اشعار و نوشته هاي عاشقانه

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
رفتم از یاد توهم یار دبستانی من. ..

رفتم از یاد توهم یار دبستانی من. ..



آن کس که درد عشق بداند

اشکی بر این سخن بفشاند

اینسان که ذره های دل بیقرار من

سر در کمند عشق تو جان در هوای توست

شاید محال نیست که بعد از هزار سال

ذرات خاک ما را آشفته پوی باد

در دور دست دشتی از دیده ها نهان

بر برگ ارغوانی پیچیده با خزان

یا پای جویباری چون اشک ما روان

پهلوی یکدگر بنشاند

ما را به یکدگر برساند...:gol:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز


باش
همینکه حضور داری همینکه لبخند میزنی
زندگی زیبا میشود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید ...
در عصر قاطعیتِ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو عین الیقین من
قطعیت نگاه تو دین من است
من از تو ناگزیرم
من بی نام ناگزیر تو می میرم . . .

قيصر امين پور




 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
قول دادم به خودم غصه تراشی نکنم
فکر این را که تو باشی و نباشی نکنم
فکر این را که تو هر روز بیایی سر ظهر
روی گلدان دلم آب بپاشی نکنم!
حوض این خاطره را گرچه پر از گِل شده است
قول دادم به خودم بعد تو کاشی نکنم!
من پر از زخم جگرسوزم و باید بروم

که تو را اینهمه درگیر حواشی نکنم

امشب افسوس نشد بر سر قولم باشم
نشد از فاصله ها غصه تراشی نکنم
گر تفنگی برسانند به من، نامردم
تا سحر مغز خودم را متلاشی نکنم!

 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر نه از حادثه خبرى هست

و نه از اعجاز چشم هاى آشنا

از دلتنگى هایم که بگذریم،

تنهایى تنها اتفاق این روزهاى من است...



 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
با ما ، سر دیوانگی داری اگر ، دیوانه جان
در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو
وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان
چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من
ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان
گفتیم تا پایان بریم این عشق را با یک سفر
عشقی که هم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان
کی داشته است اما جنون در کار خویش از چند و چون
قید سفر دیوانه جان ! قید حضر دیوانه جان
ما وصل را با واژه هایی تازه معنا می کنیم
روزی بیامیزیم اگر با یکدیگر دیوانه جان
تا چاربند عقل را ویران کنی، اینگونه شو
دیوانه خو، دیوانه دل، دیوانه سر، دیوانه جان
ای حاصل ضرب جنون در جان جان جان من
دیوانه در دیوانگی دیوانه در دیوانه جان
هم عشق از آنسوی دگر سوی جنونت می کشد
گیرم که عاقل هم شدی زین رهگذر دیوانه جان
یا عقل را نابود کن یا با جنون خود بمیر
در عشق هم یا با سپر یا بر سپر دیوانه جان
حسین منزوی
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای بی تو دل تنگم بازیچه توفانها
چشمان تب آلودم باریکه بارانها

مجنون بیابانها افسانه مهجوری است
لیلای من اینک من... مجنون خیابانها

آویخته دردم ، آمیخته مردم
تا گم شوم از خود گم ، در جمع پریشانها

آرام نمی یارد ، گویی غم من دارد
آن باد که می زارد در تنگه دالانها

با این تپش جاری ،تمثیل من است آری
این بارش رگباری ، برشیشه دکانها

با زمزمه ای غم بار ، تکرار من است انگار
تنهایی فواره ، در خالی میدانها

در بستر مسدودم با شعر غم آلودم
آشقته ترین رودم در جاری انسانها

دریاب مرا ای دوست ای دست رهاننده
تا تحته برم بیرون از ورطه توفانها
حسین منزوی
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست

در من طلوع آبی ِ آن چشم ِ روشن
یادآور ِ صبح ِ خیال انگیز ِ دریاست

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم ِ تو برپاست

بیهوده می کوشی که راز ِ عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم ِ تو پیداست

ما هر دُوان خاموش ِ خاموشیم ، اما
چشمان ِ ما را در خموشی گفت و گوهاست
****
دیروزمان را با غروری پوچ کـشتیم
امروز هم زان سان ، ولی آینده ماراست

دور از نوازش های دست مهربانت
دستان ِ من در انزوای خویش تنهاست

بگذار دستت راز ِ دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دست ِ عشق با ماست
حسین منزوی
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب ، ای خورشید در چشم تو زندانی !

خوش آن روزی که بینم باغ خشک آرزویم را
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی

بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مـُـرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی

شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی

یقین دارم که در وصف شکر خندت فرو ماند
سخن ها بر لب «سعدی» ، قلم ها در کف «مانی»

نظر بازی نزیبد از تو با هر کس که می بینی
امید ِ من ! چرا قدر نگاهت را نمی دانی ؟
حسین منزوی
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بعد از تو حالم رو به ویرانی است، باور کن
هر لحظه‌ام یک مرگ پنهانی است، باور کن

دارم به پایان می‌رسم از این خود آزاری
اوضاع من بدجور بحرانی است، باور کن

می‌رفتی و من خیره بودم رو به یک تردید
ای کاش یک لحظه نگاه تو مرا می‌دید

می‌دید اگر شاید مرا انکار می‌کردی
این را که "دیگر نیستم" تکرار می‌کردی

شاید دوباره نیشخندی سهم من می‌شد
کاری که تو با قلب من هر بار می‌کردی

یک زندگی وصله به چشمان عجیبت بود
می‌رفتی و انگار دستت توی جیبت بود

بعد از تو من بودم، زمستان بود و سگ لرزه
من بودم و یک قلب از سرتابه پا هرزه

من بودم و دیوانه‌گی‌های بدون تو
در باتلاق زندگی‌های بدون تو

من بودم و زاییدن یک غصه تازه
شب زنده داری در اتاقی غرق خمیازه

من بودم و چشمی که هی هر روز تر می‌شد
با زوزه‌ی دردی که در من گرگ تر می‌شد

من، این من ِ بی‌خود، من ِ بی‌معنی ِ عاصی
با فکرهایی بعد تو یکریز، وسواسی

ماندم که هی سلاخ باشم خنده‌هایم را
هی گم کنم در خاطرات تو خدایم را

بعد از تو دنیا را به خود نا مهربان کردم
"با هر که می‌شد، هر چه می‌شد امتحان کردم"

از : ساناز بیرانوند
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺎ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻱ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻭﮔﻴﺘﺎﺭﻡ
ﻣﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﻣﻴﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻣﻦ ﻫﺮ ﺷﺒﻮ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻴﺪﺍﺭﻡ
ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺎ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻱ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ
ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﻭﻗﺘﺎ ﺳﺎﻛﺘﻢ ﺳﺮﺩﻡ
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﺎﻳﺪ
ﭘﺎﺋﻴﺰ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ
ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺎ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻱ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ
ﻣﻴﺒﻮﺳﻤﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﻴﻤﻮﻧﻢ
ﺗﻮ ﺩﺍﺋﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺪﻩ ﻣﻴﭙﺮﺳﻲ
ﻣﻦ ﺣﺎﻝ ﻓﺮﺩﺍﻣﻢ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ
ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﻳﻪ ﺍﻏﻮﺵ ﻣﺤﻜﻢ ﺑﺎﺵ
ﺍﻏﻮﺵ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻮﻧﻪ ﻣﺤﻜﻢ ﻧﻴﺴﺖ
ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺯ ﻳﺎﺩﺕ ﺭﻓﺖ
ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺎ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻱ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خیلی ممنون انقد آسون منو داغون کردی
واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردیتو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چیمنو به محبت دو روزه مهمون کردیهمه عالم می دونستن که بری میمیرماما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرمخیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرممن حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوابا همین سر به هواییت منو ویرون کردیمن که با نگاه شیرین تو فرهاد شدممگه این کافی نبود که منو مجنون کردی؟همه عالم می دونستن که بری میمیرماما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرمخیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم
 

"زهرا"

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دل تنها و غریبم. من و این حال عجیبم
حال بارون زده از چشمای ابری
دل دل دل دل تنگی منو این حال قشنگم
حال ابری شده از درد و بی صبری
انگار دل منه که داره میشکنه
صبور و بی صدا هر لحظه با منه
گویا از این همه حس که تو عالمه
سهم من و دلم احوال تلخمه
وقتی هیچ کی نیست که حتی از نگاش اروم باشی
دل تنهات رام نمیشه. این تویی که رامشی
وای از این حال که دلت رو پای اعدام میکشی
بال پرواز دلت با پتک عقلت میشکنه
دل بی دل بی صدا تو مختلف جون میکنه
روزی چند بار قتل حسم کار هر روز منه
دل تنها وغریبم. منو این حال عجیبم
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم
به قد انگشتان دو دست
و تو مرا ...
کودکی تصور کن
که صادقانه
تا " دَه"
بیشتر نمی تواند بشمارد
.
.
.
"حمید جدیدی"
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"تو"
کلمه ی عجیبی ست
پدرم می گفت
بگو "شما"
قشنگتر است

ولی از "تو" زیباتر
مگر می شود ...!
.
.
.
"حمید جدیدی"

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی
دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد
از رهگذری خواهم پرسید
امروز روزِ چندم مهر است ؟


و صورتی را برای شاخه گلی در دستم
و نارنجی را برای غروبی پاییزی


و آبی را برای پیراهنِ تو به خاطر خواهم آورد
به جای تمامِ چیزهایی که از یاد برده ام

آن روز
پیراهنِ آبی ات را پررنگ تر بپوش
آدمی،جایزالخطاست


و پرنده ای که فراموشی بگیرد
هر لحظه ممکن است
دوباره پرواز کند.

لیلاکردبچه


 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
وقتی به تو فکر می کنم
تازه می فهمم چقدر بسیارم من
به این همه اندک!
هر کجا کلمه کم می آورم
تو را بلند به نام کوچکت آواز می دهم
بی برو برگرد
هفت شب و هفت روز تمام
می بینی دارد از آسمان واژه می بارد
تو محشری دختر!
من خسته نمی شوم
من همچنان تا آخر دنیا
با تو خواهم ماند!
من همان پیاده ی پیشگویی هستم
که از ادامه ی آرام عشق
هرگز توبه نخواهم کرد.


سید علی صالحی
 

memart94

عضو جدید
سکوتت هفتمین سینه



تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن

تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو می بینه
کسی که پای هفت سینت یه عمره سیب می چینه


کنار سبزه و سکه، کنار آب و آینه
تموم لحظه های شب سکوتت هفتمین سینه

تو هم درگیر تشویشی مثل حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم

هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم میگه تو نزدیکی به این خونه

هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم میگه تو نزدیکی به این خونه

ترانه سرا : روزبه بمانی
 

memart94

عضو جدید
تاوان



منو جونپناه خودت کن برو
بذار پای این آرزو واستم
به هر کی بهم گفت ازت رد شده
قسم میخورم من خودم خواستم


منو جون پناه خودت کن برو
من از زخمهایی که خوردم پرم
تو باید از این پله بالا بری
تو بالا نری من زمین میخورم

درست لحظهای که تو باید بری
اسیر یه احساس مبهم شدیم
ببین بعد یک عمر پرپر زدن
چه جای بدی عاشق هم شدیم

برای تو مردن شده آرزوم
یه حقی که من دارم از زندگیم
نگاه کن تو این برزخ لعنتی
چه مرگی طلبکارم از زندگیم

به هر جا رسیدم به عشق تو بود
کنار تو هر چی بگی داشتم
ببین پای تاوان عشقم به تو
عجب حسرتی تو دلم کاشتم

اگه فکر احساسمونی برو
اگه عاشق هر دومونی برو
تو این نقطه از زندگی مرگ هم
نمیتونه از من بگیره تو رو

 

memart94

عضو جدید
لحظه


فقط چند لحظه کنارم بشین .. یه رویای کوتاه، تنها همین
ته آرزوهای من این شده .. ته آرزوهای ما رو ببین!

فقط چند لحظه کنارم بشین .. فقط چند لحظه به من گوش کن
هر احساسی رو غیر من تو جهان .. واسه چند لحظه فراموش کن

برای همین چند لحظه یه عمر .. همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رویا رو با من بساز .. همه آرزوهامو از من بگیر

نگاه کن فقط با نگاه کردنت .. منو تو چه رویایی انداختی
به هر چی ندارم ازت راضیم .. تو این زندگی رو برام ساختی

به من فرصت همزبونی بده .. به من که یه عمره بهت باختم
واسه چند لحظه خرابش نکن .. بتی رو که یک عمر ازت ساختم

فقط چند لحظه به من فکر کن .. نگو لحظه چی رو عوض میکنه
همین چند لحظه برای یه عمر .. همه زندگیمو عوض میکنه

برای همین چند لحظه یه عمر .. تو هر لحظه دنیامو از من بگیر
فقط این یه رویا رو با من بساز .. همه آرزوهامو از من بگیر

ترانه سرا: روزبه بمانی
 

memart94

عضو جدید
ای دوست کجایی؟


من با همهی درد جهان ساختم اما
با درد تو هر ثانیه در حال نبردم
تو دور شدی از من و با این همه یک عمر
من غیر تو حتا به کسی فکر نکردم

من خسته تن از این همه تاوان جدایی
ای بیخبر از حال من امروز کجایی
من صبر نکردم که به این روز بیفتم
انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی
ای دوست کجایی؟

انقدر که راحت به خودم سخت گرفتم
از عشق شده باور من درد کشیدن
گیرم همه آیندهی من پاک شد از تو
با خاطرههای تو چه باید بکنم من

من خستهام از این همه تاوان جدایی
ای بیخبر از حال من امروز کجایی
من صبر نکردم که به این روز بیفتم
انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی
ای دوست کجایی؟

 

memart94

عضو جدید
شنبه

ناظم ما می گفت
پیش بزرگترها فظولی موقوف
و من فضول بودم
نه دسعت به سینه ی سکوت
نه سربراهمشق مسیر مدرسه
تجدیدی هزار مرتبه نوشتن تکرار نخواهد شد
تجدیدی دوستت دارم گوشه ی کتاب جبر
تجدیدی مداوم ترکه و تنبیه
تجدیدی برپا ناشنیده ی معلم
تجدیدی برجا نماندن زنگ آخر
تجدیدی دیوار کوتاه ته حیاط
فراش فربه مدرسه به گرد گریز من هم نمی رسید
بر نیمکت سبز همان پارک سوت و کور می نشستم
جریمه های عاشقانه ی خود را رج می زدم
آن زن ستاره دارد
آن زن عشق دارد
آن زن ترانه دارد
سوالهای ساده قد می کشیدند
چرا آن ماهی سیاه به دامنه ی دور دریا نرسید ؟
چرا پدربزرگ که با دعاهای مداوم من زنده نشد ؟
چرا کسی گوش آقای مدیر را نمی کشد
وقتی داد می زند و حرفهای بد می گوید ؟
مگر خط کش برای خط کشی کردن دفاتر نیست ؟
پس چرا آقای ناظم راه استفاده از آن را نمی داند ؟
این خطوط خون مرده از کف دستهای من چه می خواهند ؟
دانستن مساحت مثلث به چه درد من می خورد ؟
و هیچکس از کسان من نمی دانست
که با همین سوالهای ساده بی حصار
راهی به سواحل ستاره باز خواهم کرد
راهی به رهایی رویا
و خانه ی شاعری بزرگ
که رئ به اینه دعا می کرد


 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
درد جدید ...

درد جدید ...

چند روزه دیگه سیگار هم نمی تونم بکشم نه اینکه نخوام نه نمی تونم چون دکترا جوابم کردن
ریه هام عفونت کرده
از مریضیم ناراحت نیستم از این ناراحتم که باقی خاطراتشو با چی مرور کنم
اااااااااااااااااااااااااااااااای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:(
normal_Avazak_ir-Boy83.jpg

 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]یادت را روزی ترک خواهم کرد ...

[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
مثل پاکت سیگاری که هر روز از پیرمرد سیگار فروش می خرم


و می گویم : این آخریست!!!! ...uhsfhr2dwzp7mbvwf28.jpg
[/FONT][/FONT]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم...

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم...

Photo-Skin_ir-Girl146.jpg
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم​
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم​
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند​
از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود​
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم​
کوی تو که باغ ارم و روضه خلد است​
انگار که دیدیم ، ندیدیم ندیدیم​
صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن​
گر میوه یک باغ نچیدیم ، نچیدیم​
سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل​
هان واقف دم باش رسیدیم ، رسیدیم​
((وحشی)) سبب دوری و این قسم سخنها​
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم

رامین خلیلی:gol::heart:
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوست داری بغض کنی...

دوست داری بغض کنی...


یک روز هم می شود​
دوست داری بنشینی پشتِ پنجره​
با دنیا قهر کنی​
منتظر بنشینی ببینی​
کسی حواسش به قهر بودنت هست ؟​
یک روز هم می شود​
دوست داری عاشقانه نگویی​
بشنوی​
دوست داری بغض کنی
او حرف بزند​
بباری​
او حرف بزند​
یک روز هم می شود​
دوست داری خسته باشی​
نباشی​
و ببینی اصلا این نبودنت​
کسی را بی تاب می کند ؟​
کسی را دلتنگ می کند ؟​
یک روز هم می شود لحنِ حرفهایت سرد می شود​
نه اینکه سرد باشی​
بهانه است​
می خواهی بدانی کسی حواسش به این سردی هست​
و خدا نیاورد آن زمانی را که نفهمند​
به یک باره​
سرد می شوی​
زمستان می شوی​
و آن یک روز که می خواستی ببینی​
کسی برایش مهم است بودنت​
می شود هرروز​
هرلحظه​
هرساعت.​
حواستان به سردیِ لحن باشد
گاهی بهانه است​
تا بدانند​
دوستشان دارید یا نه​
حواستان باشد...:gol:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل كوهيم و از اين فاصله هامان چه غم است
لذت عشق من و تو نرسيدن به هم است
ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقديريم
عاشقى كردن ما شرح عدم در عدم است
مثل يك تابلوى نيمه ى نفرين شده اى
دست هر كس كه به سوى تو بيايد قلم است
عشق را پس زدى اى دوست ولى پيش خدا
هر كه از عشق مبّرا بشود ، متهم است
مى روى ، دور نرو ، قبل پشيمان شدنت
فكر برگشتن خود باش و زمانى كه كم است
قبل رفتن بنشين خاطره اى زنده كنيم
بنشين چاى بريزم ، بنشين تازه دم است

#سيد_تقي_سيدي
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرد اگر بودم،
نبودنت را غروب‌هایِ زمستان
در قهوه‌خانه‌هایِ دوری
سیگار می‌کشیدم
نبودنت
دود می‌شد ...
و می‌نشست رویِ بخارِ شیشه‌هایِ قهوه‌خانه
بعد تکیه می‌دادم به صندلی
چشم‌هایم را می‌بستم
و انگشتانم را
دورِ استکانِ کمر باریکِ چایِ داغ حلقه می‌کردم
تا بیشتر
از یادم بروی!
_
نامرد اگر بودم
نبودنت را
تا حالا باید
فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما
نامرد هم نیستم
زنم
و نبودنت
پیرهنم شده است!
....


#رویا_شاه_حسین_زاده
 

Similar threads

بالا