اگه دلتنگی و یاد خاطره ای افتادی یاداشتی بزار

LOOFAN

عضو جدید
به کــــــــه گویم که تو منزلگه چشمان منی



به کـــــــه گویم که تو نوازشگر دستان منی



بـــــــــــه چه سازی بسرایم دل تنهای تو را



به کـــــــه گویم که تو آهنگ دل و جان منی



گـــــــــر چه پاییز نشد همدم و همسایه من



به کـــــــــــه گویم که تو باران زمستان منی



همه رفتند از این شــــــــــهر و دلم تنها ماند



به که گویم که تو عمریست که مهمان منی



گــر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی من



به کـــــــــه گویم که تو عمری مه تابان منی
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چند وقتیست...

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هر چه می گردم...


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] ...

نگاهم اما[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] ...

گاهی حرف می زند[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]...

گاهی فریاد می کشد[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]...

و من همیشه به دنبال کسی می گردم...[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که بفهمد یک نگاه خسته...[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چه می خواهد بگوید ...[/FONT]


[/FONT]
[/FONT]
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من گم شده ام...
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]میان صداها و نگاهها...

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]میان واژه ها و حرفها...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]میان راستها و دروغها...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]میان قولها، باورها، باورها، باورها[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] ...
[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من گم شده ام...
[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]میان دستها و فاصله ها...
میان چشمها و نگاهها...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]میان نبودنها...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نماندنها و رفتنها[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] ...
من گم شده ام...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اما...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو پیدایم کن...[/FONT]



[/FONT]
[/FONT]
 

LOOFAN

عضو جدید
زندگی دفتری از خاطره هاست

خاطراتی شیرین خاطراتی مغشوش


خاطراتی که ز تلخی رگ جان می گسلد

ما ز اقلیمی پاک که بهشتش نامند

به چنین رهگذری آمده ایم

گذری دنیا نام که ز نامش پیداست مایه سختیهاست

ما ز اقلیم ازل ناشناسانه بدین دیر خراب آمده ایم

چو یکی تشنه به دیدار سراب آمده ایم

ما در آن روز نخست تک و تنها بودیم

خبری از زن و معشوقه و فرزند نبود

سخنی از پدر و مادر دلبند نبود

یک زمان دانستیم پدر و مادر فرزندی هست خواهر و همسر دلبندی هست

زندگی دفتری از خاطره هاست !

خاطراتی که ز تلخی رگ جان می گسلد

روزی از راه رسید : که پدر لحظه بدرودش بود

ناله در سینه تنگ اشک در چشم غم آلودش بود

جز غم و رنج توانکاه نداشت سینه اش سنگین بود قوت آه نداشت

با نگاهی می گفت:پس از آن خستگی و پیری و بیماریها

دفتر عمر پدر را بستند ای پسر جان بدرود

لحظه ای رفت و از آن خسته نگاه اثری هیچ نبود

پدرم چشم غم آلوده حیرانش را و بست و دیگر نگشود

روزی از راه رسید که چونان روز مباد

روز ویرانگر سخت روز طوفانی تلخ

که به دریای وجودم همه طوفان انگیخت

زورق کوچک بشکسته ما در دل موج خروشنده دریا افتاد

کاخ امید فرو ریخت مرا مادر از پا افتاد

در نگاهش خواندم : مادر خسته تن و خسته دلم ز من آهنگ جدایی دارد

حالت غم زده اش چشم ماتم زده اش با من گفت:

که از این بند گران عزم رهایی دارد

مادرم آنکه چو خورشید به ما گرمی داد

پیش چشمم افسرد باغ سرسبز امیدم پژمرد

اشک نه هستی من گشت در جانم و از دیده به رخساره دوید

مادرم رفت و به تاریکی شبها گفتم: آفتابم ز لب بام پرید

لحظه ای می آید لحظه ای صبر شکن

که یتیمی سر راهی گرید پدری نیست که گردی ز رخش برگیرد

مادری نیست که درمانده یتیم جای در دامن مادر گیرد.

بارها دیده ام و می بینم اشک آلوده با نگاهی پر درد وز تهی دستی خویش

بهر تنها فرزند سالها حسرت و ناکامی اندوخته است

پشت سر می بیند دشت تا دشت

غم و غربت و سرگردانی

پیش رو می نگرد کوه تا کوه

پریشانی و بی سامانی

من به جز سکه اشک چه توانم که به پایش ریزم ؟

نه مرا دستی هست که غمی از دل او بردارم

نه دلی سخت کزو بگریزم.

ما همه همسفریم کاوان می رود و می رود آهسته به راه

مقصدش سوی خداست ما همه از سوی خدا آمده ایم

باز هم رهسپر کوی خداییم همه!

ما همه همسفریم لیک در راه سفر غم و شادی به همراهست

ساعتی در دل این وادی پیر می رسد

همسفری شاد به ماتمکده ای

یک نفر در شب کام یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد !

وز سر تخت مراد پای بر تخته تابوت گذاریم همه!

پدر خسته به راه مادر بخت سیاه

سوگواران پسر و دختر تنها مانده

عاشقانی که ز هم دور شدند

دخترانی که چو گل پژمردند!

کودکانی که به غربت زدگی خفته در گور شدند!!

همگی همسفریم

تا ببینیم کجا باز کجا؟

چشممان بار دگر سوی هم باز شود؟

در جهانی که در آن راه ندارد اندوه!

زندگی با همه معنی خویش از نو آغاز شود

زندگی دفتری از خاطره هاست !

خاطراتی شیرین !

خاطراتی مغشوش!

خاطراتی که ز تلخی رگ جان می گسلد
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چرا میخوای به من تلقین بکنی که دلتنگ باشم؟ من هیچوقت دلتنگ نمیشم و خاطره و یادداشت تو این مضمونام ندارم. با من از شادی بگی , پایه ام.
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
او را رها کردم نه برای اینکه دوستش نداشتم ! زیرا احساس می کردم او می خواهد کار آموزی تنهایی را تمرین کند :(
 

SHEEDA

عضو جدید
دلم براي دخترانه هاي وجودم تنگ شده
براي شيطنت هاي بي وقفه،
بيخيالي هاي هر روزه،
ناز و كرشمه هاي من و آينه
خنده هاي بلند و بي دليل،
براي آن احساسات مهار نشدني،
حالا اما،
دخترك حساس و نازك نارنجي درونم چه بي هوا اين همه بزرگ شده!
چه قدي كشيده طاقتم!
ضرباهنگ قلبم چه آرام و منطقي ميزند!
چه شيشه اي بودم روزي،
حالا اما به سخت شدن هم رضا نميدهم!
به سنگ شدن مي انديشم،
اينگونه اطمينانش بيشتر است!
جاي بستني يخي هاي دوران كودكي ام را
قهوه هاي تلخ و پر سكوت امروز گرفته است!
اين روزها لحن حرفهايم اينقدر جدي است
كه خودم هم از خودم حساب ميبرم...
در اوج شادي هم قهقهه سر نمي دهم!و تنها به لبخندي اكتفا مي كنم!
چه پيشوند عجيبي است كلمه خانم!!!
همين كه پيش اسمت مينشيند
تمامي سر خوشي و بي خياليت را از تو ميگيرد،
و به جايش وزنه وقار ومتانت را
روي شانه ات مي گذارد!
نه اينكه تمامي اينها بد باشد،نه!فقط خدا كند وزنشان آنقدر سنگين نشود كه دخترك حساس و شيرين درونم
زير سنگيني آن بميرد!
 

Similar threads

بالا