اعجاز قرآن

בְּחִירִי

عضو جدید
یکی از مهمترین راههای اثبات پیامبری یک پیامبر، معجزه است.

معجزه چیست؟

معجزه عملی است که به امر خدا انجام می شود، تا پیامبری یکی از پیامبران خدا، ثابت شود. معجزه عملی است که دارای نشانه های زیر باشد:

1.در زمان انجام معجزه، هیچکس قادر به انجام آن نباشد.

2.عملی خارق العاده باشد که هر چند از قانون علّت و معلول پیروی می کند، علّتهای آن عادی نیستند و برای ما شناخته شده نمی باشند.

3.هدف از انجام آن، اثبات پیامبری و ارتباط با خدا باشد.

4.مهم است که فرد قبل از انجام معجزه، ادعای پیامبری کرده باشد و در پاسخ به درخواست نشانه از سوی مردم، معجزه را ارائه بدهد.

5.تنها از سوی پیامبران انجام شود، و نه افراد عادی.

6.منافاتی با دعوی رسالت نداشته باشد.


اگر عملی با شرایط فوق صورت گرفت، نظر به اینکه فرد مدّعی آنرا به خدا نسبت می دهد و مردم راهی برای مقابله با آن ندارند، لازمۀ هدایتگری و لطف خداست که اگر مدّعی دروغگوست، به نحوی او را رسوا کند. اگر چنین امری صورت نگیرد، مشخص خواهد شد که مدّعی راستگوست و معجزه اش به راستی از سوی خداست.
 

בְּחִירִי

عضو جدید
حجیت معجزه: آیا می توانیم به یک معجزه اعتماد کنیم؟

حجیت معجزه: آیا می توانیم به یک معجزه اعتماد کنیم؟

در این بحث، به چند نکته در مورد حجّیت معجزه می پردازیم.

معجزات در گزارشهای تاریخی

در اکثر ادیان، معجزاتی به بزرگان دین، نسبت داده می شود و در کتب مقدّسشان نیز به آن معجزات اشاره می گردد. چنین معجزاتی را زرتشتیان از زرتشت(؟)، مسیحیان از حضرت مسیح(ع)، مسلمین از حضرت محمّد(ص) و بهائیان از بهاءالله، نقل می کنند. آیا می شود به چنین معجزاتی اعتماد کرد؟ از چند جهت نمی توان مطمئن بود که این گزاراشات صحیح هستند:
1.این گزارشات توسّط پیروان خود این پیامبران نقل می شوند، یا در کتابهای تاریخی دیگری نقل می شوند که توسّط این پیروان تحریف شده اند! مثلاً مسیحیان می گویند مورخین مشرک و یهودی، هم نوشته اند که مسیح مصلوب شد، و سه روز بعد از مردگان برخاست، ولی خب در همین کتابها می بینیم که مسیح پسر خدا خوانده شده است! و منتقدین به شدّت بر تحریف شده بودن این کتب تأکید دارند، ضمن اینکه با فرض قبول هم می توان گفت این کتابها در این موارد فقط اعتقادات مسیحیان را نقل کرده اند، و نه چیزی بیشتر، زیرا اگر نویسنده به این معجزات اعتقاد واقعی داشت، بدون شک مسیحی می شد. پس نظر به اینکه در این گزاراشات تعصبات پیروان نقش دارد، قابل اعتماد برای پذیرش از سوی افراد بیطرف نیستند.
2.ادعای ویژه، سند ویژه می طلبد. شما در کتابهای تاریخی داستانهای زیادی می خوانید، و ادعاهای عادی را با همین سندهای عادی می پذیرید. در کتابهای تاریخی می خوانید که کوروش به سکائیه حمله کرد، عمر به ایران لشکر کشید، عثمانی اتحاد اروپایی علیه خود را در یک جنگ شکست داد و... اینها داستانهای عادی هستند؛ ولی اگر شما در جایی بخوانید که یک پادشاه سربازان خویش را سوار بر نهنگها نموده است و با دشمنانش جنگ دریایی نموده است، این یک ادعای ویژه است. شاید محال نباشد، ولی شما هرگز بخاطر اینکه این را در یک کتاب تاریخی(آنهم کتابی که توسّط افرادی که نسبت به این ادعا بیطرف نیستند)، بخوانید، آنرا باور نخواهید کرد. ادعای ویژه سند ویژه می خواهد.
پس با این حساب نمی توان به معجزات ذکر شده در کتب تاریخی یک دین، به مقدّس و الهی بودنش پیامبرشان پی برد. ما فقط می توانیم به اعجازی ایمان بیاوریم که خودمان آنها را با چشم خودمان، دیده باشیم. از این حیث این برتری را بر سایر ادیان دارد که یک معجزۀ زنده، یعنی قرآن، برای ارائه به حقجویان دارد.


چند سؤال در مورد حجیت معجزه

پرسش اوّل: از کجا بدانیم انجام این معجزه وابسته به عوامل ماورای طبیعی است و دلیلی دنیوی که صاحب معجزه از آن خبر دارد و ما بی خبر هستیم، در پس پرده قرار ندارند؟


پاسخ: در جواب این پرسش عرض می کنیم:

اوّلاً برای پی بردن به خارق العاده بودن یک عمل، نیاز نیست به تمام رازهای طبیعت آگاه باشیم. همینکه ببینیم یک امر عادی است و همیشگی، برای مثال یک فرد که بمیرد و در قبر گذاشته بشود، می پوسد و دیگر زنده نمی شود، اگر با عملی روبرو شدیم که این عادت را بر هم زد، برای مثال اگر پیامبری جنازه ای که سالها در قبر بوده و پوسیده است را زنده کرد و از قبر بیرون آورد، مشخص است که یک معجزه صورت گرفته است.

ثانیاً برای پی بردن به خارق العاده بودن یک معجزه، نیازی به استقرای تام نیست، و ما می توانیم به تجربیات حسی خود نیز اعتماد کنیم. مثلاً ما می دانیم که آتش سوزاننده است، و اگر پیامبری را به درون آتش بیندازند، و او نسوزد، یک معجزه رخ داده است، چنانکه کسانی که او را به آتش می اندازند، نیز می دانند آتش سوزاننده است و به قصد کشتن و سوزاندنش او را به آتش می افکنند.

ثالثاً لازمۀ هدایتگری خدا است که اگر دروغگویی عملی شبیه به معجزه را با عللی که برای ما شناخته شده نیستند، ارائه بدهد، او را رسوا کند تا مردم گمراه نشوند، حال خواه پیامبری را مبعوث کند تا با معجزاتی بالاتر، معجزه نبودن کار او را ثابت کند، خواه مشابه آن عمل را به افراد عادی دیگر بدهد و یا به هر شکل دیگری که مردم روشن شوند که عمل آن مدّعی، معجزه نیست.


پرسش دوم: از کجا بدانیم که کسی در جای دیگری از دنیا مثل این معجزه ندارد؟

پاسخ: در جواب این پرسش عرض می کنیم:

1.همانطور که گفتیم لازمۀ هدایتگری خدا این است که اگر دروغگویی عملی را انجام داد که برای مردم یک منطقه یا زمان، انجامش ممکن بود و ادعای پیامبری کرد، ولی آن عمل برای دیگران در جاهای دیگر دنیا ممکن بود، برای جلوگیری از گمراهی مردم آن منطقه، آن مدعی دروغین را به شکلی رسوا کند.

2.نیازی نیست برای درک خارق العاده بودن یک عمل، به تک تک انسانها مراجعه کنیم و از آنها بپرسیم که می توانند چنان کاری بکنند یا خیر، همینکه از متخصصین فن بپرسیم و آنها بگویند که عملی خارق العاده است، کفایت می کند.



 

בְּחִירִי

عضو جدید
معجزۀ عدم اختلاف قرآن

معجزۀ عدم اختلاف قرآن

در اینجا به یکی از موارد اعجازی قرآن که خود قرآن نیز بدان اشاره می فرماید اشاره می کنم. قرآن در سورۀ نساء، آیۀ 82، می فرماید:

أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً

ترجمه: آیا درباره قرآن نمى‏ اندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏ یافتند.


اینجا قرآن یک جنبه از اعجاز خود را نشان می دهد، که به صورت زیر بیان می شود:


1.کتابی که مثل قرآن، در طول 23 سال، آورده شود، اگر از سوی غیر خدا باشد، دچار اختلافات فراوان خواهد شد.

2.قرآن فاقد اختلاف است.

نتیجه:قرآن، نمی تواند از سوی غیر خدا باشد.

و وقتی معجزه بودن قرآن از این طریق ثابت شود، پیامبر بودن آورندۀ آن نیز ثابت می شود، لذا باید حضرت محمّد(ص) را پیامبر خدا بدانیم.



چرا اگر کتابی مثل قرآن اگر از سوی غیرخدا بود، در آن اختلاف فراوان دیده می شد؟

بدون شک، لازم است که ما توضیح بدهیم که چرا اگر کتابی چون قرآن که در طول 23 سال، آورده شده است، در صورتی که توسّط بشر نوشته می شد، دچار اختلافات فراوان می شد.


برای توضیح در این مورد چند نکته را باید مدنظر قرار داد:

ابتدا توضیح می دهیم که منظور از اختلاف حتما به معنای تناقض یک سخن با سخن دیگر نیست. به صورتی که سخن اول در اثبات چیزی باشد و سخن دوم حتما در نفی همان چیز باشد. این یک صورت از اختلاف است که ممکن است در گفتار یا نوشتار انسانی دیده شود. انواع دیگر اختلاف مانند تکامل مرتبه و عمق نظر و اندیشه که در قول و بیان و نوشته بروز می کند و نوشته ها و تالیفات را نیز دارای مراتب تکاملی می کند، از انواع اختلافاتی است که در نوشته ها و افکار فرد فرد انسان ها دیده می شود. به نحوی که یک بیان و یک فکر در مقایسه با فکر دیگر و بیان دیگر کامل تر و متین تر و بیان دیگر ناقص تر و ضعیف تر باشد. حتی ممکن است دو بیان و فکری که با یکدیگر مقایسه می شوند، ارتباط موضوعی و محتوایی هم با هم نداشته باشند، ولی قوت و ضعف را در هر یک نسبت به دیگری بتوان مشاهده کرد. به وضوح می بینیم که هیچ انسانی را نمی توانیم در حالت عادی ببینیم که از این تکامل برخوردار نباشد و مجموعه افکار او در بیست سال پیش عینا همان باشد که الان هست و با توجه به رشد فکری و عقلی و تجربی، دچار هیچ تکاملی نشده باشد. همچنین فردی را به لحاظ عادی نمی توان سراغ داشت که تمام افکار او از حیث قوت و متانت در یک سطح و میزان باشد و هیچ اختلاف سطح و کیفیتی در آن مشاهده نشود.


با توجه به این مقدمات، در پاسخ به این مطلب که آیا دلیلی بر این مطلب وجود دارد؟ عرض می کنیم که: این گونه نیست که این مساله ادعایی بدون دلیل باشد. اگر گفته می شود که محصول فکر انسان و دست نوشته او خالی از تغییر نیست، به پشتوانه مبانی فلسفی و همچنین تجربی یقینی و قطعی است. انسان دارای ویژگی‌هایی است که موجب می‌گردد تألیفات و نوشته‌های او از ثبات کافی برخوردار نبوده، بلکه دستخوش تحول و اختلاف گردد. از جمله ویژگی ها:

1ـ انسان از جمله موجودات مادّی است، از طرفی بدون شک تمام موجودات مادّی، دائماً در حال تغییر و تحول هستند؛ حتی تغییرات خود را به موجودات اطراف خود انتقال می‌دهد، پس تأثیر پذیری از موجودات اطراف و تأثیر گذاشتن بر آنها، جزء طبیعت موجود مادّی، از جمله انسان می‌باشد. به همین دلیل، پاره‌ای از افکار و نظرات به مرور و با گذشت زمان، تغییر کرده و دگرگون می‌شود، از این‌رو تناقض فکری در گفتار و نوشته‌ها در طول زمان، به وجود می‌آید؛ این از مشخصات و ویژگی های موجود مادّی است. برعکس خداوند، که از هر گونه مادّه و عوارض مادّی به دور است، دگرگونی و تغییر هم در مورد او وجود ندارد، پس گذشت زمان هم باعث تناقض گویی و اختلاف در گفتار او نمی‌شود.

2ـ یکی از قوانین کلی در نظام آفرینش، قانون تکامل است. یکی از مصادیقی که تحت این قانون کلی قرار دارد، فکر انسان است، که از نقص و ضعف به سوی قوت و کامل شدن حرکت می‌کند، به خصوص با افزایش تجربۀ انسان و همچنین بالا رفتن سطح علمی و پیشرفت در مهارت های فنی و علمی. از طرفی این تجربه‌ها و پیشرفت ها لازمۀ تمدن بشری است، یعنی تمدنی نمی‌تواند جای تمدن قبلی را بگیرد، مگر این که نسبت به تمدن قبلی پیشرفت های زیادی داشته باشد، از سوی دیگر، افکار انسان ها نیز حرکتی از نقص به کمال دارد. هیچ انسانی را نمی‌بینید مگر اینکه احساس می‌کند امروز، عاقل‌تر از دیروز است. هر عمل و تدبیری که امروز می‌کند، پخته‌تر و سنجیده‌تر از کار و تدبیری است که دیروز انجام داده است. این یک واقعیت غیر قابل انکار است. تجربه هم این را نشان داده است. اگر کسی کتابی بنویسد و بعد از چند سال بخواهد بار دیگر همان کتاب را بنویسد، محال است که تغییرات و اصلاحاتی در آن ندهد؛ این به خاطر همان قاعدۀ کلی و حرکت از نقص به سوی کمال است.

3ـ در میان انسان ها فقط معصومین ـ علیهم السلام ـ هستند که از خطا و اشتباه و فراموشی مصون و ایمن می‌باشند. هر انسان دیگری هر چند هم نابغه باشد، در زمینه‌‌های عقلی و عملی و فکری دچار اشتباه و فراموشی و غفلت می‌شود، حتی این مسئله از لحاظ علمی هم ثابت شده است که فراموشی و غفلت و اشتباه از ویژگی های انسانی می‌باشد، پس به طور قطعی انسان در افکار و رفتار و نوشته‌های خود دچار اختلاف و تناقض می‌شود.

4-انسان از محیط و فضای حاکم بر جامعۀ خود، حالت تأثیر پذیری دارد، از جهت روانشناسی هم تأثیر پذیری فکر انسان از شرایط گوناگون زندگی خویش غیر قابل انکار است، مثلاً فکر انسان در حالت های مختلف از جمله ضعف و قدرت، صلح و جنگ، زندگی فردی و اجتماعی و... حالت های متفاوتی دارد، که برگرفته از تأثیری است که آن زمان بر او داشته است، پس بازده فکری انسان نیز مختلف و گوناگون می‌باشد، زیرا انسان نمی‌تواند رویه و روش خود را در همه عمر یکسان نگه دارد.

بر این اساس است که گفته می شود افکار و اندیشه انسان در طول گذر زمان دچار تغییر و تحول می شود. لازم نیست تحول به معنای تناقض در مواضع یا اندیشه باشد. همچنین لازم نیست که در همه زمینه ها تحول رخ دهد (هر چند که قسمت اعظم علوم کسبی انسان از تحول و تکامل برخوردار است.)



مخالفین اسلام چه می گویند؟

حالا که معجزه را به خوبی نشان دادیم، حتماً برای شما جالب است مخالفین اسلام، در این مورد چه سخنانی را مطرح می کنند. مخالفین اسلام در این مورد بحثهایی را مطرح می کنند که در زیر به آنها اشاره خواهم کرد:



اوّلین بحثی که مخالفین اسلام مطرح می کنند این است که اصلاً بعید نیست که یک انسان یک کتاب را بنویسد و در آن هیچ اختلافی نباشد. پاسخ این ادعای این افراد به صورت مفصّل در بالا آمد. ممکن است شما اگر در طول یک ماه، یک کتاب را بنویسید و این کتاب فاقد اختلافات باشد، ولی بدون شک اگر هر بخشی از آنرا در زمانی بنویسید و در کل نوشتن آن، 23 سال طول بکشد، بدون شک بخاطر تکاملهایی که در بالا بدانها اشاره شد، نظراتتان متفاوت خواهد شد، و در بخشهای مختلف سخنانتان اختلاف ایجاد خواهد شد. خود من که مدّتی را به نوشتن پرداخته ام، سخنانی که امروز مطرح می کنم، با سخنانی که یک سال پیش مطرح می کردم فرق دارد، چه برسد به اینکه بین دو سخن من 23 سال اختلاف باشد.




دومین بحثی که مخالفین اسلام، مطرح می کنند این است که می گویند، با این حساب، اگر یک نفر کتابی را بنویسد و بعد گروهی را استخدام کند تا تمام اختلافات آنرا رفع بکنند، آیا باید آنرا کلام خدا بدانیم؟ در پاسخ به این بحث هم می گوییم که اختلافات در یک کتاب نباید محدود شود به اختلافات داخلی، به معنی این که بین بخش اوّل و بخشهای دیگر کتاب و بین جملاتی که در آن وجود دارد، اختلاف به صورت تناقض یا تفاوت وجود داشته باشد. بلکه اگر کتابی نوشته شود که مطالب گوناگون این کتاب با حقایقی که آن مطالب دربارۀ آن ها بحث می کند و ناظر به آن ها می باشد، در تعارض و اختلاف باشد، می توان گفت آن کتاب دارای اختلاف است. این نکته را ما از واژه «تدبر» که در این آیه به جای واژه هائی مانند «نظر» «قرائت» «مطالعه» «تلاوت» و غیره آمده است، می توانیم دریافت کنیم. چرا که تدبر در لغت به معنای ملاحظه دنباله امر و کار می باشد. «أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ من التدبر، و هو النظر فی أدبار الأمور و تأملها» بنابر آنچه که گفته شد، اگر فرض بگیریم که دانشمندی هر چند بسیار در سطح عالی کتابی بنویسد و گروهی از فضلا و دانشمندان آن رشته را جمع آوری کند و تمام اشکالات آن را برطرف کند، باز نمی توان انتظار داشت که از تغییر و تحول به نسبت تغییر و تحولی که واقعیات مورد بحث در آن کتاب پیدا می کنند، مصون باشد. همان گونه که ما در مورد بسیاری از کتبی که با چنین خصوصیاتی یا خصوصیاتی مشابه نوشته شده اند، مواجه بوده ایم و مثال های فراوانی برای آن داریم. کتاب هایی که افرادی مثل ابن سینا که در زمان خود در نهایت علم و دانش بوده اند، نوشته اند، با وجود استحکام و قوت بسیار بالائی که در زمان خود داشته اند، به مرور زمان منفذهای اشکال و ضعف در آن ها هویدا شده است، با وجود آن که دانشمندان بسیاری چه در زمان حیات آن ها و چه بعد از حیاتشان در سراسر کره زمین در صدد تحکیم و استقرار آن مبانی و مطالب برآمده اند، به نحوی که بعد از مدتی کارآمدی خود را از دست داده و دیگر علاوه برآن که بدون اشکال نیستند، بلکه در خیلی از موارد حتی قابل طرح نمی باشند.



سومین بحثی که مخالفین مطرح می کنند این است که شبهاتی بر این عدم اختلاف وارد است، که هر چند مسلمین پاسخهایی به آنها بدهند، باز منقدین هم جواب خواهند داد و بحث همچنان ادامه دارد!! در پاسخ به این افراد باید به صورت خیلی ساده بگوییم: «خدا به ما عقل داده است تا استدلالات موافقان و مخالفان را بنگریم و با عقل سلیم استدلال درست را بپذیریم.» اگر قرار باشد که فقط چیزی را بپذیریم که همه بر آن اتفاق نظر دارند، حتی نمیتوانیم برای خود یک همسر پیدا کنیم، زیرا هر انسانی دوستان و دشمنانی دارد، و خب نظر این دو گروه بر سر خوب بد بودنش هرگز به اتفاق نظر نخواهد رسید!

وقتی طرف a استدلال x را مطرح می کند و در مقابل طرف b پاسخ y را ارائه می دهد ،مبانی و مقدمات به کار برده شده در استدلال a قابل قبول است یا نیست. اگر هست، مجالی برای اشکال گیری و پاسخ دهی وجود ندارد. استدلال صحیح که از مقدمات بدیهی سامان یافته ،نه اکنون و نه در هیچ زمان دیگری قابل رد و انکار نیست و گرنه بدیهی محسوب نمی شود .

اگر این اصول و مبانی و مقدمات قابل قبول نیست که اشکال طرف b وارد است . دیگر طرف a مجالی برای دفاع منطقی و مستدل نخواهد داشت . هرچه در خارج از این چارچوب ارائه شود، جز مغالطه و جدل و انکار بدیهیات نیست که نادرستی آن مشخص و روشن است .

در واقع این شبهه و اشکال تنها به قیاسات غیر برهانی بار می شود که از مقدمات مشهوره و غیر بدیهی استفاده کرده اند، نه قیاسات برهانی که در آن ها مجالی برای انکار و تردید و فرض ارائه شدن پاسخ در آینده وجود ندارد .



چهارمین بحثی که می کنند این است که شاید بعدها اختلافی در قرآن پیدا بشود، و روی همین حساب ما نمی توانیم این معجزه را بپذیریم. در پاسخ به این شبهه هم عرض می کنیم که لازمۀ لطف و هدایتگری خدا این است که نگذارد که بندگانش 1400 سال را در گمراهی به سر ببرند و اگر حضرت محمّد(ص) پیامبر نبودند و به دروغ ادعای معجزه بودن قرآن را، فرموده بودند، لازمۀ هدایتگری و لطف خدا این بود که معجزه نبودن قرآن در همان عصر به شکلی ثابت کند و در این مثال، اختلافی از قرآن را به مردم نشان بدهد.



پنجمین بحثی که در این مورد مطرح میشود، بحث بر سر این است که آیا قرآن عدم اختلاف دارد یا خیر و در این مورد چندین شبهه ایجاد میکنند:


اولین شبهه این است که ناسخ و منسوخ های قرآن، نشانگر وجود اختلاف در قرآن هستند. نسخ به معنای واقعی اش نشان دهنده چنین اختلافی است. معنای لغوی و حقیقی نسخ یعنی با روشن شدن بطلان رای و نظر قبلی ، حکم و نظر دهنده، آن را باطل و رای و حکم جدید جایگزین کند. این معنای حقیقی نسخ است. نسخ به این معنا در قرآن وجود ندارد زیرا لازمه آن، ضعف و جهل قانون گذار(خداوند) است که با علم بی پایان خداوند منافات داشته و از ساحت مقدّس پروردگار به دور است. اما نسخ در چند معنای دیگر به کار رفته که مستلزم عیب و نقص بر خدا نیستند:

1-حکم از آغاز محدود به زمان خاصی بوده که خداوند به آن آگاه است؛ اما مردمان نسبت به آن جاهل بوده و گمان داشته‏اند که حکم دائمی است. نسخ در این جا در حقیقت اعلام این است که گمان شما خطا بوده و خدا از اول حکم موقت داده بود، ولی آن را دائمی می دانستید.

2-اصولا احکام خداوند برای پیاده و اجرا شدن توسط بندگان است تا در سایه انجام آن، به کمال برسند. کسب نور و هدایت و تقوا کنند .شایسته ورود به بهشت گردند اما گاهی احکام، امتحانی است؛ یعنی هدف، آزمایش و امتحان افراد و یا اتمام حجت است. بعد از برآورده شدن هدف، دلیلی برای تداوم حکم نیست و نسخ می گردد. چنین نسخی بر خلاف حکمت نبوده و عدم آگاهی معنا نمی‏دهد، مثلا آیه نجوا در سوره مجادله (آیه 12) که مضمون آن ، وجوب پرداخت صدقه برای نجوای با پیامبر و هدف از آن آزمایش مردم بود تا به سبب این آیه فضیلت امیرالمؤمنین ثابت گردد. در این جا وقتی آیه اول نازل شد ، مردم گمانشان این بود که حکمی دائمی است، در حالی که خدا از اول این حکم را وضع فرموده بود تا عملا نشان دهد از بین مسلمانان فقط امام علی است که قدر مصاحبت با پیامبر را می داند . وقتی این مطلب روشن شد ، دیگر وجهی برای تداوم آن نبود و با آیه بعد نسخ گردید. بنا بر این در این جا هم نسخ به معنای لغوی آن نیست.

3- نیازهای انسان گاه با تغییر زمان و وضع محیط دگرگون می‌شود. گاه نیازها ثابت و پایدار است. این مسئله با توجه به قانون تکامل انسان و جوامع روشن‏تر می‌گردد که در روند تکامل و پیشرفت انسان‏ها، در مرحله ای برنامه‏ای مفید و سازنده است و در مرحله بعد همان برنامه زیانبار و غیر لازم. در مورد احکام خداوند هم همین طور است. برخی احکام در زمان و مکان خاصی کارآیی و مصلحت داشته و بعد از آن به خاطر تغییر اوضاع بی اثر می‌شود. البته نباید فراموش کرد که معارف دین فرازمانی و فرامکانی است . بسیاری از احکام هم دائمی و فرا زمانی است. تغییر هماره در مسائل کوچک‏تر و دست دوم است.

بنا بر این نسخ به معنای حقیقی و لغوی در قرآن اصلا وجود ندارد، ولی به معناهایی که ذکر شد و از جمله به معنای تخصیص و تقیید هم در قرآن وجود دارد .نسخی که در قرآن است، نشان دهنده حکمت و مصلحت بینی گوینده است، نه تکامل فکری و نظری او. مانند یک پزشکی که از اول می داند که دارو برای مدت موقتی برای بیمار تجویز می کند اما مریض متوجه این مساله نیست و پزشک بعد از مدتی دارو را عوض می کند.


شبهه دومی که وارد می کنند این است که قرآن در یک جا میفرماید هر کس از هر دینی مسیحی، یهودی، صابئی و مؤمنین، که ایمان بیاورد و عمل نیکو انجام بدهد ترسی بر او نیست(بقره:62) ولی در جای دیگر میفرماید که هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند، از او پذیرفته نمی شود، و در آخرت از زیانکاران است(آل عمران:85).

در پاسخ این شبهه عرض میکنیم که اهل کتاب از نگاه قرآن دو دسته اند : مؤمن و کافر:

اهل کتاب مؤمن این گونه معرفی شده اند: کسانی که( به رسول خدا و دین او) ایمان آوردند. مومنان به خدا و قیامت و نیکوکاران اهل کتاب از یهود و نصارا و صابئان اجرشان نزد خدا محفوظ است و ترس و وحشتی آنان را نیست.( بقره:62) کسانى که ایمان آورده و کسانى که یهودى و صائبى و مسیحى اند. هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و کار نیکو کند، پس نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین خواهند شد.(مائده:69) [همه اهل کتاب] یکسان نیستند. از میان اهل کتاب گروهى درست کردارند که آیات الهى را در دل شب مى‏خوانند و سر به سجده مى‏نهند. به خدا و روز قیامت ایمان دارند . به کار پسندیده فرمان مى‏دهند. از کار ناپسند باز مى‏دارند. در کارهاى نیک شتاب مى‏کنند و آنان از شایستگانند.(آل عمران:114-113) البته از میان اهل کتاب کسانى هستند که به خدا و بدان چه به سوى شما نازل شده و به آنچه به سوى خودشان فرود آمده ایمان دارند، در حالى که در برابر خدا خاشع اند. آیات خدا را به بهاى ناچیز نمى‏فروشند. اینان نزد پروردگارشان پاداش خود را خواهند گرفت.(آل عمران:199)

در مورد اهل کتاب کافر می فرماید: آنان کسانی اند که آیات حق را کتمان کرده و باطل را در لباس حق جلوه می دهند (آل عمران:71-70). خیر و خوبی مؤمنان را نمی خواهند (بقره:105). سد راه حق شده و آن را کج می خواهند. (توبه:34)

اگر در این توصیف ها دقت کنید، می بینید که گروه اول، مسلمان واقعی هستند، یعنی تسلیم دین حق و معتقد به توحید و نبوت و معاد و خاضع در برابر پیامبران می باشند. اهل تلاوت آیات خدا، صداقت، امانتداری، نماز، امر به معرف و نهی از منکرند. گر چه ممکن است هنوز اسلام را نشناخته باشند، اما به محض شنیدن آیات نازل بر پیامبر، اشک از گونه های شان جاری می شود، همراستایی آن با دین خود را احساس کرده و به او ایمان می آورند: چون آنچه را به سوى این پیامبر نازل شده، بشنوند، مى‏بینى بر اثر آن حقیقتى که شناخته‏ اند، اشک از چشم های شان سرازیر مى‏شود. مى‏گویند: پروردگارا ما ایمان آورده‏ایم؛ پس ما را در زمره گواهان بنویس، و چرا به خدا و آنچه از حق به ما رسیده، ایمان نیاوریم و حال آن که طمع و امید داریم پروردگارمان ما را با گروه شایستگان (به بهشت) در آورد.(توبه:84-82) چنین کسانی موحد و مسلمان واقعی و اهل نجات می باشند. بین چنین متدینانی هیچ اختلاف و دوئیتی نیست، زیرا به محض شناخت یکدیگر با هم همراه می شوند. خود را مؤمن به یک دین و آیین می یابند. این همان حقیقت "ان الدین عند الله الاسلام" است، یعنی دین حق یکی بیش نیست و آن اعتقاد به توحید و نبوت و معاد و پیامبران و عمل صالح و امر به معروف و نهی از منکر و ... است که اهل کتاب مؤمن هم، متدین به آن هستند.
در مقابل کفر هم "ملت واحده" است که استکبار و گردن کشی در برابر حق و کتمان و انکار آن است. اهل کتابی که اهل انکار و کتمان و جعل و تحریف هستند، به پیامبران و از جمله به پیامبر دین خود مؤمن نیستند، بلکه دنبال هواها و هوس های خویش و دین خودساخته خویش هستند و به هیچ حقی گردن نمی نهند. پس آیات مورد نظر یک حقیقت را بیان می کند و تغییر نگرشی در گوینده حاصل نشده است.


شبهه سومی که مطرح می کنند این است که قرآن در سوره های مکی با مشرکین کنار می آید و در سوره های مدنی، دستور به جنگ آنها می دهد. در پاسخ عرض می کنیم که اگر سوره های مکّی قرآن را با دقّت بخوانیم، ابداً هیچگونه صلح و آشتی با مشرکین در آن نیست و قرآن به طور کامل از آنها برائت می جوید. قرآن در سورۀ کافرون، به آنها می فرماید که دینشان برای خودشان باشد و حضرت محمّد(ص) دین خودش را داشته باشد. در سوره های مکّی، بارها و بارها کافران و مشرکان به عذاب الهی تهدید می شوند و قرآن پاسخهای محکمی نیز به آنها می دهد، مانند پاسخ قرآن به سخنان سخیف ابولهب. پس قرآن در سوره های مکّی نیز به طور کامل در برابر مشرکین موضع گرفته است و ابداً با دین آنها کنار نمی آید. امّا در سوره های مدنی نیز، وقتی دستور به جنگ با مشرکین داده می شود که آنها دست به شمشیر می برند و اقدام تجاوز و تعرض می کنند، که خب لزوم دفاع بر هر عاقلی آشکار است، در زمان نزول سوره های مکّی، مشرکین اقدام به جنگ مسلّحانه نکرده بودند، که دستور جهاد و دفاع صادر شود، ضمن اینکه پیامبر امکانات جنگ را نیز نداشتند، چنانکه موسی در مصر و عیسی در اورشلیم، چنین امکاناتی را نداشتند و در آن دورۀ زمانی جهادی نکردند.


شبهه چهارم این است که می گویند آخر اینکه آیات و سوره های مکی با آیات و سوره های مدنی تفاوتهایی دارند. آیات مکی آهنگینتر از آیات مدنی هستند، و سوره های مکی کوتاهتر از سوره های مدنی می باشند. در پاسخ عرض می کنیم که رعایت اقتضاهای زمانی و مکانی در آیات وحی، نشانه دگرگونی نویسنده نیست، بلکه نشانه تدبیر و حکمت نویسنده و تغییر در شرایط نزول می باشد. در مکه مخاطبان وحی مشرکان بودند که منکر توحید و معاد بودند. خدا با آیات کوتاه و با نثر مسجع که تأثیرگذاری بیشتری داشت، آنان را به توحید و معاد فراخواند. در مدینه مخاطب مؤمنانی بودند که باید تعلیم های معرفتی و عملی می یافتند. از این رو آیات و سوره های مفصل در بیان معارف و احکام نازل شد. پس این رعایت اقتضای زمان و مکان است، نه تغییر و تحول گوینده.




 

בְּחִירִי

عضو جدید
معجزۀ تحدّی(مثل آوری) در قرآن

معجزۀ تحدّی(مثل آوری) در قرآن

قرآن می فرماید:


و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدائکم ان کنتم صادقین؛

ترجمه: اگر در آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم شک دارید، پس سوره ای مانند آن بیاورید و شاهدان خودتان را به قضاوت و تایید همانندی آن با قرآن، فرا بخوانید اگر راست می گویید.
(بقره:23)


با توجه به این آیه معلوم می شود قرآن داوری مشخص برای ارزیابی معرفی کرده و آن "جمع سخندانان و سخن شناسانی است که صلاحیت این قضاوت را دارند، حتی اگر مومن به قرآن هم نباشند".

وقتی که منکران وحیانیت قرآن متنی به خیال خود مثل قرآن آوردند، باید آن را به عالمان و سخن شناسان منصف که مورد قبول خودشان و دیگران باشند و حرفشان از روی انصاف باشد، ارائه کنند. همیشه در جامعه افرادی هستند که با این که مشرک یا کافر هستند، ولی هم سخن شناس هستند و هم منصف و حرفشان برای دیگران حجت است.

اگر تا امروز و در آینده فرد یا گروهی سوره ای در مقابله با قرآن بیاورد و گروه های زبانشناس و منصف دنیا این همانندی را تأیید کنند، طبیعی است که اثر خود را خواهد گذاشت و هم کافران به آسمانی نبودن قرآن یقین خواهند کرد و هم مؤمنان به آسمانی بودن آن شک خواهند نمود هر چند که عالمان اسلام همانندی را انکار کنند.



اما تحدی قرآن به چندین جهت است هم فصاحت و بلاغت که اولین جهت اعجاز قرآن بود که عرب حجاز با آن مواجه شد.


هم به این که حق محض است و باطل را بدان هیچ راهی نیست:

لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ ؛ (فصلت:42)

ترجمه: هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏ آید؛ چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است


هم هیچ اختلافی در صدر و ذیل آن نیست:

أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً ؛ (نساء:82)

ترجمه: آیا درباره قرآن نمى‏ اندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏ یافتند.


هم آورنده آن یک فرد امی و درس ناخوانده و مکتب و تعلیم ندیده بوده است:

وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ ؛ (عنکبوت:48)

تو هرگز پیش از این کتابى نمى‏خواندى، و با دست خود چیزى نمى‏نوشتى، مبادا کسانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند.


خلاصه قرآن کتاب هدایت و معرفت است و کسی که می خواهد با قرآن معارضه کند، باید سخنی بیاورد که هم سخنی معرفتی و هدایتی و پر محتوا باشد، هم حق محض باشد و هم از گیرایی و جذابیت کلامی فوق العاده برخوردار باشد و هم از اختلاف و تناقض دور بوده و صدر و ذیل آن تصدیق کننده هم باشد.



مخالفین اسلام چه می گویند؟


مخالفان اسلام برای مقابله با این وجه اعجازی قرآن، تلاش بسیاری نموده اند:


اوّلین گام مخالفان اسلام، این است که سعی می کنند چیزی شبیه به قرآن بیاورند، ولی خب در این مورد چیز قابل توجّه و ارزشمندی از آنها صادر نشده است، و آنچه می آورند با هیچیک از معیارهای بالا همخوان نیست. اوّلین تلاش در این زمینه را شاید مسیلمۀ کذّاب، که در زمان پیامبر ادعای پیامبری نمود، کرده باشد. او سعی کرد یک سوره مثل قرآن بیاورد و آن سوره این بود: «الفیل، ما الفیل، ما ادراک ما الفیل، له خرطوم طویل» یعنی "فیل، فیل چیست؟ چه دانی که فیل چیست؟ بینی بلندی دارد"، این سوره که باعث تمسخر مسیلمه نیز شد، نه چیز هدایتگری مثل قرآن دارد، و چیز ارزشمندی را بیان می کند. ولی از همۀ اینها بالاتر اینکه مسیلمه آیات ابتدایی سورۀ قارعة را برداشته است و به جای کلمۀ "قارعة"، کلمۀ "فیل" را قرار داده، و سه آیه اوّل را به این شکل بیان نموده و برای آیۀ چهار را نیز یک جملۀ بی معنی که با سه آیۀ قبلی ارتباط دارد، را بیان کرده است. پس یک دزدی ادبی نموده است!

و آخرین موردی هم که ساخته شده است، کتابی است، به نام "الفرقان الحق" که توسّط مسیحیان عربزبان، نگاشته شده است، که قرار است چیزی شبیه به قرآن باشد! امّا وقتی آیات این کتاب را نگاه کنید، می بینید که جملات مختلف قرآن را از جاهای مختلف آن برداشته است، و با کنار هم قرار دادن آنها، آیات جدیدی را ایجاد نموده است!! که این هم یک آلیاژ از قرآن است و نه یک کتاب مثل قرآن!

برای توجّه منکرین، نظر به اینکه آنها بیشتر سعی دارند سوره ای مثل سوره های کوتاه قرآن بیاورند، یکی از سوره های قرآن را مثال می زنیم. مثل سورۀ قریش، یا توحید، یا کوثر و موارد دیگر. اگر یکی از این سوره ها را از قرآن خارج کنیم، و قرآن 113 سوره داشته باشد، سورۀ مورد نظر، سوره ای مثل سوره های قرآن هست، ولی در عین حال از هیچ جایی از سوره های دیگر قرآن اقتباس ننموده است، و یک تقلید از قرآن محسوب نمی گردد. زیبایی، هدایتگری و عدم اختلاف و فقدان سخنان باطل را نیز در بر دارد، منکرین اگر راست میگویند چنین سوره ای بیاورند.



دوّمین گام مخالفین اسلام، این است که پس یک تلاش اوّلیه برای آوردن سوره ای مثل قرآن، تلاش می کنند، به شکلی ناتوانی خود از آوردن سوره مثل قرآن را توجیه کنند، تا حقانیت آنرا انکار نمایند:


شبهه اوّل: آیا اینکه یک اثر ادبی یا علمی، در بالاترین سطح باشد و کسی نتواند مثل آن بیاورد، آیا این می تواند نشان بدهد که آن اثر از سوی خداست؟ مثلا ادبایی داریم که در یک زمینۀ ادبی بهترین آثار را آورده اند و کسی نتوانسته مثل آنها بیاورد.

در پاسخ می گوییم:

اول این که: به حکم عقل هیچ اثر ادبی یا علمی، آخرین حد و سطح در آن زمینه نخواهد بود؛ زیرا هر اثری تراوش فکر و ذهن و خلاقیت یک یا چند انسان است و عقل می گوید یک یا چند انسان دیگر ممکن است مانند آن یا بهتر از آن را بیاورند و از این رو جهان جایگاه تولد و تولید و ایجاد خارق العاده ها در زمینه های مختلف است. اما معجزات پیامبران از جمله قرآن کار بشر و پیامبر نیست تا به حکم عقل ممکن باشد در آینده یک یا چند نفر با هم بتوانند مانند آن را بیاورند. بلکه کار خدای قادر مطلق است که برای اثبات توحید و نبوت انجام داده و به حکم عقل بشر ضعیف و محتاج به تنهایی یا به کمک هم هیچ گاه نمی تواند کاری مثل آن، انجام دهند.

دوم اینکه: ارائه اثر کم نظیر یا بی نظیر همیشه به معنای معجزه و خدایی بودن نیست؛ بلکه بشر را خدا بدیع و خلاق آفریده و این اثری بشری است و هیچ کس در بشری بودن آن شک ندارد.

معجزه ، کاری است که از مدعی نبوت و برای اثبات نبوت و ماموریت آسمانی او ظهور می کند. مثل این که به عنوان معجزه و نشانه نبوت و خدایی بودن، حضرت موسی عصایش را اژدها می کند یا حضرت شعیب از دل کوه و صخره سخت، شتر و بچه شتری بیرون می آورد. این کار خدایی است و هیچ بشری به تنهایی یا با کمک هم نمی توانند چنین کاری انجام دهند. اما خلاقیت های افرادی که مدعی نبوت و ماموریت آسمانی نیستند و این خلاقیت را به نشانه و علامت اثبات ماموریت آسمانی ارائه نداده اند، با معجزه ارتباطی ندارد. از این رو اگر این خلاقیت بی نظیر هم باشد و برای ابد هم بی نظیر بماند و هیچ فرد یا جمعی نتواند مثل آن را بیاورد، معجزه و خدایی نیست. بنا بر این صرف بی نظیر بودن و ناتوانی دیگران از انجام مثل آن، کار را معجزه نمی کند و کسی همن نمی تواند آن را معجزه بنامد، بلکه حتما باید از جانب مدعی نبوت و برای اثبات نبوتش باشد. بنا بر این بر فرض که غزلیات حافظ از قرآن و معارف قرآنی هیچ بهره ای نگرفته و فقط تراوش ذهن خلاق حافظ باشد و ... ، باز هم این معجزه و از سوی خدا (به معنایی که در معجزه در نظر داریم )، نیست. زیرا خود حافظ دارد اعلام می کند که این تراوش ذهن من است و ادعای دیگران هم که ارزش ندارد.

بله اگر (به فرض محال) خلاق اثر بی نظیری ادعای نبوت داشته و اثر بی نظیرش را نشانه نبوت معرفی کند و دلایل دروغگویی اش آشکار نباشد و این اثر بی نظیر هم یاور او باشد (که این ها همه محال است؛ زیرا باطل برهان و پایه و اساس ندارد و باطل بودن و دروغ بودنش به راحتی آشکار می گردد. اما بر فرض محال که دلیل و برهانی بر بطلان او نباشد)، بر خداست که این آیت ضلالت را رسوا سازد و به صورتی دروغگویی اش را آشکار کند! هم چنان که وقتی مسیلمه کذاب ادعای نبوت کرد و ادعایش مورد قبول کثیری واقع شد، خدا رسوایش کرد و وقتی مردمی از او خواستند که به مانند پیامبر درون چاه کم آبشان که فقط کمی آب شور داشت، آب دهان بیندازد تا پرآب و شیرین شود و او هم انداخت، خدا همان آب کم و شور را هم خشکاند تا بدانند که این طبیبشان به جای شفا دادن کور می کند.

بنا بر این هر اثر بی نظیری را به عنوان آیت نبوت ارائه دهد، اگر دروغگویی و رسوایی اش آشکار نیست بر خداست که او را رسوا کند. پس معجزه صرف بی نظیری و کم نظیری نیست؛ بلکه ارائه اثر بی نظیر است به عنوان آیت نبوت از جانب کسی که دلیل و برهان آشکاری بر دروغگویی او موجود نباشد؛ بلکه همه نشانه ها راستگویی اش را تایید کند.

اما اگر کسی مدعی نبوت نیست و در زمینه ای خلاقیت بی نظیری تا آن زمان و از آن به بعد (به فرض محال ) ارائه دهد، دلیلی ندارد که معجزه و کار خدایی به معنای معجزه بدانیم. بله هر کاری خدایی است؛ زیرا خدا به خالق و پدیدآورنده اش فهم و علم و توانایی داده و آیت و معجزه نیست.

سوم اینکه: تحدی قرآن فقط در زیبایی ادبی نیست. بلکه در بی اختلاف بودن، و حق بودن و هدایتگر بودن نیز هست.


شبهه دوم: برخی می گویند هر کس سبک ادبی خودش را دارد، پس عجیب نیست که نشود مثل کسی مطلبی بنویسند. پاسخ این افراد چیست؟

پاسخ می دهیم:


گر چه هر اثری ویژگی های خود را دارد که ممکن است آن ویژگی در هیچ اثری دیگری یافت نشود؛ همچنان که آثار دیگر هم ویژگی هایی دارند که در این یافت نمی شود. ولی این مانع همانند آوری نمی شود.

مثلا هر اثر معماری ویژگی یا ویژگی هایی دارد که در دیگر آثار نیست؛ ولی همان اثر با همه ویژگی هایش از جانب خبرگان در معماری یک نمره می گیرد که آثار دیگری ممکن است وجود داشته یا به وجود آید که همان نمره یا بیشتر از آن را بگیرد.

در ادبیات هم ما میبینیم که بارها اشعاری شبیه به اشعار شعرای بزرگ ساخته شده است، و حتی در بین اشعار آنان قرار گرفته است! مثل اشعاری که به صورت الحاقی به شاهنامۀ فردوسی افزوده گردیده اند، که حتی قابل تشخیص نیست که کدامیک را فردوسی گفته است و کدامیک را افراد دیگر، و فقط با تطبیق نسخه ها و چک کردن با نسخه های قدیمیتر می توان این ابیات و اشعار را شناسایی نمود.

قرآن هم یک اثر معرفتی و علمی است با ویژگی های خاص خود که سخن شناسان و معرفت شناسان وقتی آن را ملاحظه می کنند، سطحی در غایت اوج را برای آن می یابند و هر اثر دیگری که به عنوان معارضه با آن ساخته شده را وقتی ملاحظه می کنند، فاصله آن را با قرآن حداقل، فاصله زمین تا آسمان می یابند.

پس داشتن ویژگی، مانع تکرار می شود، ولی مانع همانند آوری یا بهتر آوری نمی شود؛ زیرا همانند با تکرار فرق دارد. همانند یعنی اثری که در آن سطح و دارای ویژگی هایی همسان با این باشد که نمره هر دو را هم سطح سازد بدون این که هر دو یکی باشند و هر کدام ویژگی خاص خود را دارد؛ اما با هم پهلو می زنند.

ضمن اینکه باز هم یادآور می شویم، که تحدی قرآن، فقط در زیبایی ادبی نیست، بلکه در تمام ابعاد قرآن است: عدم اختلاف، هدایتگر بودن، حق بودن و...


شبهه سوم: شاید در آینده یک سوره مثل قرآن ساخته شود!

در پاسخ به این شبهه، عرض می کنیم که لازمۀ لطف و هدایتگری خداست، که اگر قرآن معجزه نبود و آوردن مثل آن ممکن بود، در همان زمان حضرت محمّد(ص)، دروغ بودن ادعای قرآن را ثابت نماید، و مانع از گمراهی میلیاردها انسان بگردد. انسانها برای شناخت نبوت یک پیامبر راهی بهتر از مشاهدۀ معجزه ندارند، و از این منظر، اگر مردمی معجزۀ دروغینی را دیدند که نتوانستند مثل آن بیاورند،، لازمۀ هدایتگری خداست که این دروغین بودن این معجزه را آشکار فرماید.






 
آخرین ویرایش:

בְּחִירִי

عضو جدید
کراماتی که معجزه دانسته می شوند

کراماتی که معجزه دانسته می شوند

در کنار معجزات قرآن، کراماتی نیز در قرآن یافت می شود: افرادی با قرآن شفا یافته اند، با پیشرفت علم سخنانی از قرآن با علم قطعی روز همخوانی یافته است، متن قرآن بسیار تأثیرگذار است و خیلیها صرفاً به خاطر ادبیات و طرز سخن گفتن قرآن به سوی اسلام گرایش یافته اند، پیشگوییهای قرآن و...


شاید یک مثال خیلی بارز از موارد علمی، آیۀ 56 از سورۀ نساء است:«إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزاً حَكيما» یعنی "كسانى كه به آيات ما كافر شدند، بزودى آنها را در آتشى وارد مى‏ كنيم كه هر گاه پوستهاى تنشان بريان گردد، پوستهاى ديگرى به جاى آن قرار مى‏ دهيم، تا عذاب را بچشند. خداوند، توانا و حكيم است‏"


گفته می شود آیۀ فوق، منجر به مسلمان شدن یک دانشمند تایلندی که متخصّص مغز و اعصاب بوده است، گردیده است.

نکتۀ این آیه در اینجاست: عموم مردم گمان می کنند که اگر روزی در آتش بیفتند و بسوزند، پس از سوختن پوستشان، گرما و سوزش آتش را با گوشت تنشان حس خواهند، و حتی برخی نیز گمان می کنند که حتی اگر گوشتشان هم به طور کامل بسوزد، باز هم در استخوانشان نیز ممکن است گرما و سوزش را حس کنند! ولی قرآن می فرماید که وقتی پوست تنشان سوخت، پوستها را عوض میکنیم، «تا عذاب را بچشند»

امّا چیزی که مردم در زمان حضرت محمّد(ص) و تا چند قرن پیش، نمی دانستند این بود که گرما را فقط پوست حس می کند! مطالعات روی اعصاب بدن نشان داده است، که اعصابی که سوزش گرما را حس می کنند، در پوست قرار دارند و اگر پوست بسوزد و به اصطلاح قرآن، نضج(بریان) گردد، دیگر فرد گرما را حس نخواهد کرد.


اینجا یک اشارۀ علمی روشن آشکار می شود. قرآن صراحتاً دلیل تعویض پوست بریان شدۀ جهنمیان را بیان می کند: لیذوقوا العذاب یعنی "تا عذاب را بچشند" و به همین خاطر ابداً نمی شود گفت قرآن منظوری غیر از این مسئله داشته است. قرآن آشکارا روشن می کند که برای اینکه عذاب بکشند باید پوست سوختۀ آنها با پوستی نو عوض شود.







مورد فوق یک اشارۀ علمی زیبا را در قرآن آشکار می سازد، ولی یک معجزه نیست، بلکه یک کرامت است. چرا؟ زیرا صاحب قرآن، خودش مدّعی چنین چیزی نبوده است، و برای اینکه مسئله معجزه باشد و لازمۀ هدایتگری خدا این باشد که اگر مدّعی دروغگوست، او را رسوا نماید این است که آورندۀ قرآن و یا متن خود قرآن، چنین ادّعایی را طرح نمایند، ولی این اتفاق نیفتاده است. به همین خاطر، از دید بنده، هر چند موارد فوق کرامتهای بزرگی از قرآن هستند، ولی چون خود قرآن و آورندۀ آن، آنها را جزء جنبه های اعجاز معرفی ننموده اند، آن بحث حجّیتی اعجاز، در این موارد نقض می گردد.

بنده برای اینکه برای دوستان شبهه ایجاد نشود، توضیح نمی دهم که چرا این کرامتها نمی توانند الهی بودن قرآن را ثابت کنند و تنها معجزات قرآن هستند که الهی بودن قرآن را ثابت می کنند، ولی اگر کسی خواست به صورت خصوصی برایش توضیح خواهم داد.



التماس دعا
 
آخرین ویرایش:

h-s90

عضو جدید
سلام وقت بخیر عیدتون مبارک-درقران مطالب بسیارارزنده ای مطرح شده که انسان رابه شگفتی می اورد وبهفرد مثبتی تبدیل میکندبه نظر من بزرگترین اعجاز قران این است که بعضی ایات مفسر بعضی دیگرند وسرگذشت پیشینیان به صورت اختصار به بهترین وجهی بیان شده که بسیاراثرگذاره.التماس دعا
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسیار سپاسگزارم از مطالب دقیق تون. قرآن معجزه ای انکار ناپذیر است. قرآن می فرماید:" تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان " یعنی در کارهای نیک و درست و پرهیزکاری همکاری کنید و در گناه و دشمنی همکاری نکنید. آیا اگر این آیه را همه ی جهانیان عمل کنند، دنیا گلستان نمی شود؟ لطفا" به عمق مطلب دقت کنید. مدعیان! هرگز نگویید قرآن چه خدمتی به بشریت کرده... آیا شما اصلا" یک بار قرآن را کامل و با معنی ساده ی آن خوانده اید تا ببینید که یک قاموس نامه ی کامل و قانون اساسی دقیق و زیبا برای بشریت است؟؟
 

Similar threads

بالا