ايرانيمين ديل سيز باشي آذربايجان

لطفی88

عضو جدید
سید ابوالقاسم نباتی فرزند میریحیی متولد سال ۱۱۹۱ هجری در روستای اوشتبین مرکز دهستان دیزمار شرقی از توابع شهرستان اهر ارسباران (قره‌داغ) در آذربایجان شرقی است. تخلص او دراشعار فارسی نباتی و در اشعار ترکی خان چوبانی و مجنون و مجنون‌شاه می‌باشد. او حدود هفتاد سال عمر کرد و درسال ۱۲۶۲ هجری درگذشت. اهل شعر وادب، نباتی را می‌شناسند و از موقعیت او در ادبیات فارسی و ترکی آگاهی دارند. او شاعری عارف و استادی ماهر است که هم‌تراز[نیازمند منبع] غزلیات حافظ و رباعیات خیام شعر سروده است. جمع اشعار به‌جامانده از نباتی به پنج هزار بیت بالغ می‌گردد که تقریبا نصف آن فارسی و نصف دیگر ترکی است. اشعار نباتی در جمهوری آذربایجان و قفقاز و ترکیه و ایران طرفداران بسیاری دارد. درزندگی و طرز تفکر او نشیب‌و‌فرازهای زیادی دیده می‌شود. او گاهی صوفی و درویش، گاه رند و خراباتی و گاه عارف و عاشق، گاه مسلمان و گاه کافر می‌باشد.

از عرش خدابلندتر چیزی نیست
بالاتر ازو اگر بود جای علی است

و یا

در درگه خلق بندگی مارا کشت
از بهر دو نان دوندگی مارا کشت
گه منّت روزگار گه منّت خلق
ای مرگ بیا که زندگی مارا کشت

توسط اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان آذربایجان شرقی (تبریز) و عده‌ای از ادب‌دوستان کنگره بزرگداشت این شاعر و عارف در شهریورماه سال ۱۳۷۲ شمسی در شهر کلیبر مرکز قره‌داغ برگزار گردید.
 

لطفی88

عضو جدید
مولانا حکیم شیخ ملا محمد فضولی بایاتلئ

مولانا حکیم شیخ ملا محمد فضولی بایاتلئ


Mövlana Həkim Şeyx Molla Məhəmməd Füzuli Bayatlı

مولانا حکیم شیخ ملا محمد فضولی بایاتلئ


مولانا حکیم شیخ ملا محمد فضولی بغدادی(بایاتلی)،شاعر و اندیشمند والا جای شیعه(م-990 ه)در تاریخ ادبیات اسلامی شخصیتی مستثنی دارد.متفکر و شاعر سه زبانه ای است که تأثیر عمیقی در تاریخ ادبیات ترکی،عربی و فارسی بر جای نهاده است.نام او محمد،نام پدرش سلیمان بوده است.در سال 910 ه.در خانواده ای شیعی مذهب و آزربایجانی(آذربایجانی)،در جوار مرقد سید الشهدا،در کربلا به دنیا آمده است.از کودکی و کیفیت تحصیلاتش آگاهی هایی به دست نیامده است.در جوانی لقب"ملا"،گرفته و مشهور به ملا فضولی بوده است.علوم عربی را نزد عالمی به نام" رحمت الله" و علوم ادبی را نزد"حبیبی"،شاعر معروف آزربایجان(آذربایجان)،آموخت ه ونیز با دختر رحمت الله ازدواج کرده و پسری عالم و شاعر با تخلص فضلی داشته است.


لقب "ملا" نشانه ی کلامی بودن وی و لقب"حکیم"بیانگر رویکرد او به فلسفه و حکمت است.به دیگر سخن،حکیم ملا محمد فضولی مانند ابو علی سینا و بیشتر از او،توانستکلام و فلسفه را به گونه ای آشتی دهد و راه سومی در حکمت اسلامی بگشاید که بعدها از سوی حکیم ملا عبدالله زنوزی دنبال شد.

فضولی،شاعری اندیشمند است و در شعر ترکی،ید طولانی دارد.در مقدمه یدیوان ترکی خود میگوید:
"علم سیز شعر اساسی یوق دیوار اولور و اساس سیز دیوار،غایتده بی اعتبار اولور"
یعنی: ((شعر عاری از علم همچون دیواری بیبنیان باشد و دیوار بی بنیان را، سرانجام اعتبار نشاید)).
در همانجا،از تحصیل علوم عقلی و نقلی و پرورش استعداد شعری خود با دانش و معرفت سخن می گوید و اعتقاد دارد که:"شاعری از الطاف الهی است که نصیب برخی از اولا آدم می شود." و شاعری را نوعی عبادت می شمارد.
استعداد سرشار و بی نظیر او،نقش عظیمی در دگرگونی سازی ادبیات ترکی ایرانی دوره ی اسلامی داشته است و می توان گکفت که نقشی را که نظامی در شعر فارسی ایفا کرده است،او در تاریخ شع ترکی دارد.از روزگار خودش تا قرن ها بعد،بسیاری از شاعران نام آور ترکی سرا تحت تأثیر اثار او به خلاقیت شعری پرداخته اند،نظیر سازی ئ تضمین بر بسیاری از آثار او را بر خود افتخار شمرده اند.
از آن جمله می توان به:
باقی(شاعر بزرگ عثمانی)،خیالی،نائلی،قوسی تبریزی،ندیم،شیخ غالب،سید عظیم شیروانی،میرزا علی اکبر طاهر زاده ئ دیگر شعرای ترکی آشنای ایرانی،بر آثار او نظیره هاس اخته اند و او را"استاد الشعرا"نامیده اند.به نظر یکی از فضولی پژوهان،فضولی در آفرینش شعری تحت تأثیر هیچ شاعری قرار نگرفته است و سراینده ای دارای شایستگی مستثنای میباشد(دکتر خالوق ایپک تن،فضولی و شرح بعض اشعار او،ارضروم،1973،مقدمه).آثار او پیش از دوره ی ستم شاهی در مدارس و تکایای کل کشورمان تدریس می شده است،که بعد از تحریم زبان و ادبیات ترکی ایران(آزربایجان و ترکمن) در دوره صد سال اخیر به خصوص از زمان پهلوی،تلاشهای فراوانی جهت تخریب و دفن ادبیات ترک بعمل آمد.(زبان ترکی و موقعیت گذشته و کنونی آن درایران،حسن راشدی)


آثار عربی:


1.دیوا ن عربی،مولانا فضولی،در مقدمه دیوان ترکی و فارسی خود،از دیوان عربی خویش یاد می کند.بخشی از این دیوان توسط"ی.ا.برتلس مستشرق روسی،در مجموعه ای غارت شده از کتابخانه ی بقعه ی شیخ صفی در اردبیل که حالیه در لنینگراد محاقظت می شود،یافته و منتشر شده است،که شامل یازده قصیده در نعت و مدح حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) است.طولانی ترین این قصاید 63 بیت و کوتاهترین آنها 21 بیت است و در سه بحر طویل،کامل و وافر تصنیف شده است.به نظر برتلس،در این قصاید،تأثیر عمیق "عمادالدین نسیمی شاماخی"،-شاعر عارف و فیلسوف حروفی مسلک ابتدای قرن نهم آزربایجان(آذربایجان)-به روشنی مشهود است.
فرجامین چاپ منقح دیوان عربی فضولی از آن عبدالطیف بندر اوغلو است.او همانند محمد طنجی،استاد سابق زبان و ادبیات عربی دانشگاه آنکارا،توانسته است اشتباهات و اغلاط املایی موجود در نسخ خطی دیوان عربی فضولی را تصحیح و چاپ کند و تأکید کرده است که:"فضولی بزرگترین شاعر عصر در سه زبان عربی،ترکی و فارسی بوده است،و مدت ها در بغداد،حلّه و کربلا جلسات درس داشته است و در آن جلسات به عربی و یا ترکی سخن می گفته است."
قصاید عربی فضولی از فخامت و سلاستی بی مانند برخوردار است.صاحب کنه الاخبار از قصاید او یاد کرده گوید"...:و به زبان عربی قصاید بلاغت نشان دارد..."
هفت قصیده از دیوان فضولی در نعن رسول اکرم(ص) و سه قصیده در مناقب حضرت علی(ع) است.از چکامه ها ترجمه ی ترکی زیبایی آماده شده است که قریبا چاپ خواهد شد.



2.مطلع الاعتقاد فی معرفه مبدا والمعاد،اثر فلسفی و کلامی منصور است که نخستین بار کاتب چلبی از آن سخن گفته است و نیز در مجموعه ی ی.ا.برتلس نامبرده در بالا پیدا شده است.اثر بسیار ارزنده و سترگی در علم کلام که در چهار رکن تنظیم یافته است.این اثر،نخستین بار توسط مرحوم دکتر حمید آراسلی از وی نسخه ی یاد شده در بالا در سال 1958.م.به صورت چاپ عکسی تکثیر گشت.این نسخه منحصر به فرد و مغلوط ار مطلع الاعتقاد را دکتر محمد بن تاویت الطنجی استاد دانشکده ی الهیات دانشگاه آنکارا در سال 1381.ه.(1962.م.)با مراجعه به متون کلامی گوناگون و با صرف زحمت و همتی هشت ساله تصحیح،تنقیح و منتشر کرد.متون تصحیح شده ی این کتاب بعدها از سوی کمال ایشیق،اسد جوشان و عبدالطیف بندراوغلو(بغداد-1993)نیز چاپ شد.
چهار رکن این اثر چنین است:

رکن نخست،در ماهیت دانش و معرفت،وجوب شناخت خدا،انواع علوم و طرق کسب علم

رکن دوم،در آفرینش کائنات،عالم افلاک،معادن،گیاهان،جانورا ن،انسان و جن و احوال عالم

رکن سوم،در ذات و صفات هدایت بشر از سوی خداوند و نبوت عامه و فضیلت پیغمر اسلام به دیگر پیامبران و مباحث میزان،صراط و حساب و مسأله ی امامت و اثبات حقانیت شیعه.برگردان فارسی این اثر به قلم نویسنده ی این سطور(پروفسور حسین محمد زاده ی صدیق) اخیرا چاپ شده است.
 

لطفی88

عضو جدید
ابو زکریا یحیا بن علی خطیب تبریزی

ابو زکریا یحیا بن علی خطیب تبریزی


Əbu Zəkəriyya Yəhya İbn-Əli Xətib Təbrizi
ابو زکریا یحیا بن علی خطیب تبریزی

ابو زکریا یحیا بن علی خطیب تبریزی،متولد سال 1030 میلادی در تبریز.تحصیلات مقدماتی خود را در تبریز کسب نمود و سپس راهی بغداد شد و از آنجا به سوی شام و مصر رهسپار شد.از شاگردان عالم فیلسوف بزرگ عرب،-ابو العلی معرّینی-گشته،پس از اتمام تحصیلات و درج مدارج عالیه مدرس مدرسه ی بزرگ "نظامیه"در بغداد گشت.مکتوبات چندی در زمینه ی ادبیات شناسی به رشته ی تحریر در آورد،مؤلف کتاب"شرح آثار منظوم کهن عربی" بوده و در زمینه ی انکشاف علم شرح و تفسیر، نقش به سزایی داشته است.در قرون وسطی زمان زیادی بر شرح آثار او گذاشته شد.به خاطر تحلیل مسائل اجتماعی زمان خویش در این زمینه نیز شهرتی بدست آورد،اشعار او،اعتراضی به حکومت های استبدادی زمان خویش است،در زمینه ی اشعار لیریک(کلاسیک) فلسفی و عاشقانه نیز تبحر داشت.


Yorular seyr ilə insan,mən isə durmaqdan
Bil ki,təngə gətiribdir bu ətalət canımı
Hər kimi görmüşəm,ey vay,bu gün Bağdadda
Nanəcib,zatı qırıq zülmət edib dörd yanımı


یورولار سئیر ایله اینسان،من ایسه دورماقدان
بیل کی،تنگه گئتیریبدیر بو عطالت* جانئمئ
هر کیمی گؤرمؤشه م،ای وای،بو گؤن باغداد دا
نانجیب،ذاتئ قئرئق ظؤلمت ائدیب دؤرد یانئمئ
 

لطفی88

عضو جدید
افسانه بوزقورد و افسانه مان قورد

افسانه بوزقورد و افسانه مان قورد

افسانه بوزقورد

گرفته شده از وبلاگ : http://www.turanians.blogfa.com

افسانه "بوزقورد"یا "گرگ خاکستری" از افسانه‌های کهن ترکان است و ریشه هزار و پانصد ساله دارد این افسانه در حدود یکصدو نود و یک سال بعنوان ایدئولوژی رسمی امپراطوری "گؤک ترک" یا "ترکان آسمانی" بود و از دریای چین تا دریای سیاه بشکل‌های گوناگون سینه به سینه نقل می‌شد و توسط پیکرتراشان بصورت تندیس‌های مختلف‌ تراشیده و در شهرهای مختلف نصب می‌گردید . بر اساس این افسانه روزی دشمنان به سرزمین ترکان حمله کرده و ترکان در مقام دفاع تا آخرین نفر شجاعانه جنگیده و کشته می‌شوند .آخرین بازمانده زخمی این جنگ مهیب پسرکی بود که توسط گرگی از مهلکه نجات داده می‌شود . طبق افسانه بر روی زمین غیر از آن پسرک ترکی نمانده بود . پس از چندی “نسل جدید ترک” از وصلت پسرک ترک با گرگ پا به عرصه وجود می‌نهد و در نسل‌های بعدی آنها عاقبت امپراطوری عظیم "گؤک ترک" یا “ترکان آسمانی” (تركهاي آبي) را از دریای چین تا دریای سیاه بنا می‌نهند .
برای مستند کردن افسانه،‌نظریات "تونگ تین" دائره‌المعارف و سالنامه ‌نویس مشهور چین را که در سال 801 یعنی حدود یک قرن پیش از اسلام می‌زیست در اینجا می‌آورم . "تونگ تین" در بین دائره‌المعارف 199 جلدی خود، جلد 197 را به تاریخ و منشاء اقوام ترک اختصاص داده و بطور مفصل از آداب و رسوم ترکان آسمانی بحث می‌کند .
بر طبق نوشته تونگ تین سرزمین آنان (قبایل ترکان آسمانی)توسط همسایه بالای ( hsi -hai)دریاچه ایستی گؤل در آسیای میانه نابود شد . زن و مرد و کوچک و بزرگ همگی قتل عام شدند و تنها فرزند ده ساله از آنان باقی ماند . بخاطر خردسالی نخواستند او را بکشند ولی دست و پاهایش را قطع کرده و به مرداب بزرگی انداختند . ماده گرگی در آنجا به پسرک گوشت می‌آورد و مانع مرگ او می‌شد . بعد از مدتی پسرک با گرگ وصلت کرده و گرگ حامله می‌گردد . گرگ تا دریای مغرب می‌رود .در آنجا کوهی بود . بر فراز کوه می‌ایستد . این کوه در شمال غربی سرزمین کائو چونیک (تورفان کوچو در ترکستان فعلی چین) بود . در آنجا غاری بود . در آنطرف غار (در بین کوههای محصور)سرزمین سرسبز وجود داشت، مساحت این سرزمین بیش از 200 لی حدود 200 میل بود . گرگ در اینجا ده فرزند پسر زائید، آنها بعد از بزرگ شدن در خارج منطقه سکونت خود ازدواج کرده و زنانشان حامله می‌شدند . این فرزندان قبایلی را بوجود آوردند که بزودی ازدیاد نسل کرده زیاد شدند . بعد از اینکه چند صد عائله شدند در حالیکه چند نسلی از آنها گذشته بود از درون غار بیرون آمدند و به ژوان- ژوان ها پیوستند .
در منابع دیگر از " غار" به منطقه محصور در بین کوههای سربه فلک کشیده با نام "ارکنکون" نام برده می‌شود که ترکان بعد از چندین نسل ازدیاد چون نمی‌توانستند از منطقه محصور سر به فلک کشیده خارج شوند به راهنمایی آهنگری که گفته بود این کوهها دارای سنگ آهن است از مقادیر متنابهی پوست حیوانات دم و کوره آهنگری ساخته و با زدن تونلی از میان کوهها خارج گردیده و آنروز چون مصادف با اول ماه حمل (فروردین) بود آنرا "عید ارکنکون" یا نوروز نامیدند که برای اولین بار دوباره ترکان به صحنه جهانی پای نهاده و به راهنمایی "بوز قورد" این بار از بین کوههای سر به فلک کشیده‌ی خارج از ارکنکون که گم شده و می‌رفتند که دوباره نابود شوند با صدای زوزه گرگ به سوی او جلب شده و با راهنمایی گرگ از مهلکه دوباره نجات می‌یابند . بعدها این "بوزقورد" در شکل "گؤک بؤری" (گرگ آسمانی) نیز در زمانی که اوغوزخان می‌خواست به فتح جهان اقدام کند با ستون نور آبی رنگ بر چادر او وارد شده می‌گوید اگر می‌خواهی در جنگ پیروز شوی هر وقت من پیش رفتم پیشروی کن و هرجا من ایستادم بایست . از آنروز "بوزقورد" پیشاهنگ جنگ ترکان می‌شود و با حمله او به دشمنان فتح و ظفر نصیب ترکان می‌شود .
آنچه از افسانه‌های فوق‌الذکر استنباط می‌شود این است که در طی قرون و اعصار گذشته "بوزقورد" (گرگ خاکستری) بعنوان سمبل الهی نگه‌دار ترکان و راهنمای آنان تلقی گردیده و در مواردی که می‌خواستند از یک ترک اصیل و با غیرت و خالص تمثیلی ارایه نمایند او را به بوزقورد تشبیه می‌کردند . در نظرترکان بوزقورد فرشته‌ای از فرشتگان الهی بود که جهت پایندگی نسل ترکان بشکل بوزقورد بر ترکان ظاهر شده بود . به نظر می‌رسد بعدها بوزقورد یک درجه ارتشی گردیده و به کسانیکه در راه بنای ملت ترک فداکاریهای شایان می‌کردند عطا می‌شد .
البته غیر از درجه بوزقورد یا مخفف آن "قورد" یک درجه بزرگتری نیز در میان درجات نظامی و اداری ترکان باستان دیده می‌شود که از همین واژه قورد گرفته شده و آن "آلپاگوت" است . این واژه بشکل های مختلف از قبیل آلپاغوت و آلپاقوت نیز بکار رفته و در ترکی جغتایی معنی " انسان اصیل " را می‌دهد .
احتمال دارد این واژه مرکب از دو جزء "آلپ" به معنی بزرگ و سترگ و قهرمان و پهلوان و " قورد " به معنی گرگ باشد . این لقب تنها مختص کسانی بود که دوره‌های مختلف به اصطلاح کماندویی و رنجری وچریکی و دگریلا یی امروزه را با موفقیت گذرانیده و در شکل‌ عملی به رزمندگانی اطلاق می‌گردید که به تنهایی به لشکریان دشمن حمله کرده، بدون اینکه دستگیر شوند از میان آنان خارج می‌شدند.
واژه قورد بعنوان صفت جانشین موصوف از زبان ترکی وارد زبان فارسی گردیده و در ادبیات فارسی بصورت" گرد" و جمع آن "گردان" بکار رفته است . فردوسی در شاهنامه می‌گوید:
گردان دو صد با درفشی چو باد
همیدون به گرگین میلاد داد

در ادبیات فارسی به کسانیکه می‌توانستند در جنگ گردی(قوردی) را دستگیر نمایند لقب "گردگیر" (قوردگیر) می‌دادند . فردوسی در مورد پهلوانان گردگیر در بعضی از اشعارش سروده :
چنین گفت کاین مرد جنگی به تیر
سوار کمند افکن و گردگیر
***
دلیر است و اسب افکن و گردگیر
عقاب اندر آرد ز گردون به تیر
***
دریغ آن هژبر افکن گردگیر
دلیر و جوان و سوار و هژیر
امروزه نیز در واحدهای ارتش جمهوری اسلامی ایران به جمع چهار یا پنج گروهان، یک "گردان"اطلاق می‌شود که از حدود 500 -400 نفر سرباز تشکیل می‌شود و نیز به درجه‌ای از درجات نظامی امروزی ایران "سرگرد" اطلاق می‌شود که بالاتر از درجه سروانی و پائین‌ از درجه سرهنگی است و در حقیقت همان "باشقرد" (باش قورد = قورد باشی) زبان ترکی است . به هر حال دامنه افسانه‌ی بوزقورد به درجات نظامی امروزی جمهوری اسلامی نیز کشیده شده و نشان از ریشه‌دار بودن این افسانه دارد .
 

لطفی88

عضو جدید
كدام ويژگيهاي گرگ به رفتارهاي انسان با شعور نزديك است؟

كدام ويژگيهاي گرگ به رفتارهاي انسان با شعور نزديك است؟


[FONT=&quot]1 [/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ تنها حيوان درنده است كه اهلي كردن غيرممكن است. مثلي در ميان ملت آذربايجان قديم وجود دارد كه مي گويد «گرگ را هر چقدر هم اهلي كني باز چشمش به بيشه خواهد بود[/FONT][FONT=&quot]».[/FONT][FONT=&quot]

2[/FONT][FONT=&quot]ـ از مورد اول اين نتيجه حاصل مي شود كه «گرگ» در هر زمان در فكر آزادي است، زنجير كردن و نگهداشتن دائمي او در قفس ممكن نمي باشد و او تنها در خانه خود، خود را آزاد و مستقل حس مي كند[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

3 [/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ ها همواره گله وار زندگي مي كنند و هرگز به تنهائي حركت نمي كند[/FONT][FONT=&quot]. [/FONT][FONT=&quot]يعني گرگ عليرغم گرگ بودنش ثابت مي كند كه يك دست صدا ندارد و تنها در اثر اتحاد با نوع خود مي باشد كه بر قويترين حيوانات درنده فايق مي ايد و با زوزه ي خود همنوعان خود را به اتحاد قرا خواند[/FONT][FONT=&quot]
4[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ در مقابله با هر چيز غيركامل موجود در طبيعت با تحمل و بردباريش مشخص مي شود. از اينروست كه گرگها، صادقترين فرزند طبيعت محسوب مي شوند، حتي اگر شاهد عليل يا ضعيف بودن بچه ي نوزادش باشد او را تكه تكه نمود و به ديگر بچه هايش مي خوراند و خود نيز به هنگام حمله بر رمه ي گوسفندان، ضعيف ترين آنها را نشانه مي گيرد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

5[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ را با هيچ چيز نمي توان ترساند. از اين رو به هنگام حمله در مرحله اول به چشمان قرباني خود نگاه ميكند تا از ترس و عدم ترس آن آگاه گردد و حريف بودن و نبودنش را بسنجد. مثل: «سن لاپ قورد اوره يي يئييبسن» در بين آذربايجانيها حكايت از نترسي گرگ مي كند[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

6[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ به خانه و خانوادة خود صديق است و حاضر به جان دادن در راه آنهاست[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

7[/FONT][FONT=&quot]ـ آزاديخواهي گرگ، از اين خصوصيت او كاملا قابل تشخيص است كه، گرگ وقتي پايش درتله گيرمي كند، نجه ي خود را با دندان هايش تكه پاره مي كند تا خود را آزاد سازد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

8[/FONT][FONT=&quot]ـ محبت به خدا، در خون گرگ است. از اينرو هميشه دهانش را بطرف آسمان (خدا[/FONT][FONT=&quot]) [/FONT][FONT=&quot]گرفته و ضمن زوزه كشيدن چشمانش را مي بندد و خود را از درون مصفا مي سازد[/FONT][FONT=&quot]. [/FONT][FONT=&quot]گرگ هميشه قلل و ارتفاعات را دوست دارد. و اين علاقه او شايد از حس نزديك شدن او به خدا نشأت گرفته باشد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

9 [/FONT][FONT=&quot]ـ وقتي گرگها دسته جمعي زوزه مي كشند هيچ جانداري قدرت نزديك شدن به آنها را ندارد[/FONT][FONT=&quot]

10[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگها نسبت به جانداراني كه از نكاح درهم به دنيا مي آيند احساس نفرت دارند و شايد از اين نظر، قاطر، شغال، كفتار اشتباه طبيعت تلقي مي شود[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

11[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ، ماده خود را (همسر خود را) خود تكه تكه مي كند و اجازه نمي دهد با ديگر جانداران برود[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

12[/FONT][FONT=&quot]ـ در برابر تجاوز به لانه و خانواده و گرگ ديگر، هيچ جانداري قادر به مقابله با گرگ غضبناك نيست. حتي شير از حس قصاص گرگ وحشت دارد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]

13[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگها وقتي از شكار دسته جمعي برمي گردند و در برابر جانداران دشمن خود قرار مي گيرند، گرگي كه از گله عقب مانده توسط رهبر گرگان تكه پاره مي شود تا اسير دشمن نگردد و[/FONT][FONT=&quot]...[/FONT]
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالام عزیز یولداشلار
واسه رعایت قانون تایپیک دیگه با لهجه (ببخشید منظور زبان) فارسی مینویسم که مشکلی پیش نیاد !

دادا حسین یه شماره هم به من بده تا ببینم اینجا چی به چیه !!

سلام
خوش آمدید:gol:
همانطور که خودتونم فرمودید به نفع خودمون هست که قوانین رو رعایت کنیم;)
از حسن توجه شما ممنونم

E.lahe
ائل دایاغی 31:gol:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
با عرض معذرت و اجازه از بزرگترها و دوستای قدیمی
تدریس و آموزش الفبای ترکی ازربایجان رو شروع کردم امیدوارم که همه دوستان کمکم کنن و یاریم نمایند و ایراداتم رو گوشزد کنن
مرسی دوست بزرگوارم
مطالب از نظر من بسیار عای و مفید هستند
از توضیحاتی هم کا ابتدا راجع به خود زبان ترکی وتقسیمات آن دادید ممنون
حیف که تشکر ندارم
فعلا درس رو تا اینجا نگهدار تا نظر دوستان رو هم ببینیم و ببینیم که آیا دوستان نیز این روش ومطالب شما رو واسه ادامه تایید میکنند یا خیر
من خودم موافق هستم
اگر این سیستم شما تایید شد و شما مسئول تدریس شدید خواهش میکنم از شما که حتما به بحث یادگیری اهمیت بدید و صرفا به گذاشتن پستا اکتفا نکنید
شاید روزی باشد که دوستان خیلی کمی به تاپیک سر بزنن و مطالب شما از دید سایر اعضا پنهان بماند لذا تایم گذاشتن دروس دست شماست و حتی اگه لازم دیدید درسی رئ تکرار کنید حتما اینکار رو بکنید تا بیشترین بهره رو از این آموزش شما ببریم
نهایت تشکر رو از شما دوست عزیزم دارم :gol:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]1 [/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ تنها حيوان درنده است كه اهلي كردن غيرممكن است. مثلي در ميان ملت آذربايجان قديم وجود دارد كه مي گويد «گرگ را هر چقدر هم اهلي كني باز چشمش به بيشه خواهد بود[/FONT][FONT=&quot]».[/FONT]

[FONT=&quot]2[/FONT][FONT=&quot]ـ از مورد اول اين نتيجه حاصل مي شود كه «گرگ» در هر زمان در فكر آزادي است، زنجير كردن و نگهداشتن دائمي او در قفس ممكن نمي باشد و او تنها در خانه خود، خود را آزاد و مستقل حس مي كند[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]3 [/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ ها همواره گله وار زندگي مي كنند و هرگز به تنهائي حركت نمي كند[/FONT][FONT=&quot]. [/FONT][FONT=&quot]يعني گرگ عليرغم گرگ بودنش ثابت مي كند كه يك دست صدا ندارد و تنها در اثر اتحاد با نوع خود مي باشد كه بر قويترين حيوانات درنده فايق مي ايد و با زوزه ي خود همنوعان خود را به اتحاد قرا خواند[/FONT]
[FONT=&quot]4[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ در مقابله با هر چيز غيركامل موجود در طبيعت با تحمل و بردباريش مشخص مي شود. از اينروست كه گرگها، صادقترين فرزند طبيعت محسوب مي شوند، حتي اگر شاهد عليل يا ضعيف بودن بچه ي نوزادش باشد او را تكه تكه نمود و به ديگر بچه هايش مي خوراند و خود نيز به هنگام حمله بر رمه ي گوسفندان، ضعيف ترين آنها را نشانه مي گيرد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]5[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ را با هيچ چيز نمي توان ترساند. از اين رو به هنگام حمله در مرحله اول به چشمان قرباني خود نگاه ميكند تا از ترس و عدم ترس آن آگاه گردد و حريف بودن و نبودنش را بسنجد. مثل: «سن لاپ قورد اوره يي يئييبسن» در بين آذربايجانيها حكايت از نترسي گرگ مي كند[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]6[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ به خانه و خانوادة خود صديق است و حاضر به جان دادن در راه آنهاست[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]7[/FONT][FONT=&quot]ـ آزاديخواهي گرگ، از اين خصوصيت او كاملا قابل تشخيص است كه، گرگ وقتي پايش درتله گيرمي كند، نجه ي خود را با دندان هايش تكه پاره مي كند تا خود را آزاد سازد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]8[/FONT][FONT=&quot]ـ محبت به خدا، در خون گرگ است. از اينرو هميشه دهانش را بطرف آسمان (خدا[/FONT][FONT=&quot]) [/FONT][FONT=&quot]گرفته و ضمن زوزه كشيدن چشمانش را مي بندد و خود را از درون مصفا مي سازد[/FONT][FONT=&quot]. [/FONT][FONT=&quot]گرگ هميشه قلل و ارتفاعات را دوست دارد. و اين علاقه او شايد از حس نزديك شدن او به خدا نشأت گرفته باشد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]9 [/FONT][FONT=&quot]ـ وقتي گرگها دسته جمعي زوزه مي كشند هيچ جانداري قدرت نزديك شدن به آنها را ندارد[/FONT]

[FONT=&quot]10[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگها نسبت به جانداراني كه از نكاح درهم به دنيا مي آيند احساس نفرت دارند و شايد از اين نظر، قاطر، شغال، كفتار اشتباه طبيعت تلقي مي شود[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]11[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگ، ماده خود را (همسر خود را) خود تكه تكه مي كند و اجازه نمي دهد با ديگر جانداران برود[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]12[/FONT][FONT=&quot]ـ در برابر تجاوز به لانه و خانواده و گرگ ديگر، هيچ جانداري قادر به مقابله با گرگ غضبناك نيست. حتي شير از حس قصاص گرگ وحشت دارد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]

[FONT=&quot]13[/FONT][FONT=&quot]ـ گرگها وقتي از شكار دسته جمعي برمي گردند و در برابر جانداران دشمن خود قرار مي گيرند، گرگي كه از گله عقب مانده توسط رهبر گرگان تكه پاره مي شود تا اسير دشمن نگردد و[/FONT][FONT=&quot]...[/FONT]

ممنون:gol:
توضیحاتی که دادید این مساله رو روشنتر کرد که گرگ خاکستری بیشتر از اینکه مساله سیاسی (متاسفانه) باشد یک مقوله اعتقادی و تاریخی فرهنگی هست که در میان ملل ترک رایج است
ولی خواهشی که از شما و سایر دوستان دارم اینست که این بحث رو در اینجا خاتمه بدیم
همین که با تاریخچه گرگ خاکستری آشنا شدیم کفایت میکند و احیانا ادامه این بحث باعث ایجاد سوتفاهم هایی در میان افراد شودو از این بحث برداشتهای غلط دیگری داشته باشند
با تشکر
 

reza3265

عضو جدید
سلام گزل آذربایجان ایگیدلرینه
وقتی دیدم همچین تاپیکی اینجا زده شده بسیار خوشحال شدم و دوست دارم که یکی از اعضای این لیست باشم
داداش میرحسین لطف کن یه شماره هم به من بده
موفق باشید دوستان:gol:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام گزل آذربایجان ایگیدلرینه
وقتی دیدم همچین تاپیکی اینجا زده شده بسیار خوشحال شدم و دوست دارم که یکی از اعضای این لیست باشم
داداش میرحسین لطف کن یه شماره هم به من بده
موفق باشید دوستان:gol:

سلام
خوش آمدید:gol:
با رعایت قوانین
reza3265
ائل دایاغی 32:gol:
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تشکر از مطالب مفید جناب لطفی
بهتره لینک منبع رو هم ذکر کنید تا برای رفع اشکال به لینک اصلی مراجعه شود
 

آیهان

عضو جدید
سلام.
بچه ها .دمتون گرم اولسون :D
اینتو کلی مطلب باحاب هست.
ماشاا... همه فعال شدن.
من یه مدت سرم شلوغه به نت دسترسی ندارم.
جبران میکنم;)

یاشیاسیز
 

آیهان

عضو جدید
وداغلار اولو داغلار
چشمه لی، سولو داغلار
بوردا بیر آتلى اؤلوب
گؤى کیشنر، بولود آغلار

کنار کوهها، این سربلندان،
پر از چشمه، پر از آب غزل خوان.
سواری مرده و در ماتمش ابر
زند شیهه، میان برق و باران


بوردان بیر آتلى گئچدى
آتین اویناتدى گئچدى
آى کیمى شفق ساچدى
گون کیمى باتدی، کئچدى

سحر آمد سواری از بر دشت
دمی جولان گرفت و تند بگذشت.
چو مهتاب سحرگاهان شفق ریخت
چو خورشید شبانگاهان بدر رفت.

داغلارا قار دوشوبدو
گؤر نه هامار دوشوبدو
قبریمى یادلار قازیب
اهلتیم دار دوشوبدو

نشسته برف سنگین روی کهسار،
لطیف و نرم همچون خواب جوبار.
مرا نااهل گوری کنده دل تنگ
برش دیوار خنجر، بسترش خار.


عزیزى یم غمده گول
غمده دانیش، غمده گول
آغ گونده گولن کؤنول
مرد ایگیدسن غمده گول

میان غم بزن لبخند هر دم،
بزن حرف و بزن لبخند در دم.
دلا؛ لبخند تو چون آفتاب است
اگر مردی بیفشان نور بر غم.


آشدیم، آشدیم گول اولدوم
بوى آتدیم سونبول اولدوم
بیردیل بیلمز قوشودوم
اوخودوم بولبول اولدوم

شکفتم نرم ـ نرمک، گل شدم من،
جوانه بستم و سنبل شدم من.
به گلشن بی زبان بودم، ز هر گل
ورق ها خواندم و بلبل شدم من __________________
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
لطفی جان همین سیستم تدریس زبان رو ادامه بده;)
دست گلت درد نکنه:gol:
 

vahid_pakrou

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

سلام

سلام به همه دوستای قدیمی و جدید خودم
اول می خوام یه شماره به من بدید
با توجه به اینکه من هم 2 سال پیش 7-8 تا از تالارام به خاطر بحث سیاسی بسته شد تصمیم گرفته بودم اصلا به این قسمت نیام ولی این جمعو دیدم نتونستم
من هم نمی خوام این تالار بسته بشه فقط هدف از تشکیل این تالارو میخوام بدونم؟
هممون میدونیم ترکا چه خوبیهایی واسه ایران و کشورمون کرده
میدونیم چه تمدنی داریم
ولی می خوام یه سوال داشته باشم فقط سیاسیش نکنید
به نظرتون حق ماست اینطور تو ورزشگاها به ماها توهین بشه؟
اینجوری تو سایتها توهین بشه؟ مخصوصا سایت پرسپولیس؟
گناه ما اینه که به تیممون و شهرمون تعصب داریم

بازم ازتون می خوام سیاسیش نکنید می خوام با هم به یه نظر برسیم واسه پیشگیری اتفاقات آینده
 

لطفی88

عضو جدید
لطفی جان همین سیستم تدریس زبان رو ادامه بده;)
دست گلت درد نکنه:gol:
چشم میر حسین جان من منتظرم بودم تا بعد از اظهار نظر دوستان ادامه بدم
پس با اجازه همه دوستان و سروران گرامی امروز درس سوم رو ادامه می دم امیدوارم که مفید واقع شود.
با تشکر از محبت های همه دوستان :w27:
 

لطفی88

عضو جدید
درس سوم:زبان ترکی به عنوان یک زبان پسوندی و هماهنگی مصوتی

درس سوم:زبان ترکی به عنوان یک زبان پسوندی و هماهنگی مصوتی

ساختار کلمات و تولید کلمات جدید:
در ترکی(آذربایجان)همانند سایر زبان ها اصل کلمه را ریشه یا مصدر می نامند و بقیه ی کلمات از آن ساخته می شود،اما این روند در سایر زبانها تا حدی امکان پذیر است در صورت طولانی شدن،مصدری دیگر اضافه و از آن کلمه ی جدید ساخته می شود.اما در تر کی این کار با اضافه شدن پسوند ها امکان پذیر است،در واقع چندین پسوند متوالی میتوانند پشت سر هم به آخر کلمه وصل شود این در انگلیسی یا فارسی امکان پذیر نیست.
مثال:
Kitabımdalar

در این کلمه چهار پسوند ،پشت سر هم بکار رفته است که هر کدام وظیفه ی خاص خود را داراست و از آوردن حرف های اضافی و احتمالاً واژه های جدید جلوگیری میکند.اگر این عبارت را به فارسی ترجمه کنیم باید بنویسیم:

آن چیزهایی که در کتابم(کتاب من) است.

و یا در انگلیسی:

The things are inside of my book

پسوندها:
بنابراین پسوند ها نقش بسزایی در این زبان دارند.اما یک پسوند می تواند فقط متشکل از یک حرف باشد و یا از 3 و بیش از سه حرف تشکیل شده باشد.آنچه که مهم است است پسوند ها یک و فقط یک حرف صدادار دارند.
این حرف صدادارِ پسوند با آخرین حرف صدادارِ عبارت هماهنگ می شود.این هماهنگی را به دو صورت کوچک و بزرگ مینامند.


اگر حرف صدادار پسوند یکی ازدو حرف زیر باشد ،هماهنگی کوچک مینامند.

Ə,A


و اگر حرف صدادار پسوند یکی از 4 حرف صدادار زیر باشد هماهنگی بزرگ می نامند.


U,Ü,İ,I

3 حرف صدادار باقی مانده در پسوند ها به کار نمی رود،یعنی حروف زیر:

O,Ö,E

این هماهنگی بدین صورت است که:اگر هماهنگی کوچک باشد به صورت زیر عمل می کنیم،
A,O,I,U→A
Ə,E,Ü,Ö,İ→Ə

یعنی اگر آخرین حرف صدادارِ واژه اصلی به حروف صدادار با آهنگ پایین ختم شوند،حرف صدادار پسوند ،صدای زیر است.
A
و اگر آخرین حرف صدادارِ واژه اصلی به حروف صدادار با آهنگ بالا ختم شوند،حرف صدادار پسوند ،صدای زیر است.
Ə

 

لطفی88

عضو جدید
ادامه درس سوم

ادامه درس سوم

ولی اگر هماهنگی بزرگ باشد به صورت زیر عمل میکنیم،

İ,E,Ə→İ
A,I→I
O,U→U
Ö,Ü→Ü

یعنی اگر آخرین حرف صدادارِ واژه ی اصلی یکیاز 3 حرف زیر باشد:
İ,E,Ə
آنگاه حرف صدادار پسوند صدای زیراست:
İ
، اگر آخرین حرف صدادارِ واژه ی اصلی یکی از2حرف زیر باشد:
A,I
آنگاه حرف صدادار پسوند صدای زیراست:
I
، اگر آخرین حرف صدادارِ واژه ی اصلی یکی از 2حرف زیر باشد:
O,U
آنگاه حرف صدادار پسوند صدای زیراست:
U
و اگر آخرین حرف صدادارِ واژه ی اصلی یکی از 2حرف زیر باشد:
Ö,Ü
آنگاه حرف صدادار پسوند صدای زیراست:
Ü

توجه:منظور از واژه ممکن است یک اسم خاصباشد،فعل،مصدر و...آنچه که مد نظر است باید اولین پسوند را از کلمه ی ماقبل جداکرد،حال که صدای پسوند معلوم گردید در صورت داشتن پسوند دوم،کلمه ی اصلی به همراهپسوند اول واژه ی جدید ماست،و در این صورت آخرین حرف صدادار ،صدای پسوند اول خواهدبود،به همین ترتیب برای پسوند سوم و...
توجه:ممکن است یک ترک زبانو حتی یک شاعر ترک زبان قانون کلی فوق را رعایت نکند و صدا ها را بر اساس لهجه ایکه آموخته تلفظ کند که اساساً غلط است ولی برای حفظ اصل شعر آنرا در بازنویسیدستکاری نمی کنند.

توجه:این قانون زمانی اجرا میشود که پسوندی درکار باشد و گرنه در یک کلمه ی بدون پسوند چنین عملی معنیندارد.

به همان مثالی که قبلاً گفته شد دقت میکنیم:
Kitabımdalar

اصل کلمه همان واژه ی کتاباست

Kitab
این واژه دارای 2 حرف صدادار است اما دومی کههمان آخری است، صدای زیر است
A
شاید این سؤال پیش آید که ما اکنون باید با کدام هماهنگیحرف صدادار پسوند را معین کنیم اگر هماهنگی پایینی باشد صدای پسوندهست:
A
اما اگر این هماهنگی از نوعدومی باشد باید صدای زیر را برای پسوند داشتهباشیم:
I

پاسخ اینست:ما که نمیخواهیم واژه ای جدید بسازیم که تا به حال وجود نداشته بلکه به خاطر نزدیکی اصواتِحروف صدادار به هم،می خواهیم به خصوص در گفتار ها از اشتباه تلفظ کردن کلمه جلوگیریکنیم.وهمچنین نوع و نقش پسوند است که مشخص می کند این هماهنگی از نوع کداماست،مثلاً پسوند هایی که برای جمع بستن بکار می رود همواره از نوع هماهنگی کوچکهستند که بعداً مفصّلاً در مورد آنها صحبت خواهد شد.در واقع ما نمی خواهیم فعلاً ازحفظ تشخیص دهیم فعلاً به عبارات نگاه می کنیم و میبینیم که چگونه این قانون اجرامیشود.

حال که آخرین حرف صدادار مشخص شد و اینکههماهنگی بزرگ است لذا باید حرف صدادار اولین پسوند صدای زیرباشد:
I
حال واژه ی جدید ،واژه یزیر است:
Kitabım
کتاب من
 

لطفی88

عضو جدید
ادامه درس سوم

ادامه درس سوم

پس بدین گونه آخرین حرف صدادار عوض میشود و صدای زیر میشود:
I
ولی این بار هماهنگی کوچک است لذا حرف صدادارِ دومین پسوند ، صدای زیر میشود:
A
Kitabımda
در کتابِمن(است)

واژه ی جدید ما اکنون واژه ی زیراست
Kitabımda
وآخرین حرف صدادار واژه ، صدای زیراست:
A
و هماهنگی بزرگ است لذا حرف صدادار سومینپسوند ،خواهد شد:
I
این بار واژه ی جدید ما هست:
Kitabımda

آن چیز ی که در کتاب من( است)
وآخرین پسوند که پسوند جمع ساز است و جزوهماهنگی های کوچک حساب میشود صدای زیر را میگیرد:
A
زیرا آخرین حرف صدادار واژه ی بالا صدای زیراست:
I
Kitabımdalar
آن چیزهاییکه در کتاب من( است).

قابل ذکر است که این نوع هماهنگی همواره بین ریشه باپسوند و یا ترکیب ریشه-پسوند با پسوند ویا ترکیب ریشه-پسوند-پسوند با پسوند دیگر و ... می باشد، هماهنگی بین مصوت های یک کلمه ی جامد،ویا ترکیبی(که از ترکیب دو یاچند کلمه تشکیل یافته که در آن خبری از پسوند نباشد)ممکن است وجود نداشته باشد،هرچند که کم وبیش این در اسامی جامد نیز دیده می شود،ولی به عنوان یک قانون نیست،حال در هماهنگی پسوندی به صورت یک قانون بدون مستثنی میباشد.

مثال برای اسم جامد:

İlan

مثال برای عبارت ترکیبی:

Atabir
 

لطفی88

عضو جدید
عیمادالدین نسیمی بزرگ اما ناشناس

عیمادالدین نسیمی بزرگ اما ناشناس

نام: عیمادالدین سید علی
تخلص: نسیمی
سال تولد: 747 هجری قمری
محل تولد: شاماخی، شیروان، آزربایجان
پادشاه معاصر: ایبراهیم شاه شیروانشاه در نقش حامی وتیمور گورکانی در نقش دشمن
سال شهادت: 796 هجری قمری
محل شهادت: حلب، شام
اشاره:
متن:
غزل ترکی آزربایجان در قرن هشتم هجری با نسیمی تحولات تازه ای را تجربه می کند. تاثیراتی که نسیمی بر غزل ترکی آزربایجان داشت،تنها برای دوره او نه، بلکه برای تمام ادوار شعری تعیین کننده بود. او به غزل ترکی آزربایجانی "جانی تازه، معنی جدید، مضمون نو، مسیر تازه ای" داد. غزلیات قاضی بورهان الدین اگرچه به لحاظ سبک اصالت بیشتری دارد، اما از لحاظ وزن، فاقد نظم وروانی کافیست. این مساله برای اشعار آن دوره طبیعی می نماید چه غزل ترکی آزربایجان در این اعصار مراحل تکوین و تکامل خود را می پیماید. هنوز جا برای کار و صیقل یافتن غزل ترکی آزربایجان زیاد است. این مساله تنها شامل سبک و وزن نشده و جنبه های فکری،بدیعی و بیانی را نیز شامل می شود.
نسیمی از میراث شعرای پیشین ترک و فارس و عرب برخوردار بود. همین مساله باعث می شود تا وی تمام فنون و ظرافت های شعر شرقی را دارا باشد. بکارگیری همه این مطالعات و داشته های ادبی، به همراه روحیه مبارز واعتقادات باطنی و عرفانی، باعث شد تا نسیمی مضامین فلسفی و اجتماعی را که روح اعتراض و مبارزه در آنها نمودار است وارد غزل ترکی بکند. نسیمی با مهارت ثابت کردکه عشق و شور جوانی و محنتهای عاشق رنج دیده و بیوفایی زیبارویان، تنها مضامین قابل توجه شعر و شاعر نخواهد بود. اگر شاعر دستمایه و قدرت آن را دارا باشد غزل قابلیت آن را دارد تا مضامین فلسفی، عرفانی و اجتماعی را نیز به ماده شعر تبدیل کند.
قرن 7 و 8 هجری شاهد تحولات بنیادین در ادبیات تمام منطقه است. درقلمرو ترکان سلجوقی و در آسیای صغیر، مولوی و یونوس امره در سبک و زبان خود تبدیل به اسطوره های ابدی می شوند. در فارس نیز سعدی و حافظ به همین سیاق. در همه این موارد مضامین عرفانی، فلسفی و اجتماعی به ظهور و بروز می رسند و رشد و پختگی خود رابه نمایش می گذارند. و در آزربایجان ترکها، نسیمی انگار که نقطه تلاقی همه این بزرگان است:
دۆشدۆ یئنه دلی کؤنۆل گؤزلرینین خییالینه / کیم نه بیلیر بوکؤنلۆمۆن فیکری ندیر، خییالی نه ؟
آلی ایله آلا گؤزلرین آلدادی آلدی کؤنلۆمۆ / آلینا گؤر نه آل ائدر، کیمسه ایریشمز آلینه....
ترجمه: باز دل دیوانه درخیال چشمانت / که می داند دلم در چه فکریست، خیالش چیست ؟
با مکر و حیله چشمان خمارت فریب داد و تسخیر کرد دلم را / وه که چه مکر می کند، کسی بدان پی نبرد...
زبان نسیمی به اندازه ای در تکامل شعر و نکات ادبی موفق بود که خط سیر قاضی بورهان الدین را در وی ساری و جاری می بینیم. شاید همین تلاشها است که باغ شعر ترکی را چندان بارور می کند که کیفیت آفرینش و آفرینندگی فضولی را پیدا می کند. ما،ادبیات ما، تاریخ ما، همه وامدار نسیمی بزرگ هستیم
اؤزۆنۆ مندن نهان ائتمکدیلرسن، ائتمه گیل / گؤزلریم یاشین روان ائتمک دیلرسن، ائتمه گیل
ترجمه: خودنهان کردن از من خواهی، مکن / اشک چشمانم روان خواهی، مکن
نسیمی در جوانی ازشاماخی به باکی رفت. وارد دربار ایبراهیم شاه شیروانشاه شد. مورد توجه خاص شیروانشاه قرار گرفت. همو که به تدبیر سیاسی با تیمور ساخت و آزربایجان شمالی راساخت و همو که تاریخ ملی را سرآغازی ارزشمند است و اندیشه ملی وامدار او. انگارمردان بزرگ در سایه همت هم ظهور پیدا می کنند. در این اثنا شیخ فضل الله نعیمیتبریزی نیز وارد باکی می شود و در نهان مورد حمایت شیروانشاه قرار می گیرد. نسیمی بدو و دخترش دل می بازد و مرید وی می شود. از دربار می رود. به عرصه مبارزه و قیام وارد می شود. با تنگ شدن عرصه به بلادهای دیگراز جمله به شیراز حافظ می رود. دیوان فارسی به طبع زیور می آراید. اما دشمن در اندیشه اش مستحکم است و او به دیار کسانی می رود که بزرگ کشی شیوه شان است. به قتلگاه منصور و سهره وردی. به حلب شام. به حلب سال 796 هجری تا به حکم ارتداد قاضی القضات شهاب الدین حنبلی گرفتار آید. اما برای مهمان ما همین اندک فرصت نیز بزرگ مجالی است تا دین خود به میزبان ادا کند و دیوانی به عربی بدیشان هدیه کند.
 
آخرین ویرایش:

لطفی88

عضو جدید
ادامه نسیمی

ادامه نسیمی

به حکم مویدالسلطان پوست از نسیمی کندند و هفت روزدر شهر گرداندند و چرخاندند تا بداند و بفهمد قدرت سیاسی یعنی چه ! سرانجام دست وپا قطع کردند و شهیدش. گفته اند که قاضی القضات حکم کرده بود که نسیمی چندان ناپاکاست که اگر قطره ای از خون وی به عضوی از اعضای کسی برسد قطع آن واجب است. دست تقدیر چنان می کند که این خون موقع نظارت بر مراسم پوست کنی نسیمی به سر انگشت خودقاضی برسد. چون بدان اشاره می کنند قاضی حاشا می کند که آن حکم را فی المثل گفته است.
و نسیمی که امثال این را می دانست و می فهمید شاید پیش و شاید همان دم گفته:
زاهیدین بیر بارماغین کسسن دؤنر حقدن کئچر / گؤر بو میسکین عاشیقی سرپا سویارلار آغریماز
ترجمه: گر یک انگشت زاهد ببری از حق می برد، کافر شود / ببین این عاشق فقیر که سر تا پا پوستش می کنند و دردی نمی کند
انسان - خداکه نسیمی در اشعارش به ستایش آن می پردازد موجودی انتزاعی نیست؛ بلکه تصویر بدیع انسان واقعی است. اما انسانی که خود را درک می کند و البته همه چیز را؛ انسان کامل. در کنار این مفاهیم و در بطن و متن آن و نه جدای از آن عشق نیز مطرح است. نسیمی همه جهان را عاشقانه دوست می دارد و هنر عشق ورزیدن را تبلیغ می کند. عشق او علوی است. ظاهربینان را به تمسخر نیز می گیرد:

آخیر زمانین فیتنه سی، شول گؤزلری شهلاایمیش / گل دۆش اونون سئوداسینا، گؤر کیم نه خوش سئودا ایمیش
ترجمه: فتنهآخرالزمان، این شهلا چشم بوده است / بیا و عاشقش شو، تا ببینی چه عشقی بودهاست

انسان کامل، عشق و زیبایی، مفاهیم مطروحه دستگاه زیبایی شناسی نسیمی است. او انسان کامل را می پرستد. او انسان کامل را زیبا می بیند و مظهر حقایق. اوعشق را در ظهور زیبایی و معرفت انسان می بیند. او جهان را ادراک می کند و انسان راو این همه را چگونه می تواند بیان کند تا دست تطاول اغیار و افکار بر وی تازیانه نزند و طعنش نکند. او پیامش را و دستگاه معرفتی اش را در اشعارش جاسازی می کند تاشاید ما، یا آیندگان پیامش را بگیرند. چه من شک دارم که ما نیز بدین حد تکامل معرفت شناختی دست یافته باشیم که درک کنیم و بفهمیم نسیمی چه می گوید و چگونه و چرا میگوید.
فئردوسه منی دعوت ائدن زاهیده سؤیله / اول دیکَنه گؤز دیکمه کیگۆلزاریمی بولدوم
ترجمه: به زاهدی که مرا به فردوس می خواند بگو / بدان خارچشم ندوز که گلزارم را جستم
به جهت مسلک اعتقادیش که از حروفیه است برخی ازاشعار وی دارای ترکیب و بیان خاص حروفی و البته سمبولیک است. بزرگترین خدمت نسیمی به شعر و شعور ملی آزربایجان، تصنیف شعرهایش و اندیشه هایش به زبان مادری اش یعنی ترکی آزربایجانی است. آزربایجان با وجود نسیمی نیازی به ادعای مالکیت بر فرزندان قدرناشناس خود ندارد. نسیمی به اندازه ای بزرگ است که به جای همه بزرگان می تواند دیده شود.
غزل آزربایجان به پشتوانه خاقانی و مساعی اوحدی مراغه ای وذوالفقار شیروانی در قرن هفتم هجری خود را توسعه می دهد و با نسیمی در قرن هشتم نقطه تحول خود را پی می ریزد. نسیمی با عقاید و احکام سیاسی و دینی رسمی عصر خودقاطعانه به مخالفت و ستیز بر می خیزد. با جنبش حروفیه همکاری می کند و پس از مرگ فضل الله نعیمی، عهده دار سرپرستی این گروه می شود. به شکل سخنگوی آنها در می آید وبا این کار غزل اعتقادی ابداع می شود، اوج می گیرد و به عرصه های عمومی قدرتمندانه وارد می شود. قهرمان غزل نسیمی دارای شخصیتی است که در زمان و مکان نمیگنجد":
منده سیغار ایکی جهان، من بو جهانه سیغمازام / گوهر لامکان منم، کونو مکانه سیغمازام
عرش ایله فرش و کاف و نون، منده بولوندو جۆمله چۆن / کس سؤزۆنۆو ابصم اول، شرح و بیانه سیغمازام...
ترجمه: دو جهان در من بگنجند، من دراین جهان نگنجم / گوهر لامکان منم، در کون و مکان نگنجم
عرش و فرش و کاف و نون،جملگی در من پدیدار شدند / حرف نزن و لال شو، در شرح و بیان نگنجم...
تحول و سیر و سلوک معنوی منجر به ظهور انسان کامل، مفهومی است که در چارچوب فرهنگی آزربایجان از نظامی و خلاقیت او شروع می شود و اکنون در لفظ و قلم نسیمی قدرتمندترو باشکوهتر و البته انقلابی و طوفانی می غرد و نمودار می شود. انسان زینت و زیورحیات است. انسان سزاوار ستایش است. او، قدرت عظیم است. نعمت طبیعت پر لطف، زیباییهای عالم، با نام انسان پیوسته است ... انسان موجودی است قادر، انسان در روی زمین مظهر خداست. هر کجا که انسان پاک سرشت وجوددارد، خدا نیز آنجاست. خدا را نه خارج از زمان و مکان، بلکه در طبیعت، در زمین، دروجود انسان کامل معنوی، در عمل انسان کمال یافته باید جستجو کرد":
مرحبااینسانی کامیل، جانیمین جانانه سی/ عالمین جیسمی صدفدیر، سن می سن دوردانه سی؟
ترجمه: مرحبا انسان کامل، جانان من / جسم عالم چون صدف، دردانه اش آیاتویی ؟
 
آخرین ویرایش:

آیهان

عضو جدید
ائل دایاغی:
1.ayhann
2.مهرومهتاب
3.bilgisayar.
4.Soheil
5:armin.eleman
6.میر حسین
7.معمار67سبز
8.hadi manafi
9.sinatra6
10.fifa
11.nazanin67.9
12.آیاتای.
13.noirgalaxy
14.raminbabak.
15.ساری قلی خان
16.zalzalak_amir
17:s_k_az
18:h.a.az
19.لطفی88
20.farshid992006
21.M.AYDIN
22.ar ebrahimzadeh
23.A&S
24.الهام رضایی
25:نازی دلبر
26.علوم مهندسی!
27.مهرا
28.
zahra_12707
saeed_asghari29.
Ali-Electronics30.
E.lahe.31
reza3265.32
zahra_12707.33

34.vahid_pakrou

35.?


:gol::gol::gol::gol::gol:
 

آیهان

عضو جدید
سلام به همه دوستای قدیمی و جدید خودم
اول می خوام یه شماره به من بدید
با توجه به اینکه من هم 2 سال پیش 7-8 تا از تالارام به خاطر بحث سیاسی بسته شد تصمیم گرفته بودم اصلا به این قسمت نیام ولی این جمعو دیدم نتونستم
من هم نمی خوام این تالار بسته بشه فقط هدف از تشکیل این تالارو میخوام بدونم؟
هممون میدونیم ترکا چه خوبیهایی واسه ایران و کشورمون کرده
میدونیم چه تمدنی داریم
ولی می خوام یه سوال داشته باشم فقط سیاسیش نکنید
به نظرتون حق ماست اینطور تو ورزشگاها به ماها توهین بشه؟
اینجوری تو سایتها توهین بشه؟ مخصوصا سایت پرسپولیس؟
گناه ما اینه که به تیممون و شهرمون تعصب داریم

بازم ازتون می خوام سیاسیش نکنید می خوام با هم به یه نظر برسیم واسه پیشگیری اتفاقات آینده

34 شماره شماست .
هدف از این تایپیک اینه که دور هم چیز یاد بگیریم.
یاشا:gol:
 
بالا