heartbroken
عضو جدید
یه ذره متنش طولانیه ولی لذت داره وقتی میخونیش و به خودت افتخار میکنی که شیعه ی علی (ع) هستی...
مَكحول از امیر المومنین سلام الله علیه نقل مى كند كه ایشان فرمود: حافظان از یاران حضرت محمّد (ص) مى دانند كه در میان آنان كسى نیست كه مَنقبى داشته باشد مگر آن كه من با او شریك بوده و بر او برترى دارم ولى من هفتاد منقبت دارم كه كسى در آنها با من شریك نیست. عرض كردم: اى امیر المؤمنین! مرا از آنها آگاه كن! فرمود:
1. من یك چشم به هم زدن به خدا شرك نَورزیدهام ( نه شرک آشکار و نه شرک پنهان ) و هرگز بَت لات و عزّى را نپرستیدهام.
2. من هرگز شراب ننوشیدم.
3. پیامبر خدا(ص) در دوران كودكى مرا از پدرم درخواست نمود و از همان زمان مرا هم خوراك و همدم و هم صحبت خود نمود.
4. من نخستین فرد در میان مردم بودم كه ایمان آوردم.
5. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! تو نسبت به من به منزله هارون از موسى هستى جز آن كه پس از من پیامبرى نیست.
6. من آخرین فرد از مردم بودم كه از پیامبر خدا (ص) جدا شده و حضرتش را در آغوش نهادم.
7. آنگاه كه پیامبر خدا (ص) به غار رفت مرا در جاى خود خوابانید و با لحاف خود پوشانید، هنگامى كه مشركان آمدند، گمان كردند كه من محمّد هستم، مرا از خواب بیدار كرده و گفتند: رفیقت چه شد؟ گفتم: دنبال كارش رفته. گفتند: اگر فرار كرده بود این هم با خود می برد.
8. پیامبر خدا (ص) هزار در دانش به من آموخت كه در هر یك، هزار در دیگر گشوده مىشود و هیچ از اینها را به كسى نیاموخت.
9. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «اى على! آنگاه كه خداوند پیشینیان و پسینیان را محشور كند، براى من منبرى برتر از منبرهاى پیامبران و براى تو منبرى برتر از منبرهاى اوصیا مىگذارند و تو بر فراز آن مىروى».
10. من از پیامبر خدا مى شنیدم كه مى فرمود: «در روز رستاخیز چیزى به من داده نمى شود جز آن كه همانند آن را براى تو درخواست مى كنم.»
11. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! تو برادر من هستى و من برادر توأم و دست تو میان دست من خواهد بود تا وارد بهشت شویم.
12. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! مَثَل تو در میان امّت من همانند مثل كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد نجات یافت و هر كس از آن باز ماند غرق شد.
13. پیامبر خدا (ص) عمامه خویش را با دست خود بر سر من نهاد و دعاهاى پیروزى بر دشمنان خدا را در مورد من خواند، پس من با اذن خداى متعال آنها را شكست دادم. ( شاید منظور پیروزی در
جنگ خندق بوده است )
14. پیامبر خدا (ص) به من دستور داد كه دست خود را به پستان گوسفندى كه خشك شده بود بكشم، عرض كردم: اى پیامبر خدا! شما دست بكشید. فرمود: «اى على! كار تو كار من است.» من دست خود را بر آن كشیدم، پس شیرش جوشید. جرعهاى از آن به پیامبر خدا(ص) دادم. آنگاه پیرزنى آمد كه از تشنگى شكوه مىكرد، او را از شیر سیراب نمودم، پیامبر خدا (ص) فرمود: «من از خداى متعال خواستم كه دست تو را مبارك قرار دهد، و خدا نیز چنین كرد.»
15. پیامبر خدا (ص) به من وصیت كرد و فرمود: «اى على! جز تو كسى نباید مرا غسل بدهد و جز تو نباید كسى همه اندام مرا ببیند. چرا كه اگر كسى ـ جز تو ـ تمام اندام مرا ببیند، دیدگانش از كاسه سر بیرون مىآیند.» عرض كردم: اى پیامبر خدا(ص) من چگونه بدن شما را بگردانم! فرمود: «تو به زودى یارى خواهى شد.» سوگند به خدا هر عضوى از اعضاى پیامبر را خواستم بگردانم، آن عضو براى من گردانده شد.
16. هنگامى كه خواستم بدن مبارك پیامبر خدا(ص) را برهنه كنم ندایى رسید كه: «اى جانشین محمّد! او را برهنه مكن و در همان حال كه پیراهن بر تن دارد غسلش بده.» سوگند به خدایى كه او را به پیامبرى گرامى داشته و به رسالت مخصوص نموده! من همه اندام او را ندیدم و این ویژگى است كه خداوند مرا از بین اصحاب آن حضرت مخصوص گردانیده است.
17. خداوند فاطمه (س) را به همسرى من درآورد، البته پیش از این ابو بكر و عمر از او خواستگارى كرده بودند ولى خداوند از بالاى آسمانهاى هفتگانهاش او را به همسرى من درآورد، پیامبر خدا (ص) فرمود: «اى على! گوارایت باد كه خداى متعال فاطمه، بانوى زنان بهشتیان را كه پاره تن من است به همسرى تو درآورد.» عرض كردم: اى پیامبر خدا! آیا من از تو نیستم؟ فرمود: «آرى، اى على! تو از من و من از تو بسان دست راست من از دست چپم هستى، من در دنیا و آخرت از تو بىنیاز نیستم.»
18. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: اى على! تو در جهان آخرت پرچم حَمد را بدست خواهى گرفت، و تو در روز رستاخیز از همه آفریدگان به من نزدیكتر مىنشینى، در آن روز فرشى براى من و فرشى براى تو گسترده مىشود، من در گروه پیامبران و تو در گروه جانشینان خواهى بود، بر سر تو تاج نور و افسر كرامت نهاده مىشود و هفتاد هزار فرشته پیرامون تواند تا خداوند متعال از حساب آفریدگان فارغ شود.
19. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «تو به زودى با پیمانشكنان، بىدادگران و از دین خارجشدگان نبرد خواهى كرد. پس هر كس از آنان با تو نبرد كند تو در عوض یك تن از آنان، صد هزار نفر از شیعیان خود را شفاعت خواهى كرد. عرض كردم: اى پیامبر خدا! پیمانشكنان كیانند؟ فرمود: طلحه و زبیر، آن دو به زودى در حجاز با تو بیعت كرده و در عراق آن را خواهند شكست، اگر چنین كردند با آنان پیكار كن، چرا كه جنگ با آن دو سبب پاكیزگى اهل زمین است.» عرض كردم: دادگران كیانند؟ فرمودند: «معاویه و افراد او. عرض كردم: خارجشوندگان از دین كیانند؟ فرمود: یاران ذَو الثَّدیَه كه همانند بیرون آمدن تیر از كمان از دین بیرون مىروند. با آنان نیز بجنگ كه با كشتار آنان گشایشى براى زمینیان و كیفرى زودرس بر آنان و ذخیرهاى براى تو در پیشگاه خداوند متعال در روز رستاخیز خواهد شد.
20. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! مثل تو در میان امّت من همچون مثل دروازه حِطّه بنى اسرائیل است، پس هر كس وارد ولایت تو شود در واقع وارد دروازه حطه شده آنسان كه خداوند فرمان داده است.
21. پیغمبر خدا (ص) فرمود: «من شهر دانش و على دروازه آن است و به شهر جز از دروازهاش وارد نمىشوند.» آنگاه فرمود: «اى على! به راستى كه به زودى تو ذمّه مرا مراعات خواهى كرد و به روش من جنگ خواهى نمود و امت من با تو مخالفت خواهند نمود.»
22. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: به راستى كه خداى متعال دو فرزندم حسن و حسین (ع) از نورى كه به تو و فاطمه(س) عنایت كرد، آفرید و آنها همانند دو گوشوارهاى هستند كه در گوش لرزانند، و نور آنها هفتاد هزار مرتبه به نور شهیدان فزونى دارد، اى على! خداوند متعال به من وعده داده كه آنها را آنگونه گرامى بدار كه جز پیامبران و فرستادگان كسى را آن گونه گرامى نداشته است.
23. پیامبر خدا(ص) در دوران زندگىاش در حضور همه اصحابش و عموى من عباس انگشتر، زره و كمربندش را به من عطا فرمود و شمشیرش را بر كمر من بست. پس خداوند متعال از میان آنها تنها مرا ویژه این شرافت كرد.
24. خداوند متعال به پیامبرش آیه نازل كرد كه: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواكُمْ » اى كسانى كه ایمان آوردهاید! آنگاه كه خواستید با پیامبر نجوا و درگوشى صحبت كنید بایستى پیش از سخن درگوشى صدقه بدهید. من دینارى داشتم كه آن را به ده درهم فروختم، و هر وقت خواستم با پیامبر خدا (ص) محرمانه حرف بزنم پیش از آن یك درهم صدقه مىدادم، سوگند به خدا! این كار را ـ قبل از من و بعد از من ـ حتى یك نفر از اصحاب انجام نداد. آنجا بود كه خداوند این آیه را فرو فرستاد: « أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْكُمْ » آیا ترسیدید كه پیش از نجواى خود صدقهاى بدهید؟ اینك كه انجام ندادید خداوند توبه شما را پذیرفت ...» آیا توبه جز از گناهى است كه سرزده است؟ ( سوره مجادله، آیات 14- 13 )
25. پیامبر خدا(ص) به من فرمود: «بهشت بر پیامبران حرام است تا من وارد آن شوم و و بر اوصیا حرام است تا این كه تو وارد آن شوى، اى على! به راستى كه خداوند متعال به من در مورد تو مژدهاى داده كه پیش از من به هیچ پیامبرى چنین مژدهاى نداده است، به من مژده داده كه تو سرور اوصیا هستى و این دو فرزندت حسن و حسین(ع) در روز رستاخیز سرور جوانان بهشتیان هستند.
26. جعفر، برادر من در بهشت با فرشتگان با دو بالى كه از درّ، یاقوت و زبرجد تزیین شده، پرواز مىكند.
27. عموى من حمزه در بهشت سرور شهیدان است.
28. پیامبر خدا (ص) فرمود: «به راستى كه خداوند متعال به من در باره تو وعدهاى داده كه هرگز خلف در وعده نمىكند، كه مرا پیامبر و تو را وصى قرار داد. به زودى تو از امّت من پس از من همان خواهى دید كه موسى از فرعون دید، بنا براین، شكیبا باش! و به حساب خدا منظور كن تا این كه به دیدار من آیى. سپس من كسى را كه تو را دوست دارد، دوست مىدارم و آن را كه با تو دشمنى كند دشمن دارم.»
29. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! تو صاحب حوض هستى، جز تو كسى مالك آن نیست و به زودى گروهى نزد تو خواهند آمد كه از تو آب مىخواهند. پس تو، به آنان مىگویى: نه، نه، و نه حتّی یك ذرّه، پس آنان با چهره سیاه بازمىگردند، و به زودى شیعیان من و تو بر تو وارد خواهند شد، پس تو به آنان مىگویى: به صورت كامل سیراب شوید، پس آنان با چهرههاى سفید سیراب مىگردند.
30. پیامبر خدا 9فرمود: «امّت من در روز رستاخیز با پنج پرچم محشور مىشوند: نخستین پرچمى كه نزد من آیند، پرچم فرعون این امّت است كه همان معاویه است. دومین پرچم با سامرى این امّت است كه همان عمرو بن عاص است. سومین پرچم با جاثلیق این امّت است كه همان ابو موسى اشعرى است. چهارمین پرچم؛ اَبا الأعوَر سَلمى است و پنجمین پرچم به همراه تو است ـ اى على! ـ كه همه مؤمنان در زیر آن هستند و تو پیشواى آنان هستى. آنگاه خداوند متعال بر آن چهار گروه مىفرماید:« ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ » به پشت سرتان برگردید و نورى درخواست كنید! پس دیوارى میان آنان كشیده مىشود كه دروازه اى دارد كه در بطن آن رحمت است و آنان شیعیان من و كسانى هستند كه مرا دوست داشته و به همراه من با گروه ستمگر و آنان كه از صراط سرنگون شدند جنگیدند، و دروازه رحمت است و آنان شیعیان منند، پس آنان ندا در دهند: « أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ » مگر ما با شما نبودیم؟ گویند: آرى، ولى شما خود را فریب داده و به انتظار نشسته و به تردید افتادید و آرزوها شما را فریب داد تا این كه فرمان خداوند فرا رسید و شیطان فریبكار شما را نسبت به خدا فریب داد. . پس امروز نه از شما فدیهاى گرفته مىشود و نه از كسانى كه كفر ورزیدند، جایگاه شما آتش است، همان مولاى شما و بد فرجامى است. آنگاه امّت و شیعیان من وارد مىشوند و از حوض محمّد(ص) سیراب مىگردند. در آن هنگام در دست من عصایى از چوب عوسَج است كه با آن دشمنان خود را ـ همانند راندن شتر ناشناس ـ مىرانم.
31. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اگر چنین نبود كه غالیان از امت من در مورد تو گفتارى را گویند كه مسیحیان در مورد عیسى بن مریم گفتند، در مورد تو سخنى را مىگفتم كه از هیچ جمعیتى از مردم گذر نكنى مگر این كه خاك زیر پایت را به عنوان تبرك گرفته و از آن شفا طلبند».
32. پیامبر خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال مرا با رعب ( و وحشتى كه در دل دشمنان مىافكند ) یارى كرد، از او خواستم كه تو را نیز به مانند آن یارى كند.»
33. پیامبر خدا(ص) دهان بر گوش من نهاد و آنچه را كه رخ داده و تا روز رستاخیز رخ خواهد داد، به من آموخت. خداوند این مهم را بر زبان پیامبرش بر من جارى فرمود.
34. مسیحیان مدّعى شدند كه مباهلهاى انجام دهند، خداوند در این باره آیهاى فرو فرستاد كه: « فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِینَ » پس هر كس پس از آمدن دانش بر تو، با تو ستیزه و محاجّه كند، پس بگو: بیایید فرزندان ما و فرزندان شما، زنان ما و زنان شما، و جانهاى ما و جانهاى شما را فراخوانیم. آنگاه مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» پس در اینجا جان من، همان جان پیامبر خدا(ص) معرفى گردید و مقصود از زنان، فاطمه زهرا(س) و منظور از فرزندان ما، حسن و حسین (ع) بودند. اینجا بود كه آن گروه پشیمان شده و از پیامبر خدا مىخواستند كه از آنان صرف نظر كند. پیامبر نیز صرف نظر كرد. سوگند به خدایى كه تورات را بر موسى و قرآن را بر محمّد(ص) فرود آورد، اگر آنان با ما مباهله مىكردند قطعا به صورت میمونها و خوكها مسخ مىشدند.
35. پیامبر خدا(ص) مرا در جنگ بدر فرستاد و فرمود: مشتى از ریگ هایى كه در یك جا جمع شده بیاور، من مشتى از آنها را برداشتم و بوییدم. ناگاه متوجه شدم كه از آنها بوى مُشك بلند است، من آن ریگها را آورده و به حضرتش دادم، آن حضرت آنها را به صورت مشركان پرتاب كرد، از آن ریگها چهار عدد از فردوس، یك عدد از مشرق، و یك عدد از مغرب و یك عدد از زیر عرش بود، همراه هر ریگى صد هزار فرشته بود كه یاور ما بودند، خداوند با این فضیلت كسى را ـ نه پیش از من و نه پس از من ـ گرامى نداشته است.
36. پیامبر خدا(ص) به من فرمود: «واى بر كشنده تو! كه او از قوم ثمود و از پىكننده شتر بدبختتر است. و به راستى كه عرش خداى رحمان به جهت كشته شدن تو خواهد لرزید، پس اى على! مژده باد كه تو در گروه صدّیقان، شهیدان و شایستگان هستى.
37. به راستى كه خداوند متعال از میان اصحاب حضرت محمّد(ص) مرا ویژه علم ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام نموده است. و این از مواردى است كه خداوند به جهت آن نسبت به من و پیامبرش منّت نهاده و پیامبر(ص) به من فرمود: اى على! خداوند متعال به من دستور داد كه تو را به خودم نزدیك گردانم و دور ننمایم و به تو بیاموزم و با تو جفا نكنم، بر من شایسته و لازم است كه از پروردگارم اطاعت كنم و بر تو شایسته و لازم است كه آنچه مىآموزم یاد گیرى.
38. پیامبر خدا(ص) مرا به مأموریتى فرستاد و به من دعاهایى خواند و مرا از آنچه از حضرتش رخ خواهد داد آگاه ساخت. یكى از اصحابش از این امر اندوهناك شد و گفت: اگر محمّد مىتوانست كه پسر عمویش را پیامبر قرار دهد، این كار را انجام مىداد. پس خداوند متعال مرا به آگاهى از این جریان به وسیله زبان پیامبرش شرافت بخشید.
39. پیامبر خدا(ص) فرمود: «دروغ مىگوید كسى كه مىپندارد مرا دوست مىدارد با این كه على را دشمن مىدارد، مِهر من و مِهر او جز در دل مؤمن جمع نمىشود. اى على! به راستى كه خداوند بزرگ مِهر من و مِهر تو را در دل نخستین گروهى كه به سوى بهشت پیشى مىگیرند، قرار داده است. و دشمنى من و دشمنى تو را در دل اولین گروهى از گمراهان از امّت من كه به سوى آتش پیشى مىگیرند، قرار داده است.
40. پیامبر خدا(ص) در یكى از جنگها مرا بر سر چاهى فرستاد، به ناگاه متوجه شدم كه در آن چاه آب نیست، بازگشته و جریان را به حضرتش باز گفتم. حضرت به من فرمود: آیا در آن چاه گِل بود؟ عرض كردم: آرى، فرمود: از آن گِل براى من بیاور. من برگشته و مقدارى از گِل آن آوردم، حضرتش سخنى در آن گفت. آنگاه فرمود: این گِل را در میان چاه بینداز، من گِل را در چاه انداختم ناگاه آبى جوشید تا این كه پیرامون چاه پر شد. برگشتم و قضیه را بازگفتم. حضرت به من فرمود: اى على موفق باشى كه جوشش آب به بركت تو بود. این مَنقَت ویژه ای است كه از میان اصحاب پیامبر(ص) من بدان افتخار یافتم.
41. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مژده باد تو را كه هم اینك جبرئیل نزد من آمد و به من گفت: اى محمّد! همانا خداوند متعال به اصحاب تو نگریست. پس پسر عمو و همسر دخترت فاطمه(س) را بهترین اصحاب یافت و او را وصىّ و جانشین تو و آن كه پیام تو را مىرساند قرار داد.
42. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مژده باد تو را كه خانه تو در بهشت رو به روى خانه من است و تو به همراه من در آسایشگاه والا در اَعلا عِلّیین در والاترین مقامات خواهى بود.» عرض كردم: اى پیامبر خدا! والاترین مقامات چیست؟ فرمود: اى على! گنبدى از درّ سفید كه هفتاد هزار در دارد كه جایگاه من و توست.
43. پیامبر خدا(ص) فرمود: «به راستى كه خداوند متعال مِهر مرا همچنین مِهر تو را ـ اى على! ـ در دلهاى مؤمنان جاى داد و كینه من و تو را در دلهاى منافقان جاى داد. پس جز مؤمن پارسا تو را دوست نمىدارد و جز منافق كفرورز تو را دشمن نمىدارد.»
44. پیامبر خدا(ص) فرمود: «هرگز از عرب جز زنازاده و از عَجَم جز بدبخت و از زنان جز زنى كه خراب است، با تو دشمنى نمىورزد.»
45. روزى پیامبر خدا (ص) مرا نزد خودش فرا خواند، من چشم درد داشتم، حضرتش آب دهان مباركش را به چشم من انداخت و فرمود: «خداوندا! گرمیش را سرد و سردیش را گرم كن.» سوگند به خدا! تاكنون دیگر چشمم درد نكرد.
46. پیامبر خدا (ص) به فرمان خدا به اصحاب و عموهایش دستور داد در خانههایشان را كه به طرف مسجد باز مىشد ببندند ولى در خانه مرا باز گذاشت. پس براى هیچ كسى مَنقبتى همچون منقبت من نیست.
47. پیامبر خدا (ص) در ضمن وصیتش به من دستور داد تا بدهىهایش را پرداخته و به پیمانهایش وفا كنم. عرض كردم: اى پیامبر خدا! شما مىدانید كه من دارایى ندارم. فرمود: خداوند تو را یارى خواهد كرد. پس من هر كدام از بدهىها و وعدههاى آن حضرت را كه خواستم انجام دهم خداوند آن را براى من آسان كرد تا این كه همه بدهىهایش را پرداختم و به پیمانهایش وفا كردم، آنها را شمارش نمودم به هشتاد هزار مورد رسید و بقیه آنها را كه باقى مانده بود به فرزندم حسن (ص) وصیّت كردم كه اَدا كند.
48. روزى پیامبر خدا(ص) به خانه من آمد، این در حالى بود كه سه روز بود كه چیزى نخورده بودیم. فرمود: اى على! آیا چیزى دارى؟ عرض كردم: سوگند به خدایى كه تو را با كرامت، گرامى داشته و به رسالت برگزیده سه روز است كه خودم، همسرم و فرزندانم چیزى نخوردهایم. پیامبر خدا(ص) فرمود: اى فاطمه! برو داخل اتاق بنگر كه چیزى هست؟ عرض كرد: هم اكنون بیرون آمدم و چیزى نبود عرض كردم: اى پیامبر خدا! من وارد اتاق شوم؟ فرمود: برو به نام خدا! من وارد اتاق شدم ناگاه دیدم طبقى از خرماى تازه نهاده شده و كاسهاى تِلید كنار آن است. من آنها را محضر پیامبر خدا (ص) آوردم. فرمود: اى على! آیا آن كه این خوراك را آورد دیدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: او را براى من توصیف كن. عرض كردم: رنگهایى كه از او به نظرم رسید، رنگى میان سرخ، سبز و زرد بود. فرمود: اینها رنگهاى بال جبرئیل است. به درّ و یاقوت آزین شده است. پس از تِلید خوردیم تا این كه سیر شدیم، ولى در آن جز خطوط دستان و انگشتانمان چیزى دیگر ندیدیم، پس خداوند مرا از میان اصحابش بدین ویژگى اختصاص داد.
49. پیامبر(ص) تنها مرا مخصوص به وصیّت نمود، پس هر كه به من مهر ورزد او خوشبخت است و در گروه پیامبران محشور مىشود.
50. پیامبر خدا (ص) اعلام برائت را با ابو بكر فرستاد، هنگامى كه رفت، جبرئیل آمد و گفت: اى محمّد! این پیغام را از جانب تو ابلاغ نمىكند جز خودت یا شخصى كه از خودت باشد. پیامبر(ص) مرا با شتر عَضباى خویش به دنبال او فرستاد، من در ذِى الحُلَیفه به او پیوسته و پیام را از او گرفتم، و خداوند این مأموریت را به من اختصاص داد.
51. در روز غدیر خم پیامبر خدا(ص) در میان همه مردم مرا پیشواى آنان كرد و فرمود: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست. پس دور و نابود باد گروه ستمگران.»
52. پیامبر خدا (ص) فرمود: «اى على! آیا مىخواهى كلماتى را كه جبرئیل به من آموخته به تو یاد دهم؟ عرض كردم: آرى. فرمود: بگو: اى روزى دهنده فقیران و اى رحمكننده مسكینان و اى شنواتر از شنوندگان و اى بیناتر از بینندگان و اى مهربانترین مهربانان به من رحم كرده و روزیم ده.»
53. به راستى كه خداوند هرگز دنیا را از بین نخواهد برد تا این كه قائمى از خاندان ما قیام كند، او دشمنان ما را مىكشد و از آنان جزیه نمىپذیرد و صلیبها و بتها را مىشكند و نبردهاى جهانى را به پایان مىرساند و مردم را براى گرفتن مال فرا مىخواند و به صورت برابر تقسیم كرده و در میان رعیّت به عدالت و دادگرى رفتار مىكند.
54. من از پیامبر خدا (ص)مىشنیدم كه مىفرمود: اى على! به زودى بنى امیّه تو را لعنت خواهند كرد و در عوض یك لعنت، فرشته هزار لعن بر آنان لعن مىفرستد، پس آنگاه كه قائم(عج) قیام كند چهل سال بر آنان لعن كند.
55. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «به زودى گروههایى از امّت من در مورد تو آزمایش خواهند شد، آنان مىگویند: پیامبر خدا (ص) چیزى از خود به جاى نگذاشته، پس براى چه على را جانشین خود كرده است؟ آیا كتاب پروردگارم پس از خداوند متعال برترین چیزها نیست؟ سوگند به خدایى كه مرا به حق به پیامبرى برانگیخت! اگر تو قرآن را با آن محكمى جمع آورى نكنى هرگز جمع نخواهد شد.» پس خداوند در میان اصحاب مرا بدین ویژگى، مخصوص گردانید.
56. خداوند مرا به چیزى اختصاص داد كه اولیا و اهل طاعتش را بدان اختصاص داده و مرا وارث محمّد(ص) قرار داد، حضرت به سمت مدینه اشاره كرد و فرمود: پس هر كه مىخواهد بدش آید، بدش آید و آن كه مىخواهد خوشحال شود خوشحال گردد.
57. پیامبر خدا(ص) در یكى از جنگها با بىآبى مواجه شد؛ لذا به من فرمود: اى على! برخیز و به كنار این سنگ برو و بگو: من فرستاده پیامبر خدا (ص) هستم به من آب بده. سوگند به خدایى كه او را به پیامبرى برانگیخت من بىتردید رسالت پیامبر(ص) را رساندم، در این هنگام همانند پستان گاو پیدا شد و از هر پستانى آب روان گردید. وقتى چنین دیدم با سرعت خود را به حضور پیامبر رساندم و قضیه را گزارش دادم. فرمود: اى على! برو و از آن آب بیاور، مردم دیگر نیز آمدند و مشكها و ظرفهایشان را پر كرده و چهار پایانشان را سیراب كرده و خود نوشیدند و وضو گرفتند. پس خداوند از میان اصحابش من را بدین ویژگى اختصاص داد.
58. در یكى از جنگها آب تمام شده و پیامبر خدا(ص) به من فرمود: اى على! كاسهاى به من بیاور، من كاسهاى آورده و به حضرتش دادم. آن حضرت دست راست خود را با دست من در میان كاسه گذاشت و فرمود: بجوش! آنگاه آبى از میان انگشتان ما جوشید.
59. پیامبر خدا(ص) مرا به خیبر فرستاد، وقتى به خیبر رسیدم دیدم درش بسته است. من سخت آن را تكان دادم و از جایش كنده و چهل گام به دور انداختم. آنگاه وارد دژ خیبر شدم، مرحب براى مبارزه پا پیش گذاشته و به من حملهاى كرد، من نیز به او حمله كرده و زمینى را از خونش سیراب كردم. این در حالى بود كه پیامبر خدا 9دو نفر از اصحاب خود را از پیش بدین مأموریت فرستاده بود و آنها شكست خورده و بازگشته بودند.
60. تنها من بودم که عمرو بن عبد ودّ را ـ كه با هزار مرد جنگى برابر بود ـ كشتم.
61. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مثل تو در میان امّت من مثل سوره توحید است، هر كه تو را از دل دوست داشته باشد همانند كسى است كه یك سوّم قرآن را خوانده، و هر كه تو را از دل دوست داشته و با زبانش یارى كند گویى دو سوّم قرآن را خوانده، و هر كه تو را از دل دوست داشته و با زبانش یارى كرده و با دست به تو كمك كند گویى همه قرآن را خوانده است.
62. من در همه جا و در همه جنگها به همراه پیامبر خدا(ص) بودم و پرچم آن حضرت در دست من بود. (تنها در جنگ تبوک شرکت نکردم که آن هم به دستور پیامبر بود برای محافظت مدینه از توطئه منافقان)
63. من هرگز از میدان نبرد فرار نكردم و كسى با من به مبارزه برنخاست؛ مگر این كه زمین را از خونش سیراب نمودم.
64. روزى مرغ بریانى از بهشت براى پیامبر خدا(ص) آورده شد، آن حضرت از خداى بزرگ خواست كه محبوبترین آفریده خود در پیشگاه او را خدمت حضرتش بیاورد. پس خداوند به من توفیق داد تا در محضرش حاضر گشته و به همراه آن حضرت از آن مرغ بریان خوردم.
65. روزى من در مسجد نماز مىخواندم كه گدایى وارد شد و چیزى خواست و من در حال ركوع بودم، انگشتر خود را از انگشتم بیرون آورده و به او دادم. خداوند متعال در مورد من این آیه را فرستاد كه: « إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ » ولىّ و سرپرست شما تنها خدا، پیامبرش و كسانى هستند كه ایمان آورده، همان كسانى كه نماز را برپا داشته و در حال ركوع زكات مىپردازند.
66. به راستى كه خداوند متعال دو مرتبه آفتاب را براى من بازگردانید كه جز من براى كسى از امّت حضرت محمّد باز نگرداند.
67. پیامبر خدا (ص) دستور داد كه در دوران زندگى و پس از مرگش مرا به عنوان امیر مؤمنان بخوانند و هیچ كس ـ جز من ـ بدین نام خوانده نشد.
68. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! آنگاه كه روز قیامت شود منادى از میان عرش ندا در دهد كه: سرور پیامبران كجاست؟ پس من برخیزم. آنگاه فریاد مىزند: سَرور اوصیا كجاست؟ پس تو برمىخیزى. آنگاه رضوان كلیدهاى بهشت را و مالك كلیدهاى دوزخ را آورده مىگویند: خداوند متعال به ما دستور فرمود كه این كلیدها را به تو بدهیم و به تو عرض كنیم كه شما نیز آنها را به على بن ابى طالب (ع) بدهید. پس تو ـ اى على ـ قسمت كننده بهشت و دوزخ هستى.
69. پیامبر خدا (ص) مىفرمود: « ای علی! اگر تو نبودى منافقان از مؤمنان باز شناخته نمىشدند.»
70. روزى پیامبر خدا (ص) خوابید و من، همسرم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین (ص) را نیز خوابانیده و عباى قطوانى خود را به روى ما كشید، پس خداوند در مورد ما این آیه را فرو فرستاد كه: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً » خداوند مىخواهد پلیدى را فقط از شما خاندان بزداید و شما را كاملاً پاك و پاكیزه گرداند. جبرئیل عرض كرد: اى محمّد! من نیز از شما هستم، پس ششمین نفر ما جبرئیل است.
منبع : ابن بابویه، محمد بن على، الخصال ؛ ج2 ؛ ص572 .
نظر فراموش نشه
مَكحول از امیر المومنین سلام الله علیه نقل مى كند كه ایشان فرمود: حافظان از یاران حضرت محمّد (ص) مى دانند كه در میان آنان كسى نیست كه مَنقبى داشته باشد مگر آن كه من با او شریك بوده و بر او برترى دارم ولى من هفتاد منقبت دارم كه كسى در آنها با من شریك نیست. عرض كردم: اى امیر المؤمنین! مرا از آنها آگاه كن! فرمود:
1. من یك چشم به هم زدن به خدا شرك نَورزیدهام ( نه شرک آشکار و نه شرک پنهان ) و هرگز بَت لات و عزّى را نپرستیدهام.
2. من هرگز شراب ننوشیدم.
3. پیامبر خدا(ص) در دوران كودكى مرا از پدرم درخواست نمود و از همان زمان مرا هم خوراك و همدم و هم صحبت خود نمود.
4. من نخستین فرد در میان مردم بودم كه ایمان آوردم.
5. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! تو نسبت به من به منزله هارون از موسى هستى جز آن كه پس از من پیامبرى نیست.
6. من آخرین فرد از مردم بودم كه از پیامبر خدا (ص) جدا شده و حضرتش را در آغوش نهادم.
7. آنگاه كه پیامبر خدا (ص) به غار رفت مرا در جاى خود خوابانید و با لحاف خود پوشانید، هنگامى كه مشركان آمدند، گمان كردند كه من محمّد هستم، مرا از خواب بیدار كرده و گفتند: رفیقت چه شد؟ گفتم: دنبال كارش رفته. گفتند: اگر فرار كرده بود این هم با خود می برد.
8. پیامبر خدا (ص) هزار در دانش به من آموخت كه در هر یك، هزار در دیگر گشوده مىشود و هیچ از اینها را به كسى نیاموخت.
9. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «اى على! آنگاه كه خداوند پیشینیان و پسینیان را محشور كند، براى من منبرى برتر از منبرهاى پیامبران و براى تو منبرى برتر از منبرهاى اوصیا مىگذارند و تو بر فراز آن مىروى».
10. من از پیامبر خدا مى شنیدم كه مى فرمود: «در روز رستاخیز چیزى به من داده نمى شود جز آن كه همانند آن را براى تو درخواست مى كنم.»
11. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! تو برادر من هستى و من برادر توأم و دست تو میان دست من خواهد بود تا وارد بهشت شویم.
12. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! مَثَل تو در میان امّت من همانند مثل كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد نجات یافت و هر كس از آن باز ماند غرق شد.
13. پیامبر خدا (ص) عمامه خویش را با دست خود بر سر من نهاد و دعاهاى پیروزى بر دشمنان خدا را در مورد من خواند، پس من با اذن خداى متعال آنها را شكست دادم. ( شاید منظور پیروزی در
جنگ خندق بوده است )
14. پیامبر خدا (ص) به من دستور داد كه دست خود را به پستان گوسفندى كه خشك شده بود بكشم، عرض كردم: اى پیامبر خدا! شما دست بكشید. فرمود: «اى على! كار تو كار من است.» من دست خود را بر آن كشیدم، پس شیرش جوشید. جرعهاى از آن به پیامبر خدا(ص) دادم. آنگاه پیرزنى آمد كه از تشنگى شكوه مىكرد، او را از شیر سیراب نمودم، پیامبر خدا (ص) فرمود: «من از خداى متعال خواستم كه دست تو را مبارك قرار دهد، و خدا نیز چنین كرد.»
15. پیامبر خدا (ص) به من وصیت كرد و فرمود: «اى على! جز تو كسى نباید مرا غسل بدهد و جز تو نباید كسى همه اندام مرا ببیند. چرا كه اگر كسى ـ جز تو ـ تمام اندام مرا ببیند، دیدگانش از كاسه سر بیرون مىآیند.» عرض كردم: اى پیامبر خدا(ص) من چگونه بدن شما را بگردانم! فرمود: «تو به زودى یارى خواهى شد.» سوگند به خدا هر عضوى از اعضاى پیامبر را خواستم بگردانم، آن عضو براى من گردانده شد.
16. هنگامى كه خواستم بدن مبارك پیامبر خدا(ص) را برهنه كنم ندایى رسید كه: «اى جانشین محمّد! او را برهنه مكن و در همان حال كه پیراهن بر تن دارد غسلش بده.» سوگند به خدایى كه او را به پیامبرى گرامى داشته و به رسالت مخصوص نموده! من همه اندام او را ندیدم و این ویژگى است كه خداوند مرا از بین اصحاب آن حضرت مخصوص گردانیده است.
17. خداوند فاطمه (س) را به همسرى من درآورد، البته پیش از این ابو بكر و عمر از او خواستگارى كرده بودند ولى خداوند از بالاى آسمانهاى هفتگانهاش او را به همسرى من درآورد، پیامبر خدا (ص) فرمود: «اى على! گوارایت باد كه خداى متعال فاطمه، بانوى زنان بهشتیان را كه پاره تن من است به همسرى تو درآورد.» عرض كردم: اى پیامبر خدا! آیا من از تو نیستم؟ فرمود: «آرى، اى على! تو از من و من از تو بسان دست راست من از دست چپم هستى، من در دنیا و آخرت از تو بىنیاز نیستم.»
18. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: اى على! تو در جهان آخرت پرچم حَمد را بدست خواهى گرفت، و تو در روز رستاخیز از همه آفریدگان به من نزدیكتر مىنشینى، در آن روز فرشى براى من و فرشى براى تو گسترده مىشود، من در گروه پیامبران و تو در گروه جانشینان خواهى بود، بر سر تو تاج نور و افسر كرامت نهاده مىشود و هفتاد هزار فرشته پیرامون تواند تا خداوند متعال از حساب آفریدگان فارغ شود.
19. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «تو به زودى با پیمانشكنان، بىدادگران و از دین خارجشدگان نبرد خواهى كرد. پس هر كس از آنان با تو نبرد كند تو در عوض یك تن از آنان، صد هزار نفر از شیعیان خود را شفاعت خواهى كرد. عرض كردم: اى پیامبر خدا! پیمانشكنان كیانند؟ فرمود: طلحه و زبیر، آن دو به زودى در حجاز با تو بیعت كرده و در عراق آن را خواهند شكست، اگر چنین كردند با آنان پیكار كن، چرا كه جنگ با آن دو سبب پاكیزگى اهل زمین است.» عرض كردم: دادگران كیانند؟ فرمودند: «معاویه و افراد او. عرض كردم: خارجشوندگان از دین كیانند؟ فرمود: یاران ذَو الثَّدیَه كه همانند بیرون آمدن تیر از كمان از دین بیرون مىروند. با آنان نیز بجنگ كه با كشتار آنان گشایشى براى زمینیان و كیفرى زودرس بر آنان و ذخیرهاى براى تو در پیشگاه خداوند متعال در روز رستاخیز خواهد شد.
20. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! مثل تو در میان امّت من همچون مثل دروازه حِطّه بنى اسرائیل است، پس هر كس وارد ولایت تو شود در واقع وارد دروازه حطه شده آنسان كه خداوند فرمان داده است.
21. پیغمبر خدا (ص) فرمود: «من شهر دانش و على دروازه آن است و به شهر جز از دروازهاش وارد نمىشوند.» آنگاه فرمود: «اى على! به راستى كه به زودى تو ذمّه مرا مراعات خواهى كرد و به روش من جنگ خواهى نمود و امت من با تو مخالفت خواهند نمود.»
22. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: به راستى كه خداى متعال دو فرزندم حسن و حسین (ع) از نورى كه به تو و فاطمه(س) عنایت كرد، آفرید و آنها همانند دو گوشوارهاى هستند كه در گوش لرزانند، و نور آنها هفتاد هزار مرتبه به نور شهیدان فزونى دارد، اى على! خداوند متعال به من وعده داده كه آنها را آنگونه گرامى بدار كه جز پیامبران و فرستادگان كسى را آن گونه گرامى نداشته است.
23. پیامبر خدا(ص) در دوران زندگىاش در حضور همه اصحابش و عموى من عباس انگشتر، زره و كمربندش را به من عطا فرمود و شمشیرش را بر كمر من بست. پس خداوند متعال از میان آنها تنها مرا ویژه این شرافت كرد.
24. خداوند متعال به پیامبرش آیه نازل كرد كه: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواكُمْ » اى كسانى كه ایمان آوردهاید! آنگاه كه خواستید با پیامبر نجوا و درگوشى صحبت كنید بایستى پیش از سخن درگوشى صدقه بدهید. من دینارى داشتم كه آن را به ده درهم فروختم، و هر وقت خواستم با پیامبر خدا (ص) محرمانه حرف بزنم پیش از آن یك درهم صدقه مىدادم، سوگند به خدا! این كار را ـ قبل از من و بعد از من ـ حتى یك نفر از اصحاب انجام نداد. آنجا بود كه خداوند این آیه را فرو فرستاد: « أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْكُمْ » آیا ترسیدید كه پیش از نجواى خود صدقهاى بدهید؟ اینك كه انجام ندادید خداوند توبه شما را پذیرفت ...» آیا توبه جز از گناهى است كه سرزده است؟ ( سوره مجادله، آیات 14- 13 )
25. پیامبر خدا(ص) به من فرمود: «بهشت بر پیامبران حرام است تا من وارد آن شوم و و بر اوصیا حرام است تا این كه تو وارد آن شوى، اى على! به راستى كه خداوند متعال به من در مورد تو مژدهاى داده كه پیش از من به هیچ پیامبرى چنین مژدهاى نداده است، به من مژده داده كه تو سرور اوصیا هستى و این دو فرزندت حسن و حسین(ع) در روز رستاخیز سرور جوانان بهشتیان هستند.
26. جعفر، برادر من در بهشت با فرشتگان با دو بالى كه از درّ، یاقوت و زبرجد تزیین شده، پرواز مىكند.
27. عموى من حمزه در بهشت سرور شهیدان است.
28. پیامبر خدا (ص) فرمود: «به راستى كه خداوند متعال به من در باره تو وعدهاى داده كه هرگز خلف در وعده نمىكند، كه مرا پیامبر و تو را وصى قرار داد. به زودى تو از امّت من پس از من همان خواهى دید كه موسى از فرعون دید، بنا براین، شكیبا باش! و به حساب خدا منظور كن تا این كه به دیدار من آیى. سپس من كسى را كه تو را دوست دارد، دوست مىدارم و آن را كه با تو دشمنى كند دشمن دارم.»
29. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! تو صاحب حوض هستى، جز تو كسى مالك آن نیست و به زودى گروهى نزد تو خواهند آمد كه از تو آب مىخواهند. پس تو، به آنان مىگویى: نه، نه، و نه حتّی یك ذرّه، پس آنان با چهره سیاه بازمىگردند، و به زودى شیعیان من و تو بر تو وارد خواهند شد، پس تو به آنان مىگویى: به صورت كامل سیراب شوید، پس آنان با چهرههاى سفید سیراب مىگردند.
30. پیامبر خدا 9فرمود: «امّت من در روز رستاخیز با پنج پرچم محشور مىشوند: نخستین پرچمى كه نزد من آیند، پرچم فرعون این امّت است كه همان معاویه است. دومین پرچم با سامرى این امّت است كه همان عمرو بن عاص است. سومین پرچم با جاثلیق این امّت است كه همان ابو موسى اشعرى است. چهارمین پرچم؛ اَبا الأعوَر سَلمى است و پنجمین پرچم به همراه تو است ـ اى على! ـ كه همه مؤمنان در زیر آن هستند و تو پیشواى آنان هستى. آنگاه خداوند متعال بر آن چهار گروه مىفرماید:« ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ » به پشت سرتان برگردید و نورى درخواست كنید! پس دیوارى میان آنان كشیده مىشود كه دروازه اى دارد كه در بطن آن رحمت است و آنان شیعیان من و كسانى هستند كه مرا دوست داشته و به همراه من با گروه ستمگر و آنان كه از صراط سرنگون شدند جنگیدند، و دروازه رحمت است و آنان شیعیان منند، پس آنان ندا در دهند: « أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ » مگر ما با شما نبودیم؟ گویند: آرى، ولى شما خود را فریب داده و به انتظار نشسته و به تردید افتادید و آرزوها شما را فریب داد تا این كه فرمان خداوند فرا رسید و شیطان فریبكار شما را نسبت به خدا فریب داد. . پس امروز نه از شما فدیهاى گرفته مىشود و نه از كسانى كه كفر ورزیدند، جایگاه شما آتش است، همان مولاى شما و بد فرجامى است. آنگاه امّت و شیعیان من وارد مىشوند و از حوض محمّد(ص) سیراب مىگردند. در آن هنگام در دست من عصایى از چوب عوسَج است كه با آن دشمنان خود را ـ همانند راندن شتر ناشناس ـ مىرانم.
31. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اگر چنین نبود كه غالیان از امت من در مورد تو گفتارى را گویند كه مسیحیان در مورد عیسى بن مریم گفتند، در مورد تو سخنى را مىگفتم كه از هیچ جمعیتى از مردم گذر نكنى مگر این كه خاك زیر پایت را به عنوان تبرك گرفته و از آن شفا طلبند».
32. پیامبر خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال مرا با رعب ( و وحشتى كه در دل دشمنان مىافكند ) یارى كرد، از او خواستم كه تو را نیز به مانند آن یارى كند.»
33. پیامبر خدا(ص) دهان بر گوش من نهاد و آنچه را كه رخ داده و تا روز رستاخیز رخ خواهد داد، به من آموخت. خداوند این مهم را بر زبان پیامبرش بر من جارى فرمود.
34. مسیحیان مدّعى شدند كه مباهلهاى انجام دهند، خداوند در این باره آیهاى فرو فرستاد كه: « فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِینَ » پس هر كس پس از آمدن دانش بر تو، با تو ستیزه و محاجّه كند، پس بگو: بیایید فرزندان ما و فرزندان شما، زنان ما و زنان شما، و جانهاى ما و جانهاى شما را فراخوانیم. آنگاه مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» پس در اینجا جان من، همان جان پیامبر خدا(ص) معرفى گردید و مقصود از زنان، فاطمه زهرا(س) و منظور از فرزندان ما، حسن و حسین (ع) بودند. اینجا بود كه آن گروه پشیمان شده و از پیامبر خدا مىخواستند كه از آنان صرف نظر كند. پیامبر نیز صرف نظر كرد. سوگند به خدایى كه تورات را بر موسى و قرآن را بر محمّد(ص) فرود آورد، اگر آنان با ما مباهله مىكردند قطعا به صورت میمونها و خوكها مسخ مىشدند.
35. پیامبر خدا(ص) مرا در جنگ بدر فرستاد و فرمود: مشتى از ریگ هایى كه در یك جا جمع شده بیاور، من مشتى از آنها را برداشتم و بوییدم. ناگاه متوجه شدم كه از آنها بوى مُشك بلند است، من آن ریگها را آورده و به حضرتش دادم، آن حضرت آنها را به صورت مشركان پرتاب كرد، از آن ریگها چهار عدد از فردوس، یك عدد از مشرق، و یك عدد از مغرب و یك عدد از زیر عرش بود، همراه هر ریگى صد هزار فرشته بود كه یاور ما بودند، خداوند با این فضیلت كسى را ـ نه پیش از من و نه پس از من ـ گرامى نداشته است.
36. پیامبر خدا(ص) به من فرمود: «واى بر كشنده تو! كه او از قوم ثمود و از پىكننده شتر بدبختتر است. و به راستى كه عرش خداى رحمان به جهت كشته شدن تو خواهد لرزید، پس اى على! مژده باد كه تو در گروه صدّیقان، شهیدان و شایستگان هستى.
37. به راستى كه خداوند متعال از میان اصحاب حضرت محمّد(ص) مرا ویژه علم ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام نموده است. و این از مواردى است كه خداوند به جهت آن نسبت به من و پیامبرش منّت نهاده و پیامبر(ص) به من فرمود: اى على! خداوند متعال به من دستور داد كه تو را به خودم نزدیك گردانم و دور ننمایم و به تو بیاموزم و با تو جفا نكنم، بر من شایسته و لازم است كه از پروردگارم اطاعت كنم و بر تو شایسته و لازم است كه آنچه مىآموزم یاد گیرى.
38. پیامبر خدا(ص) مرا به مأموریتى فرستاد و به من دعاهایى خواند و مرا از آنچه از حضرتش رخ خواهد داد آگاه ساخت. یكى از اصحابش از این امر اندوهناك شد و گفت: اگر محمّد مىتوانست كه پسر عمویش را پیامبر قرار دهد، این كار را انجام مىداد. پس خداوند متعال مرا به آگاهى از این جریان به وسیله زبان پیامبرش شرافت بخشید.
39. پیامبر خدا(ص) فرمود: «دروغ مىگوید كسى كه مىپندارد مرا دوست مىدارد با این كه على را دشمن مىدارد، مِهر من و مِهر او جز در دل مؤمن جمع نمىشود. اى على! به راستى كه خداوند بزرگ مِهر من و مِهر تو را در دل نخستین گروهى كه به سوى بهشت پیشى مىگیرند، قرار داده است. و دشمنى من و دشمنى تو را در دل اولین گروهى از گمراهان از امّت من كه به سوى آتش پیشى مىگیرند، قرار داده است.
40. پیامبر خدا(ص) در یكى از جنگها مرا بر سر چاهى فرستاد، به ناگاه متوجه شدم كه در آن چاه آب نیست، بازگشته و جریان را به حضرتش باز گفتم. حضرت به من فرمود: آیا در آن چاه گِل بود؟ عرض كردم: آرى، فرمود: از آن گِل براى من بیاور. من برگشته و مقدارى از گِل آن آوردم، حضرتش سخنى در آن گفت. آنگاه فرمود: این گِل را در میان چاه بینداز، من گِل را در چاه انداختم ناگاه آبى جوشید تا این كه پیرامون چاه پر شد. برگشتم و قضیه را بازگفتم. حضرت به من فرمود: اى على موفق باشى كه جوشش آب به بركت تو بود. این مَنقَت ویژه ای است كه از میان اصحاب پیامبر(ص) من بدان افتخار یافتم.
41. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مژده باد تو را كه هم اینك جبرئیل نزد من آمد و به من گفت: اى محمّد! همانا خداوند متعال به اصحاب تو نگریست. پس پسر عمو و همسر دخترت فاطمه(س) را بهترین اصحاب یافت و او را وصىّ و جانشین تو و آن كه پیام تو را مىرساند قرار داد.
42. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مژده باد تو را كه خانه تو در بهشت رو به روى خانه من است و تو به همراه من در آسایشگاه والا در اَعلا عِلّیین در والاترین مقامات خواهى بود.» عرض كردم: اى پیامبر خدا! والاترین مقامات چیست؟ فرمود: اى على! گنبدى از درّ سفید كه هفتاد هزار در دارد كه جایگاه من و توست.
43. پیامبر خدا(ص) فرمود: «به راستى كه خداوند متعال مِهر مرا همچنین مِهر تو را ـ اى على! ـ در دلهاى مؤمنان جاى داد و كینه من و تو را در دلهاى منافقان جاى داد. پس جز مؤمن پارسا تو را دوست نمىدارد و جز منافق كفرورز تو را دشمن نمىدارد.»
44. پیامبر خدا(ص) فرمود: «هرگز از عرب جز زنازاده و از عَجَم جز بدبخت و از زنان جز زنى كه خراب است، با تو دشمنى نمىورزد.»
45. روزى پیامبر خدا (ص) مرا نزد خودش فرا خواند، من چشم درد داشتم، حضرتش آب دهان مباركش را به چشم من انداخت و فرمود: «خداوندا! گرمیش را سرد و سردیش را گرم كن.» سوگند به خدا! تاكنون دیگر چشمم درد نكرد.
46. پیامبر خدا (ص) به فرمان خدا به اصحاب و عموهایش دستور داد در خانههایشان را كه به طرف مسجد باز مىشد ببندند ولى در خانه مرا باز گذاشت. پس براى هیچ كسى مَنقبتى همچون منقبت من نیست.
47. پیامبر خدا (ص) در ضمن وصیتش به من دستور داد تا بدهىهایش را پرداخته و به پیمانهایش وفا كنم. عرض كردم: اى پیامبر خدا! شما مىدانید كه من دارایى ندارم. فرمود: خداوند تو را یارى خواهد كرد. پس من هر كدام از بدهىها و وعدههاى آن حضرت را كه خواستم انجام دهم خداوند آن را براى من آسان كرد تا این كه همه بدهىهایش را پرداختم و به پیمانهایش وفا كردم، آنها را شمارش نمودم به هشتاد هزار مورد رسید و بقیه آنها را كه باقى مانده بود به فرزندم حسن (ص) وصیّت كردم كه اَدا كند.
48. روزى پیامبر خدا(ص) به خانه من آمد، این در حالى بود كه سه روز بود كه چیزى نخورده بودیم. فرمود: اى على! آیا چیزى دارى؟ عرض كردم: سوگند به خدایى كه تو را با كرامت، گرامى داشته و به رسالت برگزیده سه روز است كه خودم، همسرم و فرزندانم چیزى نخوردهایم. پیامبر خدا(ص) فرمود: اى فاطمه! برو داخل اتاق بنگر كه چیزى هست؟ عرض كرد: هم اكنون بیرون آمدم و چیزى نبود عرض كردم: اى پیامبر خدا! من وارد اتاق شوم؟ فرمود: برو به نام خدا! من وارد اتاق شدم ناگاه دیدم طبقى از خرماى تازه نهاده شده و كاسهاى تِلید كنار آن است. من آنها را محضر پیامبر خدا (ص) آوردم. فرمود: اى على! آیا آن كه این خوراك را آورد دیدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: او را براى من توصیف كن. عرض كردم: رنگهایى كه از او به نظرم رسید، رنگى میان سرخ، سبز و زرد بود. فرمود: اینها رنگهاى بال جبرئیل است. به درّ و یاقوت آزین شده است. پس از تِلید خوردیم تا این كه سیر شدیم، ولى در آن جز خطوط دستان و انگشتانمان چیزى دیگر ندیدیم، پس خداوند مرا از میان اصحابش بدین ویژگى اختصاص داد.
49. پیامبر(ص) تنها مرا مخصوص به وصیّت نمود، پس هر كه به من مهر ورزد او خوشبخت است و در گروه پیامبران محشور مىشود.
50. پیامبر خدا (ص) اعلام برائت را با ابو بكر فرستاد، هنگامى كه رفت، جبرئیل آمد و گفت: اى محمّد! این پیغام را از جانب تو ابلاغ نمىكند جز خودت یا شخصى كه از خودت باشد. پیامبر(ص) مرا با شتر عَضباى خویش به دنبال او فرستاد، من در ذِى الحُلَیفه به او پیوسته و پیام را از او گرفتم، و خداوند این مأموریت را به من اختصاص داد.
51. در روز غدیر خم پیامبر خدا(ص) در میان همه مردم مرا پیشواى آنان كرد و فرمود: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست. پس دور و نابود باد گروه ستمگران.»
52. پیامبر خدا (ص) فرمود: «اى على! آیا مىخواهى كلماتى را كه جبرئیل به من آموخته به تو یاد دهم؟ عرض كردم: آرى. فرمود: بگو: اى روزى دهنده فقیران و اى رحمكننده مسكینان و اى شنواتر از شنوندگان و اى بیناتر از بینندگان و اى مهربانترین مهربانان به من رحم كرده و روزیم ده.»
53. به راستى كه خداوند هرگز دنیا را از بین نخواهد برد تا این كه قائمى از خاندان ما قیام كند، او دشمنان ما را مىكشد و از آنان جزیه نمىپذیرد و صلیبها و بتها را مىشكند و نبردهاى جهانى را به پایان مىرساند و مردم را براى گرفتن مال فرا مىخواند و به صورت برابر تقسیم كرده و در میان رعیّت به عدالت و دادگرى رفتار مىكند.
54. من از پیامبر خدا (ص)مىشنیدم كه مىفرمود: اى على! به زودى بنى امیّه تو را لعنت خواهند كرد و در عوض یك لعنت، فرشته هزار لعن بر آنان لعن مىفرستد، پس آنگاه كه قائم(عج) قیام كند چهل سال بر آنان لعن كند.
55. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «به زودى گروههایى از امّت من در مورد تو آزمایش خواهند شد، آنان مىگویند: پیامبر خدا (ص) چیزى از خود به جاى نگذاشته، پس براى چه على را جانشین خود كرده است؟ آیا كتاب پروردگارم پس از خداوند متعال برترین چیزها نیست؟ سوگند به خدایى كه مرا به حق به پیامبرى برانگیخت! اگر تو قرآن را با آن محكمى جمع آورى نكنى هرگز جمع نخواهد شد.» پس خداوند در میان اصحاب مرا بدین ویژگى، مخصوص گردانید.
56. خداوند مرا به چیزى اختصاص داد كه اولیا و اهل طاعتش را بدان اختصاص داده و مرا وارث محمّد(ص) قرار داد، حضرت به سمت مدینه اشاره كرد و فرمود: پس هر كه مىخواهد بدش آید، بدش آید و آن كه مىخواهد خوشحال شود خوشحال گردد.
57. پیامبر خدا(ص) در یكى از جنگها با بىآبى مواجه شد؛ لذا به من فرمود: اى على! برخیز و به كنار این سنگ برو و بگو: من فرستاده پیامبر خدا (ص) هستم به من آب بده. سوگند به خدایى كه او را به پیامبرى برانگیخت من بىتردید رسالت پیامبر(ص) را رساندم، در این هنگام همانند پستان گاو پیدا شد و از هر پستانى آب روان گردید. وقتى چنین دیدم با سرعت خود را به حضور پیامبر رساندم و قضیه را گزارش دادم. فرمود: اى على! برو و از آن آب بیاور، مردم دیگر نیز آمدند و مشكها و ظرفهایشان را پر كرده و چهار پایانشان را سیراب كرده و خود نوشیدند و وضو گرفتند. پس خداوند از میان اصحابش من را بدین ویژگى اختصاص داد.
58. در یكى از جنگها آب تمام شده و پیامبر خدا(ص) به من فرمود: اى على! كاسهاى به من بیاور، من كاسهاى آورده و به حضرتش دادم. آن حضرت دست راست خود را با دست من در میان كاسه گذاشت و فرمود: بجوش! آنگاه آبى از میان انگشتان ما جوشید.
59. پیامبر خدا(ص) مرا به خیبر فرستاد، وقتى به خیبر رسیدم دیدم درش بسته است. من سخت آن را تكان دادم و از جایش كنده و چهل گام به دور انداختم. آنگاه وارد دژ خیبر شدم، مرحب براى مبارزه پا پیش گذاشته و به من حملهاى كرد، من نیز به او حمله كرده و زمینى را از خونش سیراب كردم. این در حالى بود كه پیامبر خدا 9دو نفر از اصحاب خود را از پیش بدین مأموریت فرستاده بود و آنها شكست خورده و بازگشته بودند.
60. تنها من بودم که عمرو بن عبد ودّ را ـ كه با هزار مرد جنگى برابر بود ـ كشتم.
61. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مثل تو در میان امّت من مثل سوره توحید است، هر كه تو را از دل دوست داشته باشد همانند كسى است كه یك سوّم قرآن را خوانده، و هر كه تو را از دل دوست داشته و با زبانش یارى كند گویى دو سوّم قرآن را خوانده، و هر كه تو را از دل دوست داشته و با زبانش یارى كرده و با دست به تو كمك كند گویى همه قرآن را خوانده است.
62. من در همه جا و در همه جنگها به همراه پیامبر خدا(ص) بودم و پرچم آن حضرت در دست من بود. (تنها در جنگ تبوک شرکت نکردم که آن هم به دستور پیامبر بود برای محافظت مدینه از توطئه منافقان)
63. من هرگز از میدان نبرد فرار نكردم و كسى با من به مبارزه برنخاست؛ مگر این كه زمین را از خونش سیراب نمودم.
64. روزى مرغ بریانى از بهشت براى پیامبر خدا(ص) آورده شد، آن حضرت از خداى بزرگ خواست كه محبوبترین آفریده خود در پیشگاه او را خدمت حضرتش بیاورد. پس خداوند به من توفیق داد تا در محضرش حاضر گشته و به همراه آن حضرت از آن مرغ بریان خوردم.
65. روزى من در مسجد نماز مىخواندم كه گدایى وارد شد و چیزى خواست و من در حال ركوع بودم، انگشتر خود را از انگشتم بیرون آورده و به او دادم. خداوند متعال در مورد من این آیه را فرستاد كه: « إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ » ولىّ و سرپرست شما تنها خدا، پیامبرش و كسانى هستند كه ایمان آورده، همان كسانى كه نماز را برپا داشته و در حال ركوع زكات مىپردازند.
66. به راستى كه خداوند متعال دو مرتبه آفتاب را براى من بازگردانید كه جز من براى كسى از امّت حضرت محمّد باز نگرداند.
67. پیامبر خدا (ص) دستور داد كه در دوران زندگى و پس از مرگش مرا به عنوان امیر مؤمنان بخوانند و هیچ كس ـ جز من ـ بدین نام خوانده نشد.
68. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! آنگاه كه روز قیامت شود منادى از میان عرش ندا در دهد كه: سرور پیامبران كجاست؟ پس من برخیزم. آنگاه فریاد مىزند: سَرور اوصیا كجاست؟ پس تو برمىخیزى. آنگاه رضوان كلیدهاى بهشت را و مالك كلیدهاى دوزخ را آورده مىگویند: خداوند متعال به ما دستور فرمود كه این كلیدها را به تو بدهیم و به تو عرض كنیم كه شما نیز آنها را به على بن ابى طالب (ع) بدهید. پس تو ـ اى على ـ قسمت كننده بهشت و دوزخ هستى.
69. پیامبر خدا (ص) مىفرمود: « ای علی! اگر تو نبودى منافقان از مؤمنان باز شناخته نمىشدند.»
70. روزى پیامبر خدا (ص) خوابید و من، همسرم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین (ص) را نیز خوابانیده و عباى قطوانى خود را به روى ما كشید، پس خداوند در مورد ما این آیه را فرو فرستاد كه: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً » خداوند مىخواهد پلیدى را فقط از شما خاندان بزداید و شما را كاملاً پاك و پاكیزه گرداند. جبرئیل عرض كرد: اى محمّد! من نیز از شما هستم، پس ششمین نفر ما جبرئیل است.
منبع : ابن بابویه، محمد بن على، الخصال ؛ ج2 ؛ ص572 .
نظر فراموش نشه