ای ادم ها

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز

در آغوش بی کسی
مرگ دردناک همسر در آغوش همسر اما در بی کسی کنار خیابان !
ما کی و کجا انسانیتمان [FONT=&quot] را فراموش کردیم ؟![/FONT]
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز

مرد سرت رو بالا بگیر از چی‌ خجالت میکشی ؟

خجالت را باید کسانی‌ بکشند که نان را از سفره تو برداشته اند

خجالت را باید کسانی‌ بکشند

که هر لحظه فریاد عدالت عدالت سر می دهند

و غیر از ریا چیزی برای زندگی ندارند
 

پیوست ها

  • 41_174238.jpg
    41_174238.jpg
    36.7 کیلوبایت · بازدیدها: 0

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


خجالت نکش
اینطوری هم به من نگاه نکن...
تو در چشمان من از تمام فرشته های دنیا زیباتری...
حتی با این لباس کهنه...
با این دستان چروک و سرما زده...
لبخند بزن عروسک...
سهم تو از دنیا لقمه ی کوچکی است که در دست داری...!

 

lord70

عضو جدید



دوست دارم در مورد همه چیز فکر کنم
درباره ی کلبه ی متروک وسط باغ درباره ی رودی که تبدیل شده به یک جاده
در باره کارگرمعدنی که کارش با سنگ است ودلش ازسنگ نیست
در باره مادری که قلبش برای انقلاب می تپد ولی وسعش نمیرسد که یک نوار قلب بگیرد.
در باره دختری که دستانش از شدت یخ وسرما بی حس شده است
درباره زنی که شوهرش بخاطر نداشتن توان خرید دارو در اغوشش جان باخت.
درباره کودکان پابرهنه ای که ریگی در کفششان نیست.
در باره خستگی کودک بی خانمانی که از سرما مثل مار به خود می پیچد ودم نمیزند
در باره گرسنگان روزه داری که زولبیا وبامیه را فقط از پشت ویترین مغازه ها دیدند .
درباره ی چوپانی که برّه اش رادر کوهها گم کرده است.
درباره ی حسرت پیرزن بیمار برای رفتن به امام زاده ی بالای تپّه
درباره ی کارگری که دوست دارد یک روز مرخصی با حقوق بگیرد.
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
آری بهار زیباست باران دل انگیز است،
برف زیباست وقتی از پشت پنجره اتاقی گرم نظاره گرش باشی
باران از دید کودک فقیر یعنی :
صدای چکه کردن سقف
و زمستان یعنی :
ناخنهای کبود شده از فرط سرما
گاهی هم به آنها بیاندیشیم...
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
آری بهار زیباست باران دل انگیز است،
برف زیباست وقتی از پشت پنجره اتاقی گرم نظاره گرش باشی
باران از دید کودک فقیر یعنی :
صدای چکه کردن سقف
و زمستان یعنی :
ناخنهای کبود شده از فرط سرما
گاهی هم به آنها بیاندیشیم...


این عکس منو یاد این خبر جگرسوز انداخت که چندروز پیش خوندم. دو تا بچه کم سن و سال زیر مقوا تو خیابون خوابیدن، یه نیسان نمیبینشون، از روشون رد میشه!. مقواهای خونی عکسشون بود...!!!!! :cry::cry::cry::cry: !!!!!!!!!!!!!!!!...
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرم می کنم که وزن سیری ام را با ترازوی گرسنه ای بکشم ...
قلب آدم به درد میاد..
نمیدونم چی بگم چیکار کنم،کاش یه راهی یه حرکتی چیزی بود در حمایت از این بچه ها.
من عاشق بچه ها هستم و همیشه هم آرزو داشتم یه خوابگاهی،کارخونه ای یا مکانی برای کار سبک،یه حمایتی چیزی برای بچه های کار و بچه های فقیر بوجود بیارم واقعا جزء اهداف و آرزوهام بوده و هست.خدایا کمکمون کن.
 

delbaar

کاربر فعال
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق دیوار چین ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ آدمیت بر نگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است...
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز



خط فقر دقیقا همینجاست فاصله ای هم با ما ندارد، درست زیر پای ماست. زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردن به فاصله یک مصوبه است!
به فاصله یک امضای ناقابل!
به دنبال نرخ واقعی تورم و بیکاری نگردید، چون خط فقر همینجاست!
درست در یک قدمی ما و ما عابری گذران، فقط گذر میکنیم و آمارها را نگاه میکنیم
اما واقعیت، در زیر همین پل شکل میگیرد، خط فقر همینجاست....
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز


از پسرک فقیر پرسیدند: تا بحال دروغ گفته ای؟
پسرک جواب داد: دروغ هایم از زمانی شروع شد که موضوع انشا یم این بود:
تابستان را چگونه گذرانده اید؟
 

Uchiha Itachi

عضو جدید
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق دیوار چین ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ آدمیت بر نگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است...

روزگار حضرت آدم، یوسف و ... خیلی وقته گذشته. باور نداری برو بیرون رو ببین و با آمریکا، عربستان و ژاپن و ... مقایسه کن متوجه خواهی شد که این آدمیت در همه جا نمرده شاید تنها اطراف ما نیست.
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
با نگاه خسته‌ات کدام درد را
حرف می‌زنی؟
با سکوت تلخ خویش
بازگوی لحظه‌ی کدام شیونی؟
کودکم!
دزد لحظه‌های کودکانه‌ات که بود؟
دخترم!
دست وحشی کدام باد
سیب سرخ عصمت تو را ربود؟
نعره ی سیاه وحشیانه‌ی کدام مست
وحشت شبانه‌ی تو را فزود؟
داغ آتش نگاه را …
دست کوچک سیاه را …
لحظه‌های آه آه را …
خلوت سکوت و بی‌پناه را …
با کدام شرم شعر می‌توان سرود؟
تا کجا، چه وقت
می‌توان برای تو ، این چنین
سرد و سخت ، مثل سنگ بود؟
کودکم!
دخترم!
روی صورت قشنگ تو
مُهر ننگ ماست این کبود

سهم تو اگر
لحظه‌های کودکانه‌ای نبود
شور و شوق شادمانه‌ای نبود
در بهار زندگی
فرصت جوانه‌ای نبود
گرمی حضور دست‌های یک پدر،
بازوان گرم مادرانه‌ای نبود
در هجوم بادهای سرد شهر
آشیانه‌ای نبود، سقف خانه‌ای نبود
کیسه کیسه برده‌اند
سهم تو اگر هیچ دانه‌ای نبود …
این اگر نبود
ضرب تازیانه هم نبود
وحشت شبانه هم نبود
له شدن چنین
سخت و وحشیانه هم نبود.

برای «عقیل» بزرگ مرد ۸ ساله
برای دخترک معصوم ۱۱ ساله
و برای همه کودکان کار
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه دنیای کثیفی شده ... اه همشون با هم ان ؟
 

Similar threads

بالا