اگر با احساسی نخون چون احتمالا اشکت در میاد...

kaveh_sharififar

عضو جدید
سلام
خیلی دوست داشتم که بتونم چیزی رو که تو دلمه بتونم به تک تک شماعزیزان بگم ولی حیف !!!

حقیقت عشق چیست ؟ در کجا جسم خاکییه آدمی نهان است ؟

من معانی و مباحث زیادی رو از عشق مطالعه کردم و تو وبلاگم آوردم . ولی هیچ موقع نتونستم به معنییه واقعی آن پی ببرم .

منظوره خدای من ! خدای تو! یا خدای هر یک از شما ها از آفریدن این وجودیت چیست ؟

چه چیزی سبب میشود که آدم برای رسیدن به عشقش این همه رنج و مشقت را تحمل کند ؟

واقعا چه چیزی است که ما رو به طرف این ... میکشاند .




داداشی

وقتي سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشي" صدا مي کرد.
به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهي به اين مساله نميکرد.
آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و گونه من رو بوسيد.

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم.



---------------------------------------------------------------------------------------------

تلفن زنگ زد .خودش بود . گريه مي کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نميخواست تنها باشه. من هم اينکار رو کردم. وقتي کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهاي معصومش بود. آرزو ميکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته چيپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " و گونه من رو بوسيد.

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم.



---------------------------------------------------------------------------------------------

روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد".
من با کسي قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگه زماني هيچکدوممون براي مراسمي پارتنر نداشتيم با هم ديگه باشيم ، درست مثل يه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد . من پشت سر اون ، کنار در خروجي ، ايستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون کريستالش بود. آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمي کرد و من اين رو ميدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خيلي خوبي داشتيم " ، و گونه منو بوسيد.

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم.



---------------------------------------------------------------------------------------------

يه روز گذشت ، سپس يک هفته ، يک سال ... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلي فرا رسيد ، من به اون نگاه مي کردم که درست مثل فرشته ها روي صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره. ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهي نمي کرد ، و من اينو ميدونستم ، قبل از اينکه کسي خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلي ، با گريه منو در آغوش گرفت و سرش رو روي شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترين داداشي دنيا هستي ، متشکرم و گونه منو بوسيد.

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم.

---------------------------------------------------------------------------------------------

نشستم روي صندلي ، صندلي ساقدوش ، توي کليسا ، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه ، من ديدم که "بله" رو گفت و وارد زندگي جديدي شد. با مرد ديگه اي ازدواج کرد. من ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوري فکر نمي کرد و من اينو ميدونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره رو به من کرد و گفت " تو اومدي ؟ متشکرم"

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمي خوام فقط "داداشي" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نميدونم .

---------------------------------------------------------------------------------------------

سالهاي خيلي زيادي گذشت . به تابوتي نگاه ميکنم که دختري که من رو داداشي خودش ميدونست توي اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو ميخونه ، دختري که در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزي هست که اون نوشته بود:
" تمام توجهم به اون بود. آرزو ميکردم که عشقش براي من باشه. اما اون توجهي به اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم که بدونه که نمي خوام فقط براي من يه داداشي باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتي ام ... نيمدونم ... هميشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره".





.

اي کاش اين کار رو کرده بودم ................. با خودم فکر مي کردم و گريه!:cry::cry::cry:

---------------------------------------------------------------------------------------------
 

arash manafi

عضو جدید
قشنگ بود
تکراری بود
ولی دلمو لرزوند
بازم خاطرات گذشته برام زنده شد دوستش داشتم ولی نگفتم و الان اون ماله یکی دیگس
هنوزم دوسش دارم هنوزم میبینمش هنوزم اگه بهم زنگ نزنه گله مند میشم اما هیچ وقت جرات نکردم بهش بگم دوستت دارم
 

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم برانگیخته نشدم:w20:
خب ربطی به احساسات نداره به طرز نوشتنم مربوط می شه:w19:
جادوی کلمات!!!

arash manfi خب اشتباه می کنی که بهش نمی گی دیگه!!
از این واضح تر؟
 

Matrix

عضو جدید
بفرما ... اونوخ من میگم "با احساسم" کسی قبول نمیکنه!!

(البته وقتی اسم تابوت اومد ، یه طوری شدم .. ته دلم خالی شد!)

در کل جالب بود ، مرسی.
 

mehrzadmo

عضو جدید
دوستان من معذرت ميخوام ! فكر كردم بايد بخنديم و اون عنوان تاپيك نكته انحرافيه . من الان مي رم روي قسمت گريه كار مي كنم . باز از دوستان عذر ميخوام ! :cry:
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی خیلی جالب بود
فقط عزیز جون این کتاب ها رو زیاد مطالعه نکن چون بدرد ایران اصلا نمیخوره شما نهایتا یه مورد بیشتر برای قرعه کشی روز مبادا نخواهی شد حالا دیگه بستگی به امتیازی داره که توی این قرعه کشی کسب بکنی.
 

kaveh_sharififar

عضو جدید
می‌اندیشی که تو تردیدی اما تو تنها دلیلی



تو خورشید رخشانی هستی که بر من می‌تابی



هنگامی که به خویش مغرورم



سپیده که سر بزند




در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید



شبیه آنچه در بهار بوئیدیم




پس به نام زندگی


هرگز نگو هرگز...
 

kaveh_sharififar

عضو جدید
امشب آواي غريبي ست درون قلبم
كه مرا مي خواند
و به من مي گويد :
به اميد چه كسي چشم بر حلقه در دوخته اي ؟
رفته است او
و دگر باز نخواهد آمد ...
 

arash manafi

عضو جدید
منم برانگیخته نشدم:w20:
خب ربطی به احساسات نداره به طرز نوشتنم مربوط می شه:w19:
جادوی کلمات!!!

arash manfi خب اشتباه می کنی که بهش نمی گی دیگه!!
از این واضح تر؟
خوب عزیز من برم جلو بگم
اون منو عین برادر دوست داره نه همسر:(
دلم میخواست بهش بگم ولی ترسیدم با این پیشنهاد اون رو واسه همیشه از دست بدم :cry:
هنوزم دوسش دارم هنوزم :heart::gol:
 
بالا