این طایفه رهبر دارد

lailiya

کاربر فعال
دیرگاهیست گلو بغض مکرر دارد
چند روزیست قلم حالت نشتر دارد

کوفیان داعیه ی مسجد و منبر دارند


عمر سعد زمان وسوسه ی زر دارد


یادمان هست که اجداد شما کربـــ و بــلا...


شیعه از تیـــغ شما داغ به پیکر دارد

بی سبب نیست که از شام ، عراق آمده اید
حضرت عمـــه ی ســادات بـــرادر دارد


و شما کمتر از آنید حسین تیغ کشد


کمتر از آنکه علمدار علم بردارد


مـــا جوانــان بنی فاطمی اربـــابیـــم


بی حیا!عمـــه ی ما مالکــــ اشتر دارد!


ایل ما ایل عجم هاست که یک کودک ما


جگری با جــگر شیـــر برابر دارد


اینکه ما دست به شمشیر و زره استادیم


سبب این است که این طایفه رهبـــر دارد


نه عراق است و نه سوریه خیالت راحت


کشور ضــامن آهوستـــــ،بزرگتر دارد


وای اگر گرد و غباری به حرم بنشیند


تیغ ما شوق به انداختن سر دارد


باید این شهر به آرامش خود برگردد



که شب جمعه حرم روضه ی مـــــادر دارد




 

lailiya

کاربر فعال
سؤال این است "آیا حملات داعش و جنایات بی شرمانه این آدم نماهای لامذهب همان خروج سفیانی است؟" که یکی از نشانه های ظهور حضرت ولیعصر (عج) می باشد؟

از نظرات ارزشمند شما استفاده می کنیم!!!!
 

lailiya

کاربر فعال
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسین

دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن آن یکی برای حسین

یقین که آتش دوزخ حرام گردیده
به جسم آنکه بود یار آشنای حسین

برای بخشش کوه گناه یک راه است
بریز قطره ی اشکی تو در عزای حسین

کبوتر دل عشاق هر شب جمعه
نشسته است روی گنبد طلای حسین

خدا کند که شبی زائر حرم گردیم
و جان دهیم همان شب به کربلای حسین

به گوش جان تو اگر بشنوی هنوز آید
ز زیر نیزه و تیغ و سنان صدای حسین
 

lailiya

کاربر فعال
هر كه با خاك درت كام لبش بردارد از همان كودكیش چشم به كوثر دارد

اولین آرزویم هست همانی باشم
كه به لب، نام تو تا لحظه آخر دارد
 

lailiya

کاربر فعال
هوای دختركی را برادرش دارد
كه خیره‌ خیره نگاهی به مادرش دارد

شبیه طفل یتیمی كه مادرش مرده

نگاه ملتمسی بر برادرش دارد

گرفته بازوی او را به سمت در ندود
دری كه نام علی روی سردرش دارد

صدای مادرش از درد می‌كشد او را
كه دود و آتش و هیزم برابرش دارد

دویده فضه ولی دیر شد، به خود می‌گفت
دویده‌ است كه از خاك و خون برش دارد

چه دیده فضه، چرا روی خاك‌ها افتاد؟
چه دیده فضه، چرا دست بر سرش دارد؟

به دست‌های پدر تا كه بند، مادر دید
نگاه كرد به حالی كه همسرش دارد

كشید در پی بابا به كوچه‌ ها خود را
ولی جراحت سرخی به پیكرش دارد

گذشت، نوبت زینب شد و خودش این بار
گرفته دست یتیمی كه در برش دارد

به قتلگاه عمویش نگاه می‌دوزد
كه خنجری خبر از عطر حنجرش دارد

كشید دست، از آن دست و دست از جان شست
دوید تا كه بدانند باورش دارد

و چند لحظه گذشت و میان خون حس كرد
سرش گرفته به دامان و مادرش دارد...




 

lailiya

کاربر فعال
با چشم های نیمه بازت گاه گاهی
چشمان خیس و خسته ام را کن نگاهی


وقتی تنور خانه روشن شد برایت
گفتم خدا را شکر کم کم رو براهی

دستاس را چرخاندی اما رنگ خون شد
دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی

از بس به پای گریه هایت آب رفتی
چیزی نمانده از وجودت مثل کاهی

پهلو به پهلو می شوی و می چکد خون
از زخم های پیکرت خواهی نخواهی

از درد شانه، شانه می افتد ز دستت
خون می نشیند کنج لبهایت ز آهی

در خواب بودی چادرت را باز کردم
شاید ببینم چهره ات را در پگاهی

دیدم که پایین دو چشمان تو پیداست
زخم عمیق پنج انگشت سیاهی

این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی
از سر گذشتم از جدایی، بی پناهی

گفتی غروبی شعله می پیچد به بالم
گفتی که می سوزم میان خیمه گاهی

در حلقه ی نامحرمان و نیزه داران
هرجا که می گردم ندارم تکیه گاهی...




 

lailiya

کاربر فعال
 
بالا