اصول زندگي مشترك

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
گويا زندگي كردن زير يك سقف مدام دشوارتر مي‌شود و به قولي هر سال دريغ از پارسال!

هر انساني بنا به اقتضاي زيستي در دوران جواني از نظر جسمي آماده ازدواج مي‌شود يا بهتر است بگوييم نياز به ازدواج را احساس مي‌كند. اين نياز به بعد رواني آدمي نيز تسري مي‌يابد و اجتناب‌ناپذير است. با اين حال آمادگي واقعي براي ازدواج و تشكيل زندگي مشترك حداقل در دنياي امروز ملزومات ديگري دارد كه آن را از نياز دروني و توانايي مالي فراتر مي‌برد. اين ملزومات برخلاف جهيزيه، وسايل زندگي، تامين مسكن و ... با پول به دست نمي‌آيد و اگر كار كرد آن را ايجاد يك پيوند زناشويي موفق و حفظ كيان خانواده بدانيم بيش از هر چيز به آموزش و آگاهي نياز دارد.
زندگي زناشويي اصولي دارد كه عدم آگاهي نسبت به آنها و بالطبع رعايت نكردن‌شان همانا و لرزه افتادن بر بنيان خانواده همان! اين اصول هنگامي كه با زندگي هر زوجي مطابقت داده شود مصاديق بسيار متنوعي را شامل مي‌شود و هزار شاخه مي‌گردد. با اين حال اصول همواره اصول هستند و الگويي كه مي‌توان سرلوحه بينش و رفتار قرار گيرد.
تعهدپذيري
در خانه پدري ممكن است دختراني دست به سياه و سفيد نزنند و پسراني از بي‌قيدي و آزادي دوران مجردي لذت ببرند و به آن عادت كنند. بالطبع خانه بخت شرايط ديگري دارد و ساختن اركان يك زندگي مشترك و يك خانواده نوپا، زحمت و مسووليت‌پذيري مي‌طلبد. آنان كه هرگز حاضر نيستند از زندگي مجردي و شوون آزادانه آن دست بشويند بهتر است دست به هيچ اقدامي نزنند و خود و ديگران را از رنج مضاعف برهانند!
تغيير
كساني كه «همان آدم قبلي» هستند و مي‌خواهند همان نيز بمانند در زندگي مشترك شكست مي‌خورند. حداقل اين است كه يك طرف بايد قرباني زناشويي شود كه در هر صورت نمي‌توان به موفقيت زندگي مشترك و بالندگي آن اميدوار بود. زندگي مشترك از آغاز شرايط جديدي دارد كه با تولد و رشد فرزندان مدام تغيير خواهد كرد و پا نهادن در آن تغيير سازنده در شخصيت و خلقيات طرفين را مي‌طلبد.
پذيرش
اگرچه طلاق ممنوع نيست، اما با توجه به پيامدهاي مخرب آن بهتر است ازدواج را راهي بي‌بازگشت دانست. پس فردي كه زندگي مشترك را مي‌پذيرد و طرف مقابل را براي پيوند زناشويي انتخاب مي‌كند بايد نسبت به شرايط زندگي جديد و خصوصيات همسرش پذيرش داشته باشد. تلاش براي تغيير دادن طرف مقابل يا ترديد درباره درستي انتخاب همواره مخرب است.به جاي تغيير فرد يا شرايط بايد بر آن تاثير گذاشت. براي مثال اگر مردي فلان ويژگي يا رفتار همسرش را دوست ندارد بايد آن را بپذيرد يا در صورت امكان براي تاثير مثبت روي آن تلاش كند. «من نمي‌توانم بپذيرم» تكيه‌كلام پرمصرف مشاجرات خانوادگي است. اغلب هم براي آنچه نمي‌توان تغيير داد طلاق راهكار نهايي در ذهن كم‌ظرفيت‌هاست.
مدارا
از قديم گفته‌اند زندگي مشترك 5 سال اولش سخت است. اين تجربه كساني است كه يك عمر كنار هم زيسته و با خوبي‌ها و بدي‌ها ساخته‌اند، اما بارشان را از روي شاخه نينداخته‌اند. اما اين توصيه براي جوان‌ترها دشوار و شايد هم مضحك به نظر برسد.
آنان با ازدواج به دنبال آسايش و لذت معنوي هستند و سختي‌هاي اجتناب‌ناپذير را برنمي‌تابند. مدارا بخشي از حيات انساني است و در همه شوون زندگي اجتماعي، شغلي، معيشتي، سكونت و ... تجلي مي‌يابد و ضروري جلوه مي‌دهد. زندگي زناشويي نيز از اين قاعده مستثناء نيست و شايد براي بسياري از زندگي‌هاي مشترك نه آخرين، بلكه اولين اصل و پايه و مايه قوام خانواده باشد.
منبع:http://jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100842456167


 

Similar threads

بالا