بازی تلخ زندگی با دختر 17 ساله

bita.m

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازی تلخ زندگی با دختر 17 ساله


خراسان: صد بار از خانه فرار کرده ام و تا به حال ۲ مرتبه دست به خودکشي زده ام، اما راست مي گويند که بادمجان بم آفت ندارد. من از فرار هم خيري نديدم و تصميم گرفته بودم ديگر مرتکب چنين کار احمقانه اي نشوم اما از لحظه اي که فهميدم شوهرم مي خواهد مرا به کشور خودش ببرد نتوانستم خودم را کنترل کنم و پا به فرار گذاشتم. اگر چه طعمه يک جوان شيطان صفت شدم و عفت و حيثيتم را به باد دادم. خواهش مي کنم کمکم کنيد تا از اين همه بدبختي و فلاکت نجات پيدا کنم.

نيلوفر در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: ۱۷ ساله هستم و از روزي که چشم باز کردم پدرم را پاي بساط مواد مخدر ديدم. متاسفانه او ۳ سال قبل با جواني افغاني که برايش مواد مخدر تهيه مي کرد آشنا شد و با ادامه اين ارتباط شوم، پدرم با توسل به زور و تهديد مرا به عقد اين مرد جوان درآورد و در واقع مرا به او فروخت!

من با چشماني گريان در حالي که رد انگشتان دست پدرم، صورتم را آرايش کرده بود سر سفره عقد نشستم و به ناچار تن به اين ازدواج دادم اما هر وقت با هوويم رو به رو مي شدم او با آه و ناله از اين شوهر عياش و هوسران مي ناليد و حتي برايم دلسوزي مي کرد.

زن جوان افزود: با اين ازدواج احساس مي کردم سرشکسته و بدبخت شده ام و همه دوستانم مسخره ام مي کردند. براي همين هم از خانه فرار کردم. مصمم بودم خودم را گم وگور کنم ولي زماني که پا از خانه بيرون گذاشتم از ترس گرگ هاي خيابان دست از پا درازتر پس از چند ساعت ولگردي به خانه برگشتم. فکر مي کنم اين تجربه تلخ صدبار برايم تکرار شد اما با بي توجهي خانواده و شوهرم نتيجه اي نگرفتم.

شايد باور نکنيد ۲ بار که در خانه شوهرم زنداني شده بودم دست به خودکشي زدم و اگر هوويم به دادم نمي رسيد و مرا به بيمارستان نرسانده بود زنده نمي ماندم.با اين وضعيت اختلاف هاي من و پدر و نامزدم ادامه داشت و هم چنان آن ها را تهديد مي کردم تا اين که با پسري جوان آشنا شدم. او با اطلاع از قصه تلخ زندگي ام قول داد که نجاتم دهد.

ما قرار گذاشتيم با هم فرار کنيم اما پدرم متوجه ماجرا شد و حدود ۲ هفته قبل به شوهرم پيشنهاد داد که نيلوفر را بايد هر چه زودتر از اين شهر و ديار دور کني تا ديگر فکر فرار به سرش نزند.

شوهرم که با شنيدن اين حرف انگار منتظر چنين فرصتي مي گشت تصميم گرفت مرا به کشور خودش ببرد و معلوم نبود چه نقشه اي برايم در سر داشت.من موضوع را به پسر جوان اطلاع دادم و ما با هم فرار کرديم اما او هم دروغ گويي بيش نبود چون پس از آن که با هزار حيله و نيرنگ به خواسته هاي شيطاني اش رسيد، رهايم کرد و رفت.

با اين همه فلاکت و روسياهي به سختي خودم را به اين جا رساندم تا ببينم چه خاکي بر سرم بريزم، اما اين بار اگر بميرم حاضر نيستم به خانه پدرم برگردم و ريخت نامزدم را ببينم.

نيلوفر اشک هايش را پاک کرد و افزود: دوستانم سر کلاس درس و مدرسه نشسته اند و من از اين کلانتري به آن کلانتري آواره هستم چون تا به حال چندين بار به جرم فرار دستگير شده ام.

زن جوان با صدايي لرزان گفت: من پدرم را نمي بخشم! او هستي خودش و زندگي مادرم و آينده و سرنوشت مرا با اشتباهاتش تباه کرده است.

در خور يادآوري است با پي گيري کارشناس اجتماعي کلانتري جهاد مشهد، نيلوفر به مراجع قضايي معرفي شد و اقدامات لازم حمايتي و قانوني درباره اين پرونده به عمل آمده است.
 

jolie

عضو جدید
کاربر ممتاز
:cry::cry::cry:چی باید گفت؟ تقصیر کیه؟ اینقد از اینا شنیدیم دیگه جوابی واسه این سوالم نداریم...
 

playful

عضو جدید
داستان تاسف باری بود، آدم نمیدونه چه جوریه که بعضی از آدما حس پدری یا مادری خودشونو از دست میدن!!:(
البته مواد مخدر رو این چیزا اثر گذاره.
ممنون از تاپیکت.:gol:
 

bita.m

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان تاسف باری بود، آدم نمیدونه چه جوریه که بعضی از آدما حس پدری یا مادری خودشونو از دست میدن!!:(
البته مواد مخدر رو این چیزا اثر گذاره.
ممنون از تاپیکت.:gol:


خواهش میکنم:cry:
واقعیت های زندگیه
 

butterfly_سبز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


خراسان:
نيلوفر در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود.
متاسفانه تو مشهد زیاد این چیزها رو میبینی!
به علت وجود نازنین اقا علی ابن مسی الرضا سفر به مشهد زیاده. از همه جای ایران مردم مجردی یا با خانواده میان زیارت.
همین هم باعث میشه بسیاری از دختر و پسرهای فراری میان مشهد که یکی دو شب تو حرم بمونن تا ابها از اسیاب بیفته.
اما هزار بار افسوس.....
اگر گرگهای ترمینال شکارشون نکنن، گرسنگی و اوارگی از حرم میکشدشون بیرون و ...
پارسال اماری رو دیدم که مشهد بیشترین دختر فراری رو در ایران داره . حتی بیشتر از تهران. با اینکه جمعیت و مساحتش 1/3 تهران هست!
 

روياي ماه

عضو جدید
بازی تلخ زندگی با دختر 17 ساله



خراسان: صد بار از خانه فرار کرده ام و تا به حال ۲ مرتبه دست به خودکشي زده ام، اما راست مي گويند که بادمجان بم آفت ندارد. من از فرار هم خيري نديدم و تصميم گرفته بودم ديگر مرتکب چنين کار احمقانه اي نشوم اما از لحظه اي که فهميدم شوهرم مي خواهد مرا به کشور خودش ببرد نتوانستم خودم را کنترل کنم و پا به فرار گذاشتم. اگر چه طعمه يک جوان شيطان صفت شدم و عفت و حيثيتم را به باد دادم. خواهش مي کنم کمکم کنيد تا از اين همه بدبختي و فلاکت نجات پيدا کنم.

نيلوفر در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: ۱۷ ساله هستم و از روزي که چشم باز کردم پدرم را پاي بساط مواد مخدر ديدم. متاسفانه او ۳ سال قبل با جواني افغاني که برايش مواد مخدر تهيه مي کرد آشنا شد و با ادامه اين ارتباط شوم، پدرم با توسل به زور و تهديد مرا به عقد اين مرد جوان درآورد و در واقع مرا به او فروخت!

من با چشماني گريان در حالي که رد انگشتان دست پدرم، صورتم را آرايش کرده بود سر سفره عقد نشستم و به ناچار تن به اين ازدواج دادم اما هر وقت با هوويم رو به رو مي شدم او با آه و ناله از اين شوهر عياش و هوسران مي ناليد و حتي برايم دلسوزي مي کرد.

زن جوان افزود: با اين ازدواج احساس مي کردم سرشکسته و بدبخت شده ام و همه دوستانم مسخره ام مي کردند. براي همين هم از خانه فرار کردم. مصمم بودم خودم را گم وگور کنم ولي زماني که پا از خانه بيرون گذاشتم از ترس گرگ هاي خيابان دست از پا درازتر پس از چند ساعت ولگردي به خانه برگشتم. فکر مي کنم اين تجربه تلخ صدبار برايم تکرار شد اما با بي توجهي خانواده و شوهرم نتيجه اي نگرفتم.

شايد باور نکنيد ۲ بار که در خانه شوهرم زنداني شده بودم دست به خودکشي زدم و اگر هوويم به دادم نمي رسيد و مرا به بيمارستان نرسانده بود زنده نمي ماندم.با اين وضعيت اختلاف هاي من و پدر و نامزدم ادامه داشت و هم چنان آن ها را تهديد مي کردم تا اين که با پسري جوان آشنا شدم. او با اطلاع از قصه تلخ زندگي ام قول داد که نجاتم دهد.

ما قرار گذاشتيم با هم فرار کنيم اما پدرم متوجه ماجرا شد و حدود ۲ هفته قبل به شوهرم پيشنهاد داد که نيلوفر را بايد هر چه زودتر از اين شهر و ديار دور کني تا ديگر فکر فرار به سرش نزند.

شوهرم که با شنيدن اين حرف انگار منتظر چنين فرصتي مي گشت تصميم گرفت مرا به کشور خودش ببرد و معلوم نبود چه نقشه اي برايم در سر داشت.من موضوع را به پسر جوان اطلاع دادم و ما با هم فرار کرديم اما او هم دروغ گويي بيش نبود چون پس از آن که با هزار حيله و نيرنگ به خواسته هاي شيطاني اش رسيد، رهايم کرد و رفت.

با اين همه فلاکت و روسياهي به سختي خودم را به اين جا رساندم تا ببينم چه خاکي بر سرم بريزم، اما اين بار اگر بميرم حاضر نيستم به خانه پدرم برگردم و ريخت نامزدم را ببينم.

نيلوفر اشک هايش را پاک کرد و افزود: دوستانم سر کلاس درس و مدرسه نشسته اند و من از اين کلانتري به آن کلانتري آواره هستم چون تا به حال چندين بار به جرم فرار دستگير شده ام.

زن جوان با صدايي لرزان گفت: من پدرم را نمي بخشم! او هستي خودش و زندگي مادرم و آينده و سرنوشت مرا با اشتباهاتش تباه کرده است.

در خور يادآوري است با پي گيري کارشناس اجتماعي کلانتري جهاد مشهد، نيلوفر به مراجع قضايي معرفي شد و اقدامات لازم حمايتي و قانوني درباره اين پرونده به عمل آمده است.

:w27:مرسی عزیزم
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا كمكش كنه ميگن هرجي سنگه واسه پاي لنگه بيچاره
 

Similar threads

بالا