت.

تازه فهميدم.....!!

تو به امروز من،خنديده بودي


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
..........

..........

برای تو مینویسم
ای که تمام زندگیم تنها با لبخند تو پر نور میشود
گاهی به من فکر میکنی یا من به تو
نمیدانم
اما میدانی عاشق که باشی دیگر جز معشوق به کسی یا چیزی نمیاندیشی حتی خود را فراموش میکنی
شاید خدا مرا عاشق کرد تا از خودخواهیم کم شود
اما تنها میگویم خیلی دوستت دارم و خیلی دلتنگت شده ام
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز


[FONT=&quot]حالا تو[/FONT] ....

[FONT=&quot]همه ی کلاس های زبان دنیا رو برو[/FONT] !

[FONT=&quot]چه فایده وقتی[/FONT]

“ [FONT=&quot]زبان” مرا نمی فهمی[/FONT]...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی نوشتن برایت خیلی دردناک هست اما بازم مینویسم تا کمی ارام بگیرد این افکار و کمی دلم
این روزها دلم بیش از قبل تنگ میشود
دلم بیش از قبل هوایت را میکند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم از نگاهی که روزی بی خیال و شاد بود
حال غمی دارد به وسعت بی انتها اسمان
اشکهایم هر روز جاریست و تو انها را نمیبینی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوشتـن را فرامــــــ ــــوش کـرده ام
دستـم دِل به دِل نوشتـن نمی دهـــــــــــــــــــــــ ـــــــد
کلمــات با مــن غریبگــــــــــــی می کننـد
خَفَقــانِ دلتنگــ ـــی
فضـای اتــاق را آلــــــــــوده کـرده اسـت
فـاصلــ ـــ ـــــ ـــــه
راه نفــــس هایم را مســــدود کـرده اسـت
تنهـــ ــایـی
تیــر را یک راسـت به قلبــــــــــــم نشانـه می گیـرد
و تیـر با شــــــدت تمـام به قلبــم برخـــــــــــــــــــــو رد می کنـد
و قلبـم تا ابـــــد در کُمـایِ
جُــــــدایـی
محکــوم به زندگــــــــــی کـردن باقــی می مانــد
و مـــ ـــن
زیــر بـــــاران ایـن تنهــــایـی
زیــر هـِق هـِق چشمــانـی که دلتنـــــ ــــگ اند
شانـه به شانـه ی خـــــدایـی که
با مـــن و دنیــــایم قهــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــر است
بــــی بهـــانه
بـــی تـــو
بـــی غـــــــرور
بـــی عطــر خــوش روزهـــــــایی که گذشـــت
تنهــا با کولـــه بـاری ازخاطــــــــــــرات تلــخ و شیـریـــن گذشتــه
مــرور می کنـم دوستـــــی ها را
قـــدم می زنـم عاشقــــــ ــــــی ها را
می بـــــــویم عطـرِ تــــَن تـو را
می بوســــــــــــــــــــــ ــــــــــم لــب های آتشیــن تــو را
در آغـــوش می کِشـم لحظــه های دیــــــدار را
و به ســـــوگ می نشینـم
از امــروز
تمـام روزهـا و شب هـای بــــــــــــــدونِ تــو را
بـــی تـو مــــن تنهـــایَم
و دِلـــم به حــال خــودم می ســــوزد
که بـرای شــــ ــادی بهانــه ای باز نمی یابَــد
بـــی تــو از بـود و نبـود خستـــــــــــــــــــه ام
از تکــرار کلافـــه ام
از تَـــداوم دَمــــادَم نَفــس
که هـر دَمَــش بــی حوصلگــــــــــی و بــی خبــری ست خستـــه ام
بـــی تــو مــــانده ام
چگونــه اشــــک هـایم را از مــــــادرم پنهــان کُنـم
که با نگاهــی به عُمــــــق تنهـــایی ام
پِـــــِـــــــــی می بَـرد ؟!
بـــی تــو مــــانده ام
چگونــه فرامـــــ ــــوش کنـم آن صَــدُم های ثانیـــه ای را
که در هــوایِ عطـر آغــــوش ت
زندگـــــــــــــــی کـردم ؟!
نمی دانــم چــرا؟!
گـل های سُــــرخ عشـــق را پَـر پَـر کـردی
و مـرا در دشـت شقـــایق های داغ دار تنهــا گذاشتــــــــــــی
نمی دانــم به تـــاوانِ کُدامیــن گنـــاه ؟!
مـرا محکـــوم به دلتنگـــ ــی کـردی و رفتــــــی
گنـاه مــــن تنهـا
چیـدن همـان سیـب ممنوعــه
از بهشـت لــب های تـــو بود
به راستـی چگونـه فرامـــوش کنـم
روزهــایی که با مـــــوسیقی صـــدای تـو آغـــاز میشـد
و با لحظـه لحظـه نجـــواهای عاشقانـــه ات در گوشــم
می گذشـت و رنـگ آرامـــــش می گرفـت
و با بوســـه ها و عشـــــق بـازی های ت
به شـب می رسیـد و پــایـان می یـافــــت ؟!
نمی دانــم دِل ها
اگر می دانستنــد سَرانجامِشــــان جــــــدایـی ست
بـاز ایـن گونـه عـــــــاشق می شدنـد یا نـه؟!
امـا می دانـــــم
دِل مــن
تا نهـــــایت پَـر پــــــــــــَروازِ تمـام مـرغ عشــق ها
همیـن گونـه
پـــاک و ســـاده و بــــی ریـا
عـــــاشق مـرغ عشــق میشـد و می مـاند
و زیـن پَـس
آشیــانه ی دِل
جز او جــایی بـرای هیـــچ مــرغ عشقـــــــــــــــی نخواهـــد داشــت
بـدون تــا
و بـرای همیشــــ ــــه
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
می آیی مسیر راه رفتن هر روزه مان را عوض کنیم؟
می ترسم گام هایم، به گام هایت عاشق شوند. می ترسم تمام کاشی های شکسته ی زیر پایمان که لبریز بارانند، به صدای قدم هایت عادت کنند. پا می گذاری روی کاشی های شکسته… آب باران روی لباست پخش می شود… می خندی…
کفش هایم، کاشی ها … همه به صدای خنده ات عادت می کنند…. صورتم را زیر باران می گیرم. نجوای تو در همه ی دانه های باران است.
تو ….تو دانه های باران را هم اهلی کرده ای…
همیشه خیلی ساده آغاز می شود. با یک کاشی شکسته… یک دانه ی باران. نه اصلن آغاز نمی شود، آغازش را نمی بینی…….و ماندگاریش در تمام قدم ها تا آخر باران با توست.

من از تکرار تنهایی ام در این کوچه ها ی دل تنگِ پر باران، بی تو، می ترسم.
باید مسیر راه رفتنم را عوض کنم. می خواهم کفش های نو به پا کنم. دوست دارم کفش هایم صدای گام هایت را گم کنند و باران، خنده ات را از یاد ببرد…
من از کفش های عاشق و کاشی های عاشق می ترسم………..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تویی مینویسم
که خیلی دل تنگت هستم
تویی که هر روز و شب یادت در ذهن و روحم جریان دارد
هیچ میدانی وقتی دو نفر را میبینم باز هم به تو فکر میکنم
نمیدانم به کدامین گناه محکومم که اینگونه از من فاصله داری
که اینگونه نامهربانی
میدانی حسودیم میشود به همان خدایی که کنار توست
به تمام دنیای تو حسودیم میشود اخر میتواند با تو و در کنار تو باشند اما هنوز من نمیتوانم کنار تو باشم

باز هم اسیر دل تنگیم و باز هم منتظر میمانم روزی تمام این دل تنگیهایم به انتها خواهد رسید
 

*moonlight girl*

عضو جدید
کاربر ممتاز
می گوید: کلمات گـــــــــــاهی بار معنایی خود را از دست می دهند ...
این روزها " دوستـــــت دارم " ها دیگر قلــــــب کســـی را به تپش وا نمیدارد !
و گونه کسی را سرخ نمیکند !
 

*moonlight girl*

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی
،به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
باز امشب

میان واژه ها انگار درگیرم
من از این واژه های تلخ و تکراری دلگیرم
شب رویا و کابوسش تن تب دار و درمانش
طلوع صبح و بیداری
من و تکرار تنهایی
هوای تازه و نم دار
شکایت های بس غم دار دل بی تاب یک عاشق
نوای ناله های دل کبوترهای آزادش
رها،در اوج،بر بامش من و این زورق تنها تو و این ناخدایی ها
حضور تازه ی فانوس و قلبم با غمت مأنوس سخن از آرزوهایم نهان در قلب ،
رویایم هوای دیدنت در دل
امید ِعاشق بیدل
دوباره بیقراریهای یک نامه
دوباره این من ِ درگیر یک ناله
و باز هم انتهای شب...
سکوت سرد و اجباری
خداحافظ
و دلداری امیدم، بودن ِ فردا
بهانه خواب و یک رویا

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز

ای مـــــــــــرد
مردانگی ات را با شکستن دل دختری
که دیوانــــه ی توســــت ثابت نکــن
مردانگی ات را با غروربی اندازه ات به دختری
که عاشق توست ثابت نکن
… … مـردانگی اینهـــــــا نیســت
مردانگی را زمانی میتوانی نشان دهی
که دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کرده
که دختری با تکیه به غرور تو
در این دنیای پر از نامردی قدم بر میدارد ..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش کمی یاد میگرفتم کمتر دوستت داشتم حداقل اینگونه با هر بار کم محبتیت دلم به هزاران تکه نمیشد
حداقل وقتی میدیدم با دیگری میخندی و با من نه بجای اینکه قلبم هزاران تکه شود به سادگی ترکت میکردم
ناراحت نباش روزی میگذارم و میروم ان روز دیگر هر کجا را بخواهی بگرد دیگر نه به عشقت نیازی میابم و نه محتاج نگاه محبت امیزت خواهم بود
انوقت تو میفهمی چه دردی بر دلم نشاندی
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دنبال کسی نیستم که وقتی بهش میگم میخوام برم بگه نرو..................
دنبال کسی هستم که وقتی میگم میخوام برم بگه صبر کن با هم بریم....................
تنها نرو.............
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی برایت ارام از عشق میگویم نمیگذارم اشکهایی که برایت میریزم را ببینی اخر نمیخواهم غمگینت ببینم تو شاد باشی انگار من شادم تو اگر باور کنی حس بودنت چه حس خوبی به من میدهد اینگونه تنهایم نمیگذاشتی میماندی تا در کنار هم و با هم باشیم
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
بدن کبود

لبهایی پر از خون

افشان شدن گیسو

کابوس

سرفه های تلخ

تهوع ارزوها

سیگار پشت سیگار

اشک پشت اشک

نفس بی نفس

فروریختن خاطرات

تسلیم

سایه شدم

سایه ام هم منگنه شده به اشک و اه
 

DOZI

اخراجی موقت
گناهي كه پشيماني بياورد بهتر از عبادتي است كه غرور بياورد
 

DOZI

اخراجی موقت
من ، تو ; ما یادت هست ؟

تمام شد …

حالا : تو ، او , شما
من هم به سلامت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـم را بـﮧ دلتـ گـرـﮧ میزنمـ ...

تا هیچـ فاصلـﮧ اے نتواند بازشـ ڪند ..

اصلـاً بگذار تماҐ زندگیَمـ گـرـﮧے ڪور بـפֿورد !!!

دستـ هاے تو ڪـﮧ باشد. . ملـالے نیستـ ..

با نگاه تو گـرـﮧ از همـﮧ چیز باز میشود ..

 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست

حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست


شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست


يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست


خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست


من در فضای خلوت تو خيمه می زنم

طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست


تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا

با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هـَــرگِــــز نـــگو بَـــرآیَــــت میـــمیـــرَمــ ...

بـــِمـــآن بَــــرآیـَــــمـــ ..

کـِــــ بـــآ تــــو زنــــدگـــی زیــــبآستـــ ..

مـــــــن بـــی تــــــــــو هیـــــــــــچَم ..!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا