صدای قلب آسمان رامی شنوم.....سرخی گونه های زمین رامی بینم....
به درختان نگاه کن....
چه می بینی؟....
لباس های نو پوشیدهاند....
درخشش پررنگ تر ستارها رامی فهم.....
مهتاب جور دیگری نگاهم می کند!!!....
اشعه های خورشیدرا برپوست خود با مهرش احساس میکنم!!!.....
وقتی بر صورتم دست می کشد انگاراو نیز به نوبه خودش می خواهد تبریک بگویید!!!.....
انگار همه می دانند که....
که به اندازه آخرین لحظه های طلوع خورشید به آمدنت مانده است......
خودم آرام در دلم حس می کنم آمدنت را.....
من نیز مثل همین طبیعت دوست دارم زنده شوم پس بیا.......