بابا ، نیستی ، خدا بیامرزتت

shafted

عضو جدید
سلام
درد خیلی ها و من
بابا رفته ولی یادش همیشه زنده اس
.......................................
خودکارم جوهر نداره برای نوشتن دو خط حرف
چاره ای نیست نگم عقده میشه سر و تهش رو میکنم حذف
بدونه مقدمه میگم از دردم این روزا
زیر بار سختی و مشکلات دتبال یه مردم این روزا
شاید یکی مثل کاوه که پرچمش رو هوا کنه
کسی که با این همه مشکلات دستاشو به اسمون بلند کنه، خدارو صدا کنه
دنبال کسی که دستامو بگیره
واسه خوشبختی من، واسه من، واسه ی خود خود من، جون بده، واسم بمیره
هرجا که زمین خوردم، هرجا که خطا رفتم
راهنما باشه بیاد بگیره دستم
پنجره ی اتاقم رو به کوچه وا میشه
توی کوچه هر صدایی که بگی هست، صدای لیلی و مجنون، صدای بچه ی گریون، صدای گرگی که صورتش هنوز شبیه میشه
کیه راهو بهم نشون بده، دوست و دشمن رو برام سوا کنه
گره های کور زندگیمو بیاد با دو تا دستاش وا کنه
اونی که براش تموم هستی باشم
دیگه دوست دارم نخواد بگم تا که تو دلش جا شم
بدون دوست دارم بدونه دوسش دارم
بدونم دوسم داره بدونش کم می ارم
صدای بچه ی چاهار ساله از کوچه می اد
بچه که دل نداره که بتونه حرفشو انبار کنه، هی بلند داد میزنه هرچی که دلش بخواد
بی هوا میرم سراغ پنجره
حرفارو جابه جا کردم قافیه شدش هوای این روزای من، حالا این منو اینم که «رنجمه»
بچه ی چاهار ساله داره هی میگه بابا
بابا از دستش گرفته تا که بچه هه بتونه واسته رو دو تا پا
اون چهار سالشه من چند سال بزرگترم از اونم
من دیگه بچه که نیستم اینارم خوب میدونم
ولی نیست اون کسی که دستمو بگیره هی به من نگاه کنه
واسه من از خوشی خودش ببره عمرشو تباه کنه
از کسی اسمی نبردم، میتونه هر کسی با شه
اسم این شخص میتونه هر چیزی باشه
واسه تو یه دوست خوب، واسه این یه همدم و واسه اون یه راهنما
ولی ای کاش میتونست که اون نفر، واسه من مثل «بابا» شه
 

Similar threads

بالا